صفحات
شماره هشت هزار و پانصد و پنج - ۱۸ تیر ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و پانصد و پنج - ۱۸ تیر ۱۴۰۳ - صفحه ۲۰

داستانی خواندنی از نویسنده بوشهری

بشیر علوی
نویسنده و منتقد ادبی

رمان «ماجده» نوشته فریبا جعفری، نمایشنامه‌نویس و داستان‌نویس بوشهری سال گذشته روانه کتابفروشی‌ها شده است. همان ابتدای داستان و ناگهانی مشخص می‌شود که مضمونی غمگنانه و عاشقی دارد. بهادر شخصیت اصلی این داستان است که به دنبال دختری به نام زیور راهی دریا می‌شود؛ زیوری که در اول داستان معلوم نیست، چرا رفته و کجا رفته است؟ راوی داستان سوم شخص مفرد با دانای محدود است. راوی طرفدار بهادر است و در تصمیم‌ها و توصیف‌هایش طرف او را می‌گیرد. کتاب فصل فصل نوشته شده‌ و در هر فصل خیلی مبهم به معرفی یا شناساندن شخصیتی پرداخته شده است. خواننده تا حدود صفحه‌های ۴۰ تا ۵۰ هنوز در ابهام داستان و شروع آن است که راوی آرام آرام داستان را برای او روشن می‌کند و خواننده متوجه داستان و چگونگی آن و ربط شخصیت‌ها به هم می‌شود. به نظر می‌رسد که این رفتار از سوی نویسنده کاملاً آگاهانه و عامدانه بوده است.
داستان در تنگستان و دلوار و روستاهای آن منطقه و نیز در کویت و آبادان روایت می‌شود. روایت داستان در داستان، شیوه‌ای است که نویسنده این کتاب در پیش گرفته است. هر شخصیتی برای خودش داستانی دارد. در این کتاب، اشاره‌‌هایی خواندنی و ارزشمند به باورهای بومی شده است. از جمله می‌توان به آنجا اشاره کرد که بچه نازخاتون، زن بهمنیار(یکی از شخصیت‌های داستان) پس از تولد مرده است و حالا نگران هستند چراکه می‌دانند بهمنیار «حالا بیشتر به فکر شوم بودن مرگ بچه‌اش هست، نه تلخ بودنش!» مرگ بچه را شوم دانستن و نگرانی شومی این اتفاق بودن در سنت بعضی از قبایل گذشته بوشهر جاری بوده است.
اتفاقات این کتاب در بحبوحه شروع اعتراض‌ها و راهپیمایی‌های قبل از انقلاب علیه رژیم پهلوی صورت می‌گیرد. زبان داستان هموار، ساده و روان است و اطنابی در داستان وجود ندارد و همه چیز بر طبق تعادل پیش می‌رود اما چیزی که در داستان دیده نشد، تفاوت میان حادثه و اتفاق است. در داستان ماجده چند بار دیده شد که نویسنده به زنان، اتهاماتی زده‌ است که این اوصاف از دیدگاه یک زن جای تعجب دارد. در صفحه ۱۸۸ کتاب ماجده پس از درگیری زنان داستان بود که راوی از ذهن ماجده می‌نویسد «صدای اذان صبح که بلند شد به خودش گفت: هیچ‌کس مثل زن نمی‌تواند ریشه یک زن را بسوزاند. امان از کینه زن‌ها.» تراژدی پایان داستان نیز در جای خود بسیار زیرکانه و زیباست. داستان هرچند خیلی سریع تمام می‌شود اما این تمام شدن سریع داستان به گونه‌ای نمایشی و سینمایی است، چیزی که نویسنده در آن دستی دارد. داستان در دو کشور ایران و کویت و کاملاً با مفاهیم و باورهای بوشهری‌ها و اعراب تولید شده است. داستان بیشتر قبل از انقلاب اتفاق افتاده است که با شروع و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، داستان به پایان می‌رسد. داستان مملو از واژه‌های بیابانی و دریایی است. نویسنده جایی که از منگلو و روستاهای پشت کوه تنگستان صحبت می‌کند از باورها و زبان بیابان بهره می‌برد و جایی که از مردمان دریا صحبت می‌کند از باورها و زبان دریا استفاده می‌کند. این دو زبان در کتاب با هم طرح داستان را تمام کرده‌اند. در پایان ذکر این نکته لازم است که زبان سرشار از اصطلاحات دریایی است که ذهن خواننده را به این می‌کشاند، انگار نویسنده مرد است و ناخداست.

 

جستجو
آرشیو تاریخی