صفحات
شماره هشت هزار و چهارصد و پنجاه و هشت - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و چهارصد و پنجاه و هشت - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ - صفحه ۱۶

اقتصاد هنر

سعید فلاح‌فر

پژوهشگر هنر

معنای جمع دو عبارت در زبان و علوم اجتماعی همیشه به سادگی جمع ریاضی دو عدد و قابل تقسیم به دو گزاره اولیه نیست. اغلب تصور می‌کنند معنای ترکیب ساده «بازار هنر» یا «اقتصاد هنر» را می‌دانند. یا حداقل می‌توانند با جمع دوباره معنای هر یک از اجزای این عبارات، معنا را کاملاً دریابند. اما در واقعیت چنین اتفاقی نمی‌افتد. خصوصاً که این هر دو جزء معنا و مفهوم سیالی دارند و تابع ده‌ها عامل و متغیر دیگر هستند. در تاریخ هنر و اقتصاد ایران، اقتصاد خرد و کلان هنر در حوزه هنرهای تجسمی را با ساده‌ترین شکل می‌توان تقریباً به سه دوره قابل تفکیک تقسیم کرد؛ دوره اول از آغاز تاریخ هنر تا حدود دهه‌های چهل و پنجاه طول می‌کشد. دوره دوم مربوط به دهه پنجاه و شصت تا دهه هشتاد می‌شود و از دهه هشتاد بتدریج وارد آخرین دوره‌ای شده که همچنان ادامه دارد. شاید معنای مستقل اقتصاد هم به نوعی با این تقسیم‌بندی سازگار باشد. آنچه امروزه از اقتصاد هنر اراده می‌شود، مربوط به دوره اخیر است، اگرچه دو دوره گذشته نیز با شرایط و ضوابط خاص خود به انواعی از اقتصاد هنر پرداخته‌اند.
در ساده‌ترین تعریف مرتبط، اقتصاد «شبکه‌ای از تولیدکنندگان، توزیع‌کنندگان و مصرف‌کنندگان کالاها و خدمات در یک مکان، منطقه یا کشور» است. بنابراین به نظر می‌رسد برای باور پدیده‌ای به نام «اقتصاد هنر» در بدو امر، ناچار باید «هنر» را در مجاورت «کالا» یا «خدمت» فرض کرد. در این صورت معانی توزیع‌کنندگان و مصرف‌کنندگان هم معادلاتی در میان مخاطب، منتقد، دلال هنری، مجموعه‌دار، صاحب کار، تبلیغات، سرمایه‌گذار و... پیدا کرده و نهادهایی مثل نگارخانه‌ها، حراج‌ها و موزه‌ها با کارکردهای خاص به این ساختار اضافه می‌شوند. از طرفی مفاهیم جدیدی مثل «صنعت ـ هنر» و «سرگرمی ـ هنر» و... یا «تکنیسین هنری» ظهور می‌کنند و چه بسا شکل نوینی از «رابطه سنتی کارگر و کارفرما» پدیدار شود. در نتیجه اقتصاد هنر را باید به مجموع کل ارزش معاملات میان هنرمندان و سایر فعالان اقتصادی مذکور اعم از افراد، گروه‌ها، نهادها، سازمان‌ها و حتی ملت‌ها اطلاق کرد. بدیهی است فهرستی بلند از مشاغل و افراد هم به طور غیرمستقیم مدعی سهمی از این معاملات خواهند بود. آشناترین این گروه‌ها می‌توانند تولید‌کنندگان مواد و ابزار هنری یا صنعتگرانی مثل قابسازها، ریخته‌گرها، مشاوران اقتصادی و... تا کارمندان ساده یک نهاد اقتصادی ـ هنری باشند.
یکی از موضوعات مورد اختلاف، در تخصیص یا فهم «اصالت سهام مالی و معنوی» برای اجزای این دستگاه پیچیده به وجود می‌آید. موضوع مورد مناقشه دیگر به برداشت هر یک از این اجزا برای حفظ ارزش محوری خود در قبال سایر ارکان مربوط می‌شود. به‌رغم قبول این مهم که کل سامانه اقتصاد هنر فعال نخواهد بود مگر با عملکرد درست همه اجزا، ارزشگذاری و ترتیب اهمیت هر کدام، احتمالاً تعاریفی تازه از «بازار هنر»، «اقتصاد هنر»، «هنر» و «اقتصاد» به دست می‌دهد که از قضا در عمل به نتایج کاملاً متفاوتی نیز منجر می‌شود. خصوصاً که با این اختلاف، علاوه بر تداخل وظایف دستگاه‌های فرهنگی و اقتصادی یا تغییر پایگاه‌های اجتماعی، پای نهادهای مستقل هنری و اقتصادی، از جمله نهاد آموزش هنر و مدیریت فرهنگی هم وارد ماجرا خواهد شد. یکی از این مواجهات به عنوان نمونه وقتی به وجود می‌آید که هنرجویان یا مخاطبان هنر، ارزش مالی یک اثر هنری را با ارزش‌های کیفی آن برابر می‌پندارند یا در ارقام بزرگ معاملات هنری، میان عملکرد و اختیارات دستگاه‌هایی مثل نهادهای رسمی متولی هنر و حوزه مستقل تجارت، تداخل ایجاد می‌شود. از طرفی در چنین بازاری، خواه ناخواه سلیقه عده‌ای از منتفعین بر سلیقه عمومی غالب خواهد شد.
مکتب‌های مهم و متعدد از هنرهای ایرانی، در کارگاه‌های آموزشی و هنری نهاد دربار شکل گرفته‌اند. در این مکتب‌ها، هنرمندان و استادان بنام در کنار شاگردان از مواهب دولتی برخوردار می‌شدند و در ازای آن سفارشات هنری سلطان یا یکی از بزرگان درباری و تجار بزرگ و... را تولید می‌کردند. عرصه‌هایی هم مثل تزئینات و ارائه‌های معماری یا خرده سفارشات، محل اشتغال و کسب درآمد هنرمندان نقاش و خوشنویس و کتاب‌ساز و... بود. ساختار «اقتصاد نفت‌محور» همچنان حامی این شکل از اقتصاد است. بخشی از چرخه اقتصادی هنرمندان هم در گرو خدمات و فروش آثار کاربردی هنر، مثل پارچه‌های قلمکار، ظروف تشریفاتی میناکاری و... بود. تحولات ناگهانی اقتصاد در ایران سده چهاردهم و روابط تازه هنر با جامعه، وضعیت هنر را میان گذشته و حال معلق کرد تا سرانجام دوره دوم اقتصاد هنر توانست با نسل جدیدی از هنرمندان مدرن و نگارخانه‌هایی که یک به یک تأسیس می‌شدند، خود را نمایان کند. در این دوره، هم خرید و فروش هنر در میان جامعه متوسط معنا پیدا کرد و هم آموزش هنر به محل درآمد تبدیل شد.
از همه مهمتر اینکه هنر توانست در میان طبقات مختلف جامعه، جایگاه شغلی برای امرار معاش پیدا کند و تعبیر «هنرمند حرفه‌ای» از این منظر مورد قبول واقع شود. سرانجام دوره اخیر ـ متأثر از شرایط جهانی و سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی کشور ـ به بالاترین و فراگیرترین پایه اقتصادی در هنر تبدیل شد و بویژه معنای تازه‌ای را با عنوان «سرمایه‌گذاری» به اقتصاد هنر اضافه کرد. در این دوره هنر به طور بی‌سابقه‌ای با «تجارت هنر» درآمیخت.

 

جستجو
آرشیو تاریخی