جهانی شدن هنر معاصر ایران و مسأله کپی رایت (قسمت دوم)

سعید اسلام‌زاده

روزنامه‌نگار

جهانی شدن با تجارت و سلطه‌های اقتصادی و سیاسی همراه است که در بیشتر موارد به چیرگی‌های فرهنگی هم منجر می‌شود. میان موافقان و مخالفان جهانی شدن هنر، اختلافات زیادی وجود دارد. هر یک نیز ادلّه خود را دارند. مخالفان، بوی استعمار نوین را از بازارهای هنری استشمام می‌کنند و موافقان نیز معتقدند ناگزیر از پذیرفتن قواعد بازی در جهان هنر هستیم. رشد اقتصادهای دانش‌بنیان و صنایع خلاق، در فضاهای فرهنگی و هنر معاصر، تغییرات زیادی ایجاد کرده و موجب شده تا نظم و نسق دیگرگونه‌ای بر جریان‌های هنر معاصر و خرید و فروش در سطح بین‌المللی حاکم شود. این نظم تازه، تقریباً بر همه نهادهای هنری اعم از گالری و حراجی و آرت فر و... تأثیر گذاشته و آنها را وادار کرده تا تابع این قواعد جدید باشند. در این بستر نوینِ ارائه و خرید و فروش آثار هنری، هنرمندانی که به تنهایی می‌خواهند در پلتفرم‌ها و گالری‌ها و حراجی‌ها حضور داشته باشند به در بسته می‌خورند و به سرعت به حاشیه رانده می‌شوند. طبق اطلاعاتی که «حمیدرضا ششجوانی» ـ متخصص در اقتصاد هنر ـ در مقالاتش ذکر کرده، انحصار خرید و فروش آثار هنری در جهان در اختیار 10 تا 20 نهاد هنری است که شامل گالری‌ها و حراجی‌ها هستند. بی‌شک در این بازار که متکی بر اقتصاد دانش‌بنیان و صنایع خلاق است، هنر هسته مرکزی است. گردش مالی بازارهای هنری در فاصله سال‌های 2009 تا 2011 میلادی بالغ بر 46 میلیارد یورو بوده است که بیشترین سهم را هم، گالری‌های مشخص و حراجی‌های معدود داشته‌اند. این دو نهاد هنری از اساس با هم فرق دارند اما کار همدیگر را تکمیل می‌کنند. حضور یک هنرمند در حراجی‌ها بازتاب موفقیت او در گالری‌هاست. گالری کیفیت اثر هنری را تضمین می‌کند و حراجی که یک نهاد صددرصد تجاری است فروش آن را. حراجی‌ها آثاری را معرفی می‌کنند که امتحان خود را در مرحله اول این فرایند به خوبی پشت سر گذاشته باشند. گفتنی است که اعتبار گالری‌ها را هم کیوریتورهای حرفه‌ای تضمین می‌کنند.
اما وضعیت هنر ایران در عرصه جهانی، چندان با این قواعد و سازکار نوین، همخوانی ندارد. هر کسی که اندک آگاهی از بازار هنر ایران داشته باشد می‌داند که حضور ما در این بازار، نزدیک به صفر است. ما سهم چندانی از این ده‌ها میلیارد یورو در گردش مالی هنر، جز افسوس هنرمندان ایرانی نداریم. دلایل این مسأله شامل چرخه‌ای از مسائل مهم در مدیریت هنری و ارائه هنر ایرانی در جهان است. از معدود هنرمند ایرانی چه درگذشتگان و چه آنها که در قید حیات‌اند، بگذریم، زیرا آنها براساس سازکار مدیریت هنری وارد بازار نشده‌اند. حضور آنان  یا به دلیل قدمت‌شان است یا به خاطر ارتباط با یک کیوریتور در کشورهای صاحب بازار هنر، بویژه در اروپای غربی و یا امریکای شمالی. به‌همین‌دلیل، فروش آثار این هنرمندان نمی‌تواند ملاک موفقیت هنر ایران در جهان باشد. ما با همه مزیت‌های رقابتی در عرصه هنری و فرهنگی که می‌توانیم در بازارهای هنری جهان داشته باشیم، به دلیل فقدان زیرساخت‌های مدیریتی در یک قرن گذشته، در زمینه ارتباط با بازارهای هنر جهان و نبودن کیوریتورهای حرفه‌ای که به معنی واقعی کلمه صاحب اندیشه این کار باشند و همچنین به خاطر ضعف در بازاریابی‌های جهانی، نتوانسته‌ایم از این مزیت رقابتی بهره‌ای درست ببریم. شاید حضور در دوسالانه ونیز می‌توانست موقعیت خوبی برای هنرمندان و مدیریت هنری ما باشد که با تأسف در همه 60 دوره برگزاری این نمایشگاه، ما تازه توانسته‌ایم به حضور دو رقمی دست پیدا کنیم و در همه این سال‌ها این فرصت طلایی را به نوعی سوزانده‌ایم. خلاصه کلام اینکه ما حضور سازمان یافته در بازارهای هنری جهانی نداریم.
در شماره بعدی این یادداشت، درباره وجوه دیگر ارتباطات جهانی هنر خواهم گفت.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و چهارصد و هشتاد و پنج
 - شماره هشت هزار و چهارصد و هشتاد و پنج - ۲۳ خرداد ۱۴۰۳