هنر معاصر و جهانی شدن (1)

سعید اسلام‌زاده

روزنامه‌نگار

دهه 1980 میلادی نقطه عطف تحولات سیاسی و فرهنگی است. فرو ریختن دیوار برلین و برچیده شدن بساط کمونیسم ـ به معنای حزب مسلط در شوروی و بخشی از اروپای شرقی و چند کشور پراکنده در جنوب‌شرقی آسیا و امریکای‌لاتین ـ‌ مفهومی تازه اما با ترمینولوژی قدیمی، وارد ادبیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان شد؛ «جهانی شدن» پیش از آن، هنرمندان و نویسندگانی بودند که با تبعید یا کوچ اجباری از وطن، جهان‌وطنی را تجربه کرده بودند ـ‌ که البته آن‌هم به شکلی، تبعیت از ایدئولوژی‌های چپگرایانه بود‌ / اما از 1985 به این‌سو که جامعه‌شناسان و اندیشمندان علوم سیاسی به موضوع جهانی شدن، جهانی‌سازی و نظم نوین جهانی در ساحتی دیگر اندیشیدند و در صورت‌بندی و انسجام تئوریک این پدیده کوشیدند و کتاب‌ها و مقالات زیادی هم منتشر کردند، مفهوم «جهانی شدن» جایگاه تثبیت شده‌ای در اندیشه سیاسی متفکران جهان پیدا کرد.
اینجا بود که فرهنگ‌های بومی و خرده‌فرهنگ‌هایی که جریان پسامدرنیسم به آنها مشروعیت داده بود تا جهان و روزگار خود را روایت کنند و در ادبیات و هنر به تصویر بکشند، برابر جهانی‌سازی مقاومت نشان دادند.
هنرمندان با گرایش هنر معاصر، در این مقاومت‌های اجتماعی و مدنی در صف اول بودند. بی‌اعتمادی عمومی به سوسیالیسم و اندیشه‌های چپگرا و رسوایی اقتصادهای شکست خورده چپی، برابر قشون‌کشی سرمایه‌داری، صنایع بزرگ، کارتل‌ها و تراست‌ها، کم آوردند و همین شد که بازارهای سرمایه به سوی کشورهایی روانه شد که برابر جهانی‌سازی مقاومت فرهنگی می‌کردند. کشورهای جنوب‌شرقی آسیا و امریکای‌جنوبی نمونه‌های آشکار این مقابله روزمره سوسیالیسم کهنه ‌شده و سرمایه‌داری بازارهای اطلاعاتی و فراصنعتی بودند.
هنر معاصر در این زمینه در بازارهای سرمایه‌سالار اهمیت پیدا کرد؛ هم به لحاظ جذب سرمایه و هم از نظر نقد نظام سرمایه‌داری فوق مدرن. بعد از موفقیت‌های افسانه‌ای بعضی از هنرمندان آسیایی یا به عبارت کلی هنرمندان غیرغربی، نگاه‌ها به سمت هنر و مقوله جهانی شدن تغییر کرد.
در زمینه هنر، مباحث تئوریک مانند تفاوت‌های هنر مدرن و معاصر میان منتقدان و نظریه‌پردازان قوت گرفت. اگر هنر مدرن در دوره‌ای بویژه بعد از جنگ جهانی اول سعی داشت هنرمند را از مکان و زمان جدا کند و خصلتی بی‌مکان و بی‌زمان به آن بدهد، هنر معاصر سخت در پی مکان‌مند کردن هنر بود.
تمرکز بر هویت‌های فرهنگی بومی و مکان‌محوری در جغرافیای ویژه و تعریف شده که در هنر محیطی خود را نمایان می‌کرد، زمان‌مندی به معنای تأکید بر معاصریت و فراتر رفتن از مدرنیسم و حتی پست‌مدرنیسم، از هنر معاصر پدیده‌ای ساخت که تفاوت‌های فاحش میان هنر ایران با مثلاً هنر هند یا کشوری از آفریقا و... را به طور روشن و دقیق نشان داد.
اگر در مفهوم جهانی شدن، مسأله از میان برداشتن مرزها اولویت دارد و با توافقنامه‌ای موسوم به «شینگن» در میانه دهه 1980 میلادی مرز میان چند کشور اروپای‌غربی برداشته می‌شود، با فرو ریختن دیوار برلین و فروپاشی کمونیسم شوروی، مرزهای کشورهای اروپای‌شرقی هم به اروپای‌غربی می‌پیوندد و البته تحولات ارتجاعی و خونین دهه 90 میلادی را هم در جنگ‌های نژادپرستانه صرب‌ها در پی دارد.
هنر معاصر نیز با ایده از میان رفتن مرزهای هنری، تحولی شگرف و شگفت را در هنر جهان ایجاد کرد. (البته در این مسأله باید روند تحول هنر مدرن به هنر معاصر را به طور دقیق، هم از نظر فرمی و هم از نظر تحولات جریان‌ساز سیاسی، فرهنگی و بازارهای هنر بررسی کنیم.)
هنر معاصر حتی در ایده و اجرای اثر هنری نیز هیچ مرزی را قرارداد نمی‌کند. هر آنچه در ذهن هنرمند به عنوان ایده اثر هنری جرقه می‌زند، می‌تواند با مواد، متریال و هر فضا و مکان و زمانی به مرحله اجرا برسد .

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و چهارصد و هفتاد و نه
 - شماره هشت هزار و چهارصد و هفتاد و نه - ۱۶ خرداد ۱۴۰۳