یادداشت
تأملی کوتاه درباره موسیقی جنگ هشت ساله (۱۳۶۷_۱۳۵۹)
موسیقی جنگ، طبق تعریف و به واسطه ارتباطی که باید بتواند با عموم ایرانیان برقرار کند، باید موسیقی ای باشد فراگیر و ملی نه بومی/بدوی و نه مدرن و نخبه پسند. بویژه امروز که ۳۸ سال از پایان جنگ گذشته و موضوعیت تاریخی آن مهمتر از آن دوران، رخ مینماید
میرعلیرضا میرعلی نقی
مورخ و پژوهشگر تاریخ موسیقی ایران
موسیقی دوره جنگ هشت ساله ایران و عراق را باید با توجه به چند موضوع مهم بررسی کرد: ملت ایران، بیش از یک قرن و اندی بود که تجربه جنگ بدین وسعت را در تاریخ خود نداشت و چند سال حضور سربازان بیگانه در دوره جنگ دوم جهانی نیز غریبهتر از آنی بود که در خاطره جمعی ما تبلور موسیقایی پیدا کند. جنگ برای ما تازگی داشت و این تازگی خاص خود را تا آخرین سالها حفظ کرد. غیر ازمردم شهرهای مرزنشین درجنوب و غرب، بیشتر مردم ایران، بخصوص شهرهای بزرگ به نحوی مستقیم با جنگ درگیرنبودند بلکه با تبعات اقتصادی و اجتماعی آن درگیر بودند. و این درگیری از نوعی نیست که تبدیل به خلق شکل هنرمندانه موسیقی جنگ، موسیقی به یاد جنگ و بیان احساسات فردی و جمعی نسبت به آن شود. حتی دوران کوتاه موشک باران را نمی توان در این مقوله به حساب آورد. آن رعب و وحشت کبود آن قدرادامه پیدا نکرد که تبدیل به تجربهای هنری شود. ازقضا هنگامی که آسمان تهران پرتب و تابترین دوره صد ساله – و حتی صد وپنجاه ساله- گذشته خود را می گذراند، انبوه موسیقیدانان مقیم مرکز،مشغول تجربههای فنی و سلوک ذهنی برای بازگشت به موسیقی آرام و پرتزئین و مینیاتوری دوره قاجاریه بودند. این موسیقی روح مردم را تا حدی کرخت میکرد و با تجسم بهشت گمشدهای موهوم ، فکرشان را ازواقعیت تلخ جاری منحرف می کرد. موسیقی ظاهراً در شکل هنرمندانه، متعهدانه – البته تعهد به تکرار کلیشههای سنتی- اجرا می شد ولی درعمل، بیاعتنا به دردناک ترین جنبههای حیات تاریخی و اجتماعی ملت ایران بود. اگر در دهههای آتی به رپرتوار (مجموعه) نوارهای موسیقی سالهای 1360-1367 گوش کنیم، هیچ وقت نمی توانیم حدس بزنیم این موسیقی مربوط به چه دوره ای است و چه حس و حالی را بیان کرده است. انگار این موسیقی قرار نبود چیزی را بیان کند و بازتاب دهد. اگر چه بعید است تا به حال چندان آثار بزرگی برای جنگ نوشته شده باشد. «بزرگ» به معنی این نیست که با ارکستر سمفونیک و گروه کر صد نفره اجرا شود، بلکه بزرگ به معنی سطح والای عناصر زیبایی شناسی دراثرو ترکیب بندیهای هنرمندانه آن است. آهنگسازانی که این بینش و این توانایی خلاق را داشتند، اصلاً در متن حیات تاریخی- اجتماعی ایرانیان در دههای که گذشت، حضور نداشتند ومابقی موسیقینوازان نیز وقتشان به تکرار و تقلید کلیشههای سنت موسیقایی دوره قاجارگذشت. جز در چند مورد استثنایی، موسیقیدان ایرانی، آرام و بی صدا خودش را کنار کشید. چشم و گوش را به وقایع بیرون ازخودش و به حوادث پیرامونش بست و دردنیای خود فرو رفت. دنیایی که به همان نسبت که از بیرون محدودتر میشد و بعضاً مورد تحقیر قرار می گرفت از درون کم مایهتر، محافظه کارانهتر و بستهتر می شد.
به این ترتیب و درارتباط با جنگ که ازاهمیت و قداست خاصی برخورداربود، نوعی شبه تناقض حل ناشدنی پدید آمد. اصل موسیقی اگرحرام نباشد، شبه ناک است ولی موسیقی برای جنگ، چیزخوبی است! برهمین اساس برخی تلاش کردند که موسیقی رزم را از موسیقی بزم – همان غنا- تفکیک کنند و به موسیقیهای ساخته شده برای جنگ اعتباری بدهند. اما این کار به شناخت درونی از موسیقی و داشتن آموزش فنی در این زمینه ودرک پویا از این هنر نیاز دارد که در حوزه دانشمعمول افراد تصمیم گیرنده دراین زمینه ،وجود نداشت. مشکل است که با دانش کلامی و فلسفی و تنها به صرف به کار گرفتن دقیق لغات در مورد اینکه یک اثر موسیقایی رزمی است یا نه، تصمیم گرفت. اگر از منظر جامعه شناسی هنری - و نه جامعه شناسی سیاسی- نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که ما در تاریخ معاصر خود، آثاری از موسیقی انقلابی داریم ولی موسیقی جنگ را در شکل هنرمندانه آن نداریم. هنرمندانی که موسیقی پرشور انقلاب را آفریدند، در ماههای اولیه جنگ نیز همراه با مردم بودند. لطفی و علیزاده حتی به شهرهای جنگ زده هم رفتند و فضای جبهه را تقریباً لمس کردند. موسیقی جنگ، طبق تعریف و به واسطه ارتباطی که باید بتواند با عموم ایرانیان برقرار کند، باید موسیقی ای باشد فراگیر و ملی نه بومی/بدوی و نه مدرن و نخبه پسند. بویژه امروز که ۳۸ سال از پایان جنگ گذشته و موضوعیت تاریخی آن مهمتر از آن دوران، رخ مینماید.