ابژه و خلق عکاسانه

سعید فلاح فر

پژوهشگر هنر

عکس هنری باید چیزی افزوده بر ابژه (شیء یا رخداد بیرونی که از آن عکاسی می‌شود) داشته باشد. ثبت جذابیت یا ماهیت معین و ذاتی یک شیء و موضوع به تنهایی نمی‌تواند دغدغه یک هنرمند باشد. هنرمند عکاس تلاش می‌کند معنای جدیدی را در اثر خود خلق کند که در وجود خارجی ابژه وجود ندارد. عکاس برای یک کار هنری، نمی‌تواند به زیبایی یک منظره، یک شاخه گل یا هر موضوع دیگری بسنده کند بدون اینکه معنای جدیدی در آن به وجود بیاورد یا بخشی از ذهن، تحلیل، نگاه و تجربه شخصی خود را به بهانه عکاسی از آن، نمایش دهد. وقتی سوژه (تجربه آگاهانه اثر هنری) همان ابژه باشد، عکاسی تنها یک فناوری برای ثبت است، نه خلق اثر هنری. تبدیل شیء و تصاویر موجود به یک تجربه آگاهانه و هنرمندانه، همان پدیده خلاقه در هنر عکاسی است که فراتر از ثبت یک تصویر یا حتی بازنمایی اثر هنری بیرونی است؛ همان‌طور که کپی یک نقاشی با دوربین عکاسی مسأله هنر نیست.
در یک عکس از جزئیات زیبای مجسمه، گچبری و کاشیکاری تاریخی، موضوع هنر «عکاسی» است یا کاشیکاری و گچبری؟ اگر عکسی از یک بنای باشکوه تاریخی ببینیم، چه سهمی از تمجید را متوجه استاد معمار می‌کنیم و چه سهمی را به تکنیک عکاسی یا روایت شخصی‌سازی شده و اندیشه‌ورزانه عکاس اختصاص می‌دهیم؟ به نظر می‌رسد بخش مهمی از این تقسیم به چگونگی نگاه و درک عکاس از ابژه معماری، ارتباط مستقیم دارد. به همین ترتیب در عکاسی از یک تابلوی نقاشی، موضوع هنر «عکاسی» است یا نقاشی؟ در عکاسی گزارشی از صحنه نمایش، موضوع هنر «عکاسی» است یا تئاتر؟ اگر استثنائاتی را که هنرمند عکاس با استفاده از این ابژه‌ها به روایت یا سوژه‌ای شخصی دست پیدا می‌کند کنار بگذاریم و اگر نخواهیم لجوجانه به این سؤالات پاسخ بدهیم، احتمالاً به یک اتفاق‌نظر می‌رسیم؛ این دست عکاسی‌ها ـ‌ با فرض همان استثناـ در پیچیده‌ترین شکل و مشارکت حداکثری می‌توانند بخشی از فرایند انتقال پیام هنری موضوع عکاسی باشند، نه خود اثر هنری. در بخش عمده‌ای از عکاسی‌های معروف به ژانر «استیج» و صحنه‌پردازی شده، همین قاعده برقرار است؛ یعنی یک اثر هنری، اعم از چیدمان، پرفورمنس و... اجرا می‌شود و «عکس» نقش ثبت لحظاتی از آن را انجام می‌دهد. گاهی خالق اثر هنری و عکاس یک نفر هستند و گاهی یک تیم کاری،
اما ـ‌ اگر در خود فرایند عکس، عکاس دخالتی در تبدیل ابژه و شیء به سوژه نداشته باشدـ نباید نتیجه نهایی رخداد هنری پیش آمده را منتسب به عکس کرد.
به عبارتی آنچه موضوعیت هنر در این آثار بوده، عکس و عکاسی نیست، بلکه فرایندی است که از آن عکاسی شده است. به همین دلیل نقد چنین آثاری بیشتر معطوف به اتفاق داخل عکس است و نه خود عکاسی. از این نمونه‌ها تقریباً در همه ژانرها دیده می‌شود و از قضا مثال‌های خوبی هستند که در نفی هنر بودن عکاسی به آنها استناد می‌شود. عکاسی خیابانی، عکاسی مستند اجتماعی، عکاسی معماری، عکاسی پرتره، عکاسی طبیعت، عکاسی صنعتی و... همه می‌توانند در حد ثبت ابژه باقی بمانند بی‌آنکه عکاس در خلق آن در ساحت سوژه دخالتی داشته باشد. حالا فکر می‌کنید در یک مسابقه عکاسی، داورها می‌توانند با این استدلال عکس‌هایی را از فهرست داوری خارج کنند؟

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و هفت
 - شماره هشت هزار و پانصد و هفت - ۲۰ تیر ۱۴۰۳