فضای مجازی
بزم عشق
مدت زمانی است هنرمندان بویژه اهالی موسیقی به عمل نیکوکارانه آزادی زندانیان جرایم غیرعمد میپردازند و با انتشار این اخبار در صفحات مجازی خود، مخاطبانشان را دراین مسیر همراه میکنند. به عنوان مثال محسن چاوشی خواننده مطرح کشورمان سابقه متعددی در کمک به آزادی زندانیان و ایجاد کمپین حمایتی و جلب کمک هواداران و دیگر خیرین دارد. این خواننده سال گذشته در کنار جمعآوری مبالغی برای آزادی زندانیان در امری خداپسندانه بیش از 60 زندانی را آزاد کرد.
مصطفی راغب دیگر خواننده پاپ هم با انتشار یک پست از راهاندازی کمپین«#بزم_عشق» خبر داده و در صفحه اینستاگرامش نوشته:«امسال هم در روز سوم امام حسین(ع) این سعادت نصیبم شد تا در امر آزادسازی تعدادی زندانی سهیم باشم. به امید خدا از چندروز آینده کمپین «#بزم_عشق»رو با کمک شما عزیزان جان راهاندازی خواهیم کرد، تا شماهم در این امر خدا پسندانه در طول سال سهیم باشید. کارهای خیرتان را هرچند کوچک، نشر بدهید تا هم فرهنگسازی شود وهم باعث همدلی وهمیاری انسانها در این مسیر زیبا باشد.»
مذهب به سرنوشت و تمدن یک ملت گره خورده
پرویز جاهد ویدیویی از تارکوفسکی یکی از کارگردانان بزرگ دنیا را باز نشر کرده که تارکوفسکی از نگاهش پیرامون مذهب و هنر میگوید. «اینکه مذهبی هستم بدین معنا نیست که بدون گناه هستم. فرهنگ بدون مذهب نمیتواند وجود داشته باشد. در یک کلام مذهب در فرهنگ تعالی یافته و فرهنگ در مذهب. این یک فرایند وابسته به هم است.اگر یک جامعه نیاز معنوی دارد این خواسته با تولید آثارهنری و تولد هنرمند شروع میشود. اگر جامعه نیاز به معنویت نداشته باشد، به هنرهم نیازی ندارد. ولی تعداد افراد غمگین بیشتر میشود. تعداد افرادی که از نظر روحی ناراضی هستند نسل بشر هدف وجودی خودش را از دست میدهد و دیگر دلیل وجود خودش را متوجه نمیشود. پس مذهب برای من صرفاً یک مسأله شخصی نیست. این مورد به سرنوشت و تمدن یک ملت گره خورده است.»
تا هستند باید خاطر آدم ها رو خواست
28 تیرماه سالروز درگذشت خسرو شکیبایی است و هنرمندان بسیاری از او در فضای مجازی نوشتهاند. حبیب رضایی با انتشار تصویری از خود در کنار این هنرمند جاودان آورده: «باز ۲۸ تیر و باز یاد آن ظهر سنگین تابستان که گفتن در بیمارستان، صبح زود بار بستید و رفتید...این روزها خیلی، یاد شما همنشین گوشهنشینیهایم شده خسرو خان، سالهای عجیبی گذشت بعضی وقتهاهم نگذشت، ولی یاران بیجانشینی گذاشتند وگذشتند و مسیر شما را در آن ظهر تابستان، آمدند و فکر نکردند و فکر نکردید، این روزگار، بیصدا و بینگاه، بیکلام و بیمرام و بدون شوخ طبعی بیرقیب و بیدلبری ناب شمایان، به چه میارزد؟
امروز یک همکار زحمتکش و مظلوم و عزیز از همکاران شرکت آفتاب رو، پُرغم، به خاک سپردیم، و باز وقتی دونههای خاک اون پارچه سفید رو از نظرها محو میکرد یاد حرف شما افتادم در اون پیادهروی طولانی نوروز ۱۳۷۵ و اینکه گفتید: تا هستند باید خاطر آدم ها رو خواست و گرنه یهو خاطره هاشون دمار از دل ودینت درمیارن... »