فلسفه فیلم مستند
افلاطون، شعر و فیلم مستند
احسان مفیدیکیا
منتقد
یک قاب عکس را تصور کنید که در آن یک تصویربردار از یک بازیگر فیلمبرداری میکند و از قضا او تصویربردار مستند پشت صحنه است، حالا چه داریم؟ یک قاب با دو نوع متمایز از فیلمسازی [روایت مستند از تولید یک فیلم و یک فیلم داستانی] که دقیقاً در یک زمان و مکان اتفاق میافتند. این تصویر ثبت شده همزمان در خود یک خط سیر داستانی غیرواقعی و هم مستندی از فرایند تولید آن داستان، در قالبی واقعگرایانه و حتی شاید ناداستان را در خود گنجانده است. حالا همان وجهه نظر مستند در این قاب عکس هم، از دید یک بیننده آگاه، در نسبت با واقعیتی که جلوی دوربین در جریان است، نمیتواند به صورت تام و تمام ادعا کند که تنها و کاملاً نماینده بازنمایی آن رخداد است، چرا که به قول بیل نیکولز، نظریهپرداز فیلمهای مستند، «بیشتر فیلمها به عنوان گزارههایی استعاری از جهان پیرامونشان، ابهامی ذاتی در خود دارند، چون منظورشان را غیرمستقیم میگویند، آن هم از زاویه دید شخصی و با بازنمایی یک جهان سینمایی متمایز؛ همیشه جایی برای تفسیرهای مختلف و تأکید بر جنبهها یا ویژگیهای مختلف یک فیلم وجود دارد.»
از آنجایی که خود ما به تحریف رسانهها در بازنمایی اعتراف داریم که آنهم به سبب مؤلفههایی چون محدودیت ابزار فنی، میزانسن، تدوین، افزونههای گرافیکی، موسیقی، صداگذاری و خیلی چیزهای دیگر، قطعی میکند؛ فیلم مستند هم برخلاف آن چیزی که انتظار داریم متهم به نوعی «ابهام در ماهیت خود» است و به همین خاطر باید از این جهت مورد بررسی قرار گیرد.
ما در مواجهه با یک تصویر جدید مرتب باید این سؤال را از خود بپرسیم: «این واقعیه یا فتوشاپ؟» اما همین سؤال ساده در خود پیچیدگیهایی دارد: اصلاً این دوگانه واقعی است یا ساختگی دقیق است؟ همین دو عنوان برای تحلیل تصاویر کافی است و گونه سومی وجود ندارد؟ در مورد مستندنمایی یا تصاویر واقعی که تعمداً ساختگی نشان داده میشوند چه؟ اگر قصد سازنده آن تصویر فریب بوده باشد؟ حتی اگر همه اینها هم نبود و واقعی بود، جایگاه مستندساز به عنوان «شاهد» ماجرا چه میشود؟ به طور خلاصه نسبت مای بیننده با آن رویدادی که مستندساز به تصویر کشیده چیست؟
این سؤالات درباره ماهیت فیلم مستند، فهرستی از بنیادیترین پرسشهایی است که تأثیرگذارترین نظریهپردازان، متفکران و سینماگران به طرح و پاسخ آن پرداختهاند. اندیشیدن به همین سؤالات و پاسخ آنها، قدم اول در «فلسفه فیلم مستند» است. مثل چنین سؤالاتی البته پیشینهای به درازای تاریخ فلسفه دارند، آنجایی که افلاطون گفت: «از قدیم بین فلسفه و شعر درگیری بوده» و البته میدانیم که شعر را هم مثل فلسفه باید در سیاق یونانی آن و در آن فضا در نظر آوریم. اگر بگویید که شعر زمان افلاطون و هومر کجا و مستند و فیلم امروزی کجا، خواهم گفت که شما صفحه تلویزیون، تلفن همراه، پرده سینما و حتی هولوگرافیکهای واقعیت مجازی را کنار بگذارید، اینها همه ابزاری برای نمایش فرمی از یک بیان هنری است، آنچه مهم است خود مستند است که فاکتور حیاتی از یک زیست فرهنگی است. این همان چیزی است که در خود، داستان، روایت و همه آنچه ما یک ایده بامعنا میدانیم را دارد.
افلاطون دوهزار و پانصد سال پیش، بیان شاعران را به عنوان منبعی برای حقیقت، مشکوک میدانست. او شعر را به عنوان ابزار برای هدایت صحیح نفس و جامعه آتنی نمیپذیرفت و میگفت که شعر برای سیراب کردن احساساتی مثل شهوت، خشم، درد و لذت و تقویت آنهاست، دقیقاً همان چیزهایی که میخواهند بر نفس ما حکومت کنند و وظیفه ما خشکاندن این امیالی است که عقل را پس میزنند. همین چیزهایی که امروز هم ما مبتلا به آن هستیم، همین صفحههای پیکسلی همیشه همراه، همین صداهای دالبی شفاف، همین رندرهای فراواقعگرایانه رایانهای، همینها هم هنوز با این تحلیل افلاطونی سازگار است که اینها با یک ذهن منظم منطقی در تضادند و مانع از پرورش قوه استدلال ما میشوند.
این دوگانه شعر و فلسفه افلاطونی، در سپهر سینما بیش از همه در مورد فیلم مستند مشهود و کاربردی است. آنجایی که بحث از ماهیت و چیستی آن میشود و دوگانه واقعیت و جعلی بودن مطرح میشود. فیلم مستند ادعا دارد که جهان واقع را بازنمایی میکند در حالی که فیلم داستانی به دنبال خلق است نه بازنمایی عین به عین واقعیت؛ دنیای فیلم داستانی، هرچقدر هم شبیه به یک دنیای واقعی باشد باز دنیای مخصوص به همان فیلم است، حتی اگر ببینیم که بازیگر در خیابان انقلاب در یک عصر خرداد در 1403 قدم میزند، باز این جهان واقع نیست، این خیابان انقلاب آن فیلم است. در مورد فیلم مستند چه؟ آیا این همان خیابانی است که در جهان واقع است؟
پاسخ افلاطون چیست؟ با کمال احترام: نه!
از دید او فیلم مستند هم یک تقلید شاعرانه از جهان است، گیریم در یک فرم دیگر و متفاوت از فیلم داستانی اما باز ما در موارد متعددی درگیر محدودیتهای فیلمسازی هستیم، ما درگیر هنریم، درگیر ویژگیهای بیانی، و این همان چیزی است که فیلم داستانی هم با آن کار میکند. حالا مستندساز با این نقد جدی که افلاطون به مغز و اساس کارش وارد میکند، چه خواهد کرد؟