تمام توانش را برای تولید ملی گذاشت
پرستو علیعسگرنجاد
نویسنده
آدم شهـیـد که میشود، عزیز میشود. این عزت را هم خدا به آدم میدهد. شهـادت هاله قداستی دارد که آدمها را برای قضاوت شهـیـد محتاط میکند. در این احتیاط اما اگر افراط شود، آدمها از فرط نگرانی وهن شهـید، اتفاقاً به قضاوت اغراقگونه ناصواب میافتند.
شهـادت سیدابراهیم رئیسی در آن تاریخ عزیز و عجیب، هنگام خدمت در محرومترین نقاط مرزی ایران، عزتی به او داد که مخالفینش را هم وادار به کرنش کرد. این هم کار خداست که به هرکه بخواهد عزت میدهد. پایان سید، باشکوه و نستوه و رشکبرانگیز شد و دل بیانصافهای زخمزبانزن را بد سوزاند. دل دوستداران و یاریدهندگانش را هم.
این اما نباید منجر به قرائت اغراقآمیز و غیرواقعی از دوران زعامت او شود که اگر شود، بدترین ظلم است در حق این مرد انتقادپذیر همواره شنوای نقد؛ او که قطب فکری و سیاسی مخالفش و رقیب انتخاباتیاش، پس از شهـادتش دربارهاش گفت: «هربار به او نقدی میکردم خودش تماس میگرفت و بابت نقدم از من تشکر میکرد!» رئیسی خودش همواره دیگران را دعوت به نقد منصفانه و همدلانه میکرد. بماند منتقدان دلسوزش را قدرنشناس و حرمتشکن قلمداد کردن… اما خصلتی در این سید عزیز بود که پس از عروج معنادارش دلها را بیش از زمان حیاتش مجذوب او کرد: اول، پرهیز جدی او از جنجال و مرافعه و لفاظی در آخرین سخنرانیاش در هیأت دولت که عجبا که گویا وصیت نامه سیاسی اوست، خود از عهدی که با دلش بسته خبر داده و گفته به خاطر مردم چشم به روی زخم زبانها و دعواهای سیاسی بسته و توانش را صرف کار کرده است. او در مناظرات انتخاباتی هم که عریانترین عرصه کنایه زنی بود، با چشمهایی مبهوت از رفتار کهنه سیاستمداران تشنه قدرت، «اتقوا الله» گویان وارد میدان طعنه و کنایه نشد و دامنش را از دعواهای جناحی پاک نگه داشت.
او تمام توانش را سر تولید ملی گذاشت.
خیلی دوید تا کارخانهها را احیا کند. شب از روز نشناخت تا هپکو و هفت تپه و آذرآب را زنده کند، تا به جامعه کارگری امید بدهد، تا صدای مردم روستاها را بیواسطه، بشنود تا مشکلات را نه در کارتابلها که با دو چشم سر ببیند. رئیسی بهواقع سید محرومان بود.
جانش را کف دستش گذاشت و با چکمههای گلی دوید، حتی در اوج کرونا بیواسطه میان مردم حاضر شد آن هم در داروخانهای که پر از بیمار کرونایی بود.
و مردمی که زخم خورده تفکری بودند که از ترس کرونا جلسات هیأت وزیرانش را هم مجازی برگزار میکرد و هنگام بازدید کارخانهها از اتومبیلش پیاده نمیشد و با کفش پا به چادر سیلزدهها میگذاشت؛ فرق او و دولتمردان پیش از او را خوب فهمیدند.
دوستترین دوستان این مرد عزیز عزتمند کسی است که هم اشتباهات و ضعفهای دولت و کابینهاش را ببیند و هم تلاش شبانه روزیاش برای پیشرفت ایران را. عزادار واقعی او کسی است که پی امتداد اندیشه و سیره او در خدمت و خلوص و تقوا و پرهیز از حزبیگری باشد.