موسیقی، پژواک حق(7)
محسن نفر آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
سقوط یعنی چه؟ یعنی بیاعتنایی؟! خیر. سقوط یعنی توقف. اگر سیر استکمالی آدمی متوقف شود، سیر قهقهرایی او، آغاز می شود. مشاهده مناظرو مرایای زیبا، باغ، چمن، دشت، بستان، مه و مرغ و...سقوط است؟ خیر. ولی توقف درآنها سقوط است. چرا؟ زیرا از زیبا به زیبایی نرسیدهای! از زیبا به خالق آن صعود نکردهای! خب چاره چیست؟ ترک زیبایی و طرد آن؟ خیر. قوت داشتن هنگام مواجهه با زیبایی! چگونه؟ قوت داشتن چیست؟ یعنی چه؟ اینگونه در مقابل زیبا دل از کف ندهی. در آن صورت چه تفاوتی میان دیدن زیبا وغیر آن است؟ به تعبیری چه تفاوتی میان زیبایی و غیر آن است؟ عکسالعمل واحد، نشان تأثیر واحد نیست! اگردرمقابل زیبا، دل از کف ندهیم، آنگونه که غیر زیبا را دیدهایم، نشانه بیاثری زیبا و عدمتأثیر آن نیست! نشانه قوت و قوی بودن ماست! یعنی چه؟ مگر ما آمدهایم با زیبا و مظاهر آن بجنگیم که در مقابل آن با قوت قرار بگیریم؟ خیر. قوت فقط در مقابل خصم قرارگرفتن نیست! قوت یا قوی بودن، یعنی حفظ و حراست ازمیراث و سرمایهها و دستاوردهایی است که برای کسبش، عمری مشقت ومرارت صرف شده! بلکه عمر هزینهاش شده، نبایست با تندبادهای زیبایی و طوفانهای آن به غارت رود! پس دراین صورت چه لزومی برای بودنش (زیبایی) است؟ در اینصورت، زیبایی مهلکهای است که قرار گرفتن درآن، از دست دادن و از دست رفتن است! نکته همینجاست.
آنچه گفتیم برای قوت، همینجا معنا دارد! قوت یعنی حفظ سرمایهها و به تعبیر وسیعتر، حفظ خود! نه زیرپا گذاشتن حق و حقیقت! زیبایی، یک حقیقت است. مگر میشود آن را زیر پا گذاشت؟ کسی که چنین کند، حقیقت را ندیده است وحق آن را به جای نیاورده! چگونه ببیند و بهجای آورد و قوت را هم حفظ کند؟ اینگونه که ملکه و فضیلت عدالت را در نهاد و وجودش رشد داده و قوی کرده باشد! اگر ملکه عدالت در ما قوی شود، حق را ندید نمیگیریم و به حقیقت پشت نمیکنیم و از آن طرف خود را نمیبازیم و از دست نمیرویم! یعنی چه؟ چگونه ممکن است؟ ملکه عدالت که حقوق را میشناسد و در پی آن، رعایت آن را به جای میآورد، خود زیبا و بلکه بسیار زیباست! و قوت یعنی همین! اگر کسی این صفت و فضیلت را داشته باشد، زیبایی را در خود دارد ودر مقابل مظاهر آن از پای در نمیآید! نه یعنی متأثر نمیشود! بلکه از پای در نمیآید. از پای درآمدن، یعنی باختن! از دست دادن همه سرمایهها. از آن هم بالاتر، تسلیم شدن. از دست دادن خود.
زیبایی، موهبتی است که گاهی هست و گاهی نیست! یعنی بعضی دارند و بعضی ندارند. اما مواجهه با آن البته نه مقابله، متأثر شدن و ادای حق آن را در پی دارد ولی نه انهدام. زیبایی موجب انهدام نمیشود. اگر شود مقصر، آن نیست. بلکه کسی است که قوت ندارد. اگرزیبایی، موجب انهدام و نابودی سرمایهها و میراث هر شخص شود، مقصر شخص است. زیرا فاقد قوت است. آنکه قوت ندارد و آن را تدارک نکرده است. انهدام شخص، فقدان قوت اوست. زیبایی، موجب انهدام نیست. بلکه زیبایی موجب بازسازی و استکمال است. تفاوت مبنایی است بین انهدام و استکمال! دراستکمال، ضعفها برطرف میشود و قوتها، بیشتر میشود. استکمال، برای کامل شدن و آن، یعنی قوی شدن است. اگر زیبایی هست، برای آن است که ما قوی و قویتر شویم. نه آنکه منهدم و معدوم شویم. آنکه در پای زیبایی، از دست میرود و از دست میدهد، ضعیف است و فاقد قوت و توانایی. ملکه عدالت، جسمانی نیست که در بدنِ قوی باشد. توانایی آن، مانند عضلات پیچیده و ورزیده نیست. طاقت ایستادگی وحفظ کردن است. قوت عدالت، قدرت بازو نیست. قدرت ایستادن است و این به بازو مربوط نیست.
به عزم و اراده فرد مربوط است. ممکن است جسماً ضعیف باشی و در مقابل حریف، از پای درآیی و اسیرش شوی ولی هرگز تسلیمش نمیشوی.قوت، در اینجا قدرت روحی است. عدالت، قدرت روح است که هیچ حریفی ندارد.
روح قوی، مسلط و غالب است. در مقابل زیبایی، متأثر و مجذوب میشود ولی از پای در نمیآید. چرا؟ زیرا ملکه عدالت را دارد. ملکه عدالت چیست؟ فضیلتی که حق را میشناسد و حرمت آن را بهجای میآورد ولی چیزی را به جای آن نمینشاند! یعنی چه؟ زیبایی را ببیند، شناخت حق آن و به جای آوردن حرمتش و نشاندن چیزی به جای آن را چگونه انجام دهد؟ زیبایی، یک موهبت و نعمت شایسته و فوقالعاده است. داشتنش فضیلت و امتیازاست. مسلماً همیشه خشنود کننده است. موجب خوشحالی است. اصلاً نعمت، موجب خوشحالی است. کیست که درمقابل نعمت، خوشحال نباشد! پس فهمیدن اینکه چیزی نعمت است، خود شناخت آن است. نعمت هم ستوده و پسندیده است.
این هم شناخت حق و جایگاه آن است. احترامی که از پس این دو شناخت ایجاد میشود، آن را در جای شایستهاش قرار میدهد و نمیتوان غیر جایش نشاندش. اینها همه به جای خود. ولی اینکه سرمایههای ناظر وشاهد، باید بیشتروقویتر شود هم باید در نظر ناظر باشد. چگونه به زیبایی مینگرد؟ اینگونه که از آن به کمال رسد یا در مقابلش نابود شود؟ زیبایی، موجب نابودی و انهدام نیست.
موجب رشد و ارتقا و کمال است. اگر کسی درمقابل آن از دست میرود، مقصرش زیبایی نیست. بلکه ضعف روحی و قوای دماغی اوست. اگر شخص چنین باشد، چه کند؟ یا خود را قوی کند و یا از مواجهه پرهیز کند. بیآنکه زیبایی را مقصر بداند.
علت پرهیزش را ضعف روحی و عدمفضیلت عدالت در وجود خودش بداند. اگر کسی قدرت مواجهه با یک شخص بزرگ یا قدرتمند و یا فوقالعاده را ندارد، از مواجهه با آن پرهیز کند تا اینکه قدرت مواجهه پیدا کند! اما دلیل پرهیزش را ضعف و ناتوانی خود بداند نه تهمت ایراد واشکالِ وارد بر زیبایی! پس 1- قوت و توانایی ناظر و مواجهه با زیبایی شرط اول است که به معنای وجود ملکه عدالت در اوست.2- رعایت حقوق و جایگاه موارد چون زیبایی. نکته مهمتر از اینها این است که مواجهه با مقابله متفاوت است. تفاوتی بنیادین. ما با امور مواجه میشویم یا مقابل؟