یادداشت‌های فلسفه فیلم مستند

آپارتچی در غار

احسان مفیدی‌کیا
منتقد

برای تعریف فیلم مستند چه می‌توان گفت؟ اول لازم است بگوییم که این کار راحتی نیست و به سادگی یا به روش شهودی نمی‌توان از پس آن برآمد و نیاز به کند وکاو جدی دارد! آنطور که استنلی کاول استاد شهیر فلسفه هنر گفته: «گویی فیلم برای فلسفه ساخته شده است» حداقل برداشت ما علاقه‌مندان و منتقدان فیلم مستند می‌تواند این باشد که برای فهم چیستی چنین آفرینش‌های هنری، باید سری به فلاسفه بزنیم.
اساساً کارکرد فلسفه فیلم مستند این است که به ما بگوید که یک فیلم مستند در پی چیست؟ چه هدفی دارد؟ و چه وظیفه‌ای برای خود ترسیم کرده است؟ پاسخ به این سؤالات به مستندساز کمک می‌کند تا بتواند محصول خود را به راه درستش بازگرداند و یک سری اصلاحات بنیادین در ماهیت اثر هنری خود داشته باشد. لازمه و مقدمه مطالعه‌ در حوزه فلسفه فیلم مستند، پرداختن جدی به دوگانه افلاطونی «فلسفه و شعر» است و درک این نسبت به همه از جمله مستندسازان، تماشاگران و منتقدان کمک شایانی خواهد کرد. کمک به اینکه بدانند دقیقاً در فیلم‌های مستند چه رخ می‌دهد و سازکار آن چیست؟ با این پیشینه است که ما می‌توانیم بفهمیم اساساً ادعای مستندسازها، در بازنمایی واقعیت، حقیقت دارد یا نه! اگر هم حقیقت دارد، این ادعا چه چیزی را آشکار می‌کند و این آشکارسازی را چطور انجام می‌دهد؟ از کجا معلوم که اصلاً عبارت «مستند» یک لایه‌ای از ابهام برای درک درست ما از شباهت‌های اینگونه فیلمسازی با گونه داستانی نباشد؟ اساساً اینکه به یک فیلمی بگوییم فیلم مستند باعث نمی‌شود که بالقوه امکان فریب و دستکاری بیشتری از فیلم‌هایی که چنین صفتی را یدک نمی‌کشند، داشته باشد؟
پاسخ به این سؤالات کار فلسفه فیلم مستند است و البته خوب می‌دانیم که این کنجکاوی‌ها نباید باعث شود که ما از میراث ارزشمند این رسانه بشدت قوی ناامید شویم و امکان فیلم مستند در کاوش در ابعاد و اعماق زندگی روزمره خود را نادیده بگیریم.
فلسفه فیلم، در یک نگاه کلی می‌تواند نقد افلاطونی هنر باشد و وقتی هنر و افلاطون را کنار هم می‌آوریم حتماً باید در زمینه و زمانه یونان باستان و مفهوم شعر در آن دوران توجه داشته باشیم. پژوهشگر در این حوزه به ما می‌گوید که فیلم چه کارکردی دارد؟ بیانگر چیست؟ دستاوردش چیست؟ کجا را روشن می‌کند و کجا در پی فریب ماست؟ حالا اگر به فلسفه فیلم قید مستند را هم اضافه کنیم چه؟ مستند بودن چه ظرفیت‌های جدیدی به یک فیلم می‌دهد؟
فیلم هم مثل نقاشی یا حتی سیاست، یک رسانه است! یک میانجی جذاب، یک قلمرو وسیع، نماینده گزاره‌هایی از واقعیت و یک پاراگراف بصری از متنی مفصل! و در همه این موارد امکان تحریف و دستکاری وجود دارد. حرف افلاطون هم همین است، فیلسوف اساساً به هنر مشکوک است که مبادا محصول هنری در پی فریب مخاطب خود باشد و بویژه در مورد فیلم مستند شاید نتواند ادعای بزرگ واقع‌نمایی و بازنمایی امر واقع را تحقق بخشد. اینجاست که فلسفه فیلم مستند کارش را آغاز می‌کند تا به نقد مدعی بپردازد.
حالا این نقد فیلم مستند چیست؟ مثل بیشتر نقدهای فلسفی می‌شود درباره روش‌های بازنمایی بگوییم، اینکه فیلم مستند چطور می‌خواهد ادعای بزرگ «پنجره‌ای رو به واقعیت» را جامه عمل بپوشاند! همین اصطلاح به ظاهر صادق و ساده که برای فیلم مستند مورد پذیرش عمومی قرار گرفته، آیا یک گزاره قابل بحث نیست؟ این پنجره استعاری نمی‌تواند باعث گمراهی باشد؟ شاید این نور سرسوزنی که از پشت سر بر پرده روبه رو می‌تابد و این سایه‌های موهومی که روبه روی ما بازی می‌کنند و ما مسخ شده به آنها نگاه می‌کنیم تنها نور لرزان آتشدانی باشد که زندانبان، عروسک خیمه شب بازی خود را جلوی آن گرفته تا ما را با آن سرگرم کند که سربرنگردانیم که خود واقعیت را ببینیم! شاید لازم باشد از این غار تاریک، از این سالن مسحورکننده بیرون بزنیم، شاید اصلاً این سایه‌ها توان نمایندگی امر واقع را نداشته باشند! مبادا آپاراتچی همان زندانبان است و نگاتیو همان عروسک‌ها، مبادا این توهم دانایی که از فیلم‌ها می‌گیریم یکسره حجاب ما از حقیقت باشد و بیشتر مانع ما شود؟

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و چهارصد و نود و هشت
 - شماره هشت هزار و چهارصد و نود و هشت - ۱۰ تیر ۱۴۰۳