نگاهی به سیر تاریخی سلیقه هنری جامعه

سعید اسلام‌زاده
روزنامه نگار


کسانی که تاریخ می‌خوانند دهه‌ها چندان برایشان جذاب نیست و به سده‌ها فکر می‌کنند و آنها که باستان‌شناسی می‌خوانند هم از هزاره‌ها حرف می‌زنند، اما روزنامه‌نگار جماعت، هم از دهه‌ها عبور می‌کند و هم حالا از سال‌ها نیز. او به ماه‌ها می‌اندیشد و روزهایی که پرشتاب می‌گذرند و هر کدام آبستن تحولی تازه‌اند.
سلیقه هنری مردم در قیاس دوره‌های تاریخی با روزگار ما نیز چنین وضعیتی دارد. در آغاز دوره قاجار شاید چندان تفاوتی میان سلیقه مردم با دوره صفوی وجود نداشت، اما تحولات کلان اجتماعی و سیاسی که در پی خود دگرگونی‌های فرهنگی عمیقی را به بار می‌آورد، این تفاوت‌ها را در پایان دوره قاجار به طرز چشمگیری نمایان کرده است. تحولات سیاسی و اجتماعی، سیر تغییر سلیقه مردم را شتاب می‌دهد. چند رویداد مهم در دوره قاجار در دگرگونی‌های اجتماعی ایران بسیار مؤثر بود.
اعزام دانشجویان به فرنگ با مباشرت عباس میرزای ولیعهد در دوره فتحعلی‌شاه و سپس بازگشت میرزاصالح شیرازی با دستگاه چاپ روزنامه، تأسیس دارالفنون، راه‌اندازی مدارس رُشدیه به همت میرزاحسن رشدیه که از تبریز آغاز شد، آمدن ابزار و فناوری‌های تازه مثل تلگراف و از همه مهم‌تر دوربین عکاسی و... که دستاوردش انقلاب مشروطه و عدالت‌خواهی عمومی بود. مشروطه فقط زمینه‌ساز خیزش‌های انقلابی و اجتماعی در گوشه و کنار کشور نبود. مشروطه، چشم‌انداز و نگاه هنرمندان و ادیبان را تغییر داد و پنجره جهانی دیگر را پیش‌روی آنها گشود. از سوی دیگر ترجمه آثار دراماتیک جهان مثل رمان‌ها و نمایشنامه‌های مطرح آن روزگار، آمدوشد بازرگانان ارمنی و آذربایجانی و وفور مجلات اروپایی در شهرهایی مثل تبریز که مدخل تجددخواهی بود و تهران و دیگر شهرها، آمدن ابزار سینماتوگراف در دوره قاجار و رواج سالن‌های سینما در دور‌ه پهلوی اول و بیرون آمدن شعر و هنرهای دیگر از محدوده دربار و اعیان و اشراف، همگی سطح سلیقه هنری مردم را بشدت متحول کرد. شعر و داستان در مجلات منتشر و کنسرت‌ها در هتل برگزار می‌شد و خیابان‌ها سنگفرش شده بودند. در سال‌های نخست قرن چهاردهم که تجدد آمرانه رضاخانی چهره تهران را دگرگون کرده بود، مردم دیگر با لیمونادی که در کافه لقانطه می‌نوشیدند، گلستان و حسین‌کرد شبستری نمی‌خواندند، آنها می‌خواستند صفحه تازه از پاریس آمده را روی گرامافون بشنوند یا تیاتری از پیس فرنگی روی صحنه ببینند. نقاش‌ها بعد از کمال‌الملک، فرنگی‌کاری را یاد گرفته بودند و مردم عادی هم می‌توانستند در عکاسخانه دولتی میدان توپخانه و بعدتر در عکاسی تهامی میدان بهارستان عکسی از صورت خود داشته باشند. این همه اتفاق، یعنی تغییر سلیقه هنری.
باری، در این سال‌هاست که نیما یوشیج و محمدعلی جمالزاده هم دست به تحول می‌زنند و شعر فارسی و حکایت و قصه‌گویی ایرانی را می‌خواهند از بُن تغییر دهند. هر چند در این میان کار نیما سخت‌تر است و وقتی «افسانه» را در سال 1301 منتشر می‌کند جامعه ادبی هنوز در دست ادیبان سنتی است که حال و هوای میرزاده عشقی و فرخی یزدی و دیگر نوآوران مشروطه را بر‌نمی‌تابند و همچنان بر مدار قصیده ملک‌الشعرایی و ساختار سنتی شعر فارسی می‌گردند.
با همه مقاومت‌ها، جمال‌زاده آرام‌آرام و نیما با دشواری تا چند دهه بعد، در تحولات فرهنگی جامعه جا باز می‌کنند. سیر تغییری که همچنان در شعر و داستان، تئاتر و سینما، نقاشی و... در زمینه سطح سلیقه مردم ادامه دارد.