همه چیز از انتخابات در غزه شروع شد
سعید مستغاثی
منتقد سینما
اشکهای غزه(Tears of Gaza) ساخته ویبک لکبرگ (فیلمساز نروژی) محصول 2010 درباره اولین سالهای محاصره این نوار باریک فلسطینی در ساحل مدیترانه است. لکبرگ و گروهش برای ساخت چنین مستندی، در شرایطی بسیار دشوار و سخت، به غزه رفتند و از صحنههای مملو از خشونت و سیاهی فیلم گرفتند تا حدود 75 دقیقه فیلم مونتاژ شده از میان ساعتها راش و فیلمهایی که در موقعیتهای مرگ و زندگی تهیه کردند، دربیاورند.
ویبک لکبرگ مانند مستندی که درباره بوسنی ساخت، در فیلم «اشکهای غزه» هم سعی کرده تا بر محور یک درام پیش برود. از همین روی دوربین خود را روی سه کودک از بچههای غزه زوم کرده است؛ یک پسربچه به نام یحیی و دو دختر بچه به نامهای امیره و راسمینا که هر یک در همان اوایل جنگ غزه در سال 2007، بخشی یا تمام خانواده خود را از دست دادند. فیلمساز، این 3 کودک را از بحبوحه جنگ غزه و در اوج بمبارانها و موشک بارانها یعنی اواخر دسامبر 2008 تعقیب میکند تا سپتامبر 2009 که هر 3 در کنار دریا ایستادهاند و آرزوهای خود را بیان میکنند. لکبرگ این آرزوها را در مقابل حسرتهایی قرار میدهد که هر کدام از این 3 نفر در اوایل فیلم «اشکهای غزه» تعریف کردهاند. حسرت روزهایی که یحیی با پدرش در کنار دریای مدیترانه، اوقات میگذراند یا امیره با خانوادهاش روزگار خوشی داشت و در این میان تأسفبارتر سرگذشت راسمیناست که تقریباً اغلب اعضای خانوادهاش در مقابل چشمانش جان باختند و در انتها شاهد هستیم که او با خانواده جدیدی زندگی میکند.
شکار لحظات حملات هوایی و موشکی رژیم صهیونیستی، از نادرترین صحنههایی است که در فیلم «اشکهای غزه» نمایش داده میشود؛ نماهای دلخراش و تکاندهنده از شهادتها و بخصوص کودکانی که آسیب دیدهاند، زخمی شده و سوختهاند و همچنین حکایت مردی که همه خانوادهاش را از دست داده و تنها دخترش که زنده مانده به نحو دلخراشی، به وسیله بمبهای فسفری سوخته، صحنههای اصابت بمبهای فسفری به خانه و زندگی مردم بیپناه، از دیگر صحنههای تکاندهنده فیلم است یا تصاویر تلاش نیروهای امدادی با دست خالی برای خاموش کردن ترکشهای آتشین بمبهای فسفری از فصلهای تأثیرگذار فیلم به نظر میآید. نکته قابل توجه از عملکرد حقوق بشری مجامع به اصطلاح بینالمللی در مقابل کاربرد بمبهای فسفری توسط صهیونیستها این بود که در این باره از اسرائیل سؤال کردند و مسئولان رژیم اسرائیل پاسخ دادند که از قضا، کاربرد بمبهای فسفری بسیار دموکراتیک است! در صحنههایی از فیلم، ویبک لکبرگ سعی کرده با همین روش مستند/داستانی حس غریب حضور در غزه را به مخاطبش منتقل کند؛ صحنههایی که مادر یحیی را در حال تهیه و طبخ غذا نشان میدهد و به دنبال آن دیوار تخریب شده اتاقی را به نمایش میگذارد که خانواده در آن، غذا صرف میکنند یا صحنهای دیگر یحیی را در کنار خانواده در حال استراحت نشان میدهد که ناگهان بمبهای مهیب فسفری، آسمان غزه را پوشانده و بر سر مردم فرو میریزند. این صحنههای فاجعهبار، ضد بشری و نادر را در حالی مشاهده میکنیم که هیچ حرکت و اقدامی از سوی مجامع به اصطلاح حقوق بشری و بینالمللی رؤیت نمیشود. تنها مکانی که منسوب به سازمان ملل نشان میدهد، مدرسهای است که پس از پناه بردن زنان و کودکان به آن مکان، مورد هجوم موشکها و بمبهای ارتش صهیونیستی قرار میگیرد.
آنچه در فیلم «اشکهای غزه» دیده نمیشود، پسزمینههای محاصره و حمله اسرائیل به غزه است که با کمکهای مادی و معنوی همان مجامع بینالمللی صورت گرفت. پسزمینههایی که دقیقاً از زمان اعلام نتایج انتخابات کاملاً مردمی و دموکراتیک مردم غزه و رأی دادن به حماس شروع شد. در حالی که ناظران مجامع به اصطلاح بینالمللی از جمله جیمی کارتر (رئیسجمهور اسبق امریکا) هم حضور داشتند اما به دلیل آنکه نتیجه انتخابات (با وجود پیشبینی برخی مؤسسات آماری)، برخلاف خواست همان مجامع به اصطلاح بینالمللی بود، آن مجامع و سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری و بینالمللی، طبق معمول زیر میز زدند و نتیجه را قبول نکردند؛ از جمله اتحادیه اروپا که از همان زمان، تحریم مردم غزه را شروع کرد و زمینههای عملیات جنایتکارانه اسرائیل را فراهم آورد. عملیاتی که بهرغم شکست خفتبار در جنگ بیست و دو روزه، تا آغاز هجوم جدید اسرائیل به این منطقه، 15 سال محاصره این منطقه کوچک را به همراه داشت. محاصرهای که رژیمهای ارتجاعی منطقه مانند رژیم نامبارک مبارک در آغازش شریک بودند. و در این میان مجامع به اصطلاح بینالمللی و حقوق بشری در سکوت محض بسر بردند و نه تنها چشم خود را بر جنایات بیشمار اسرائیل بستند که در موارد متعددی به یاری صهیونیستها شتافتند و کمکهای مالی و نظامی خود را روانه سرزمینهای اشغالی کردند تا امروز که این فجایع باورنکردنی و نسلکشی هولناک در مقابل چشم همه جهانیان در حال رخ دادن است. ویبک لکبرگ همسر پال لکبرگ، سینماگر مشهور نروژی که در سال 98 میلادی درگذشت، همکاریاش را از سال 67 و با فیلم «لیو» با همسرش شروع کرد، در حالی که در آن فیلم فقط یک بازیگر بود. آن فیلم موفقیتهای بسیاری بدست آورد، از جمله در جشنواره فیلم برلین، نامزد دریافت خرس طلایی شد. پس از آن، کار مشترک ویبک با همسرش در فیلمهای متعددی ادامه یافت تا اینکه خودش از سال 71 به کارگردانی روی آورد. ویبک لکبرگ در سال 93 نخستین فیلم مستندش را جلوی دوربین برد که درباره جنگهای بالکان بود. او در آن فیلم در پیشزمینه جنایات صربها در بوسنی، یک ماجرای واقعی دراماتیک را روایت میکرد و از همین روی، مستند وی به یک درام مستند نزدیکتر بود. ویبک از همان سال دیگر فیلمی نساخت و آخرین فیلمی هم که بازی کرد در سال 2003 بود. او در سال 2010 یعنی 17 سال پس از آخرین فیلمی که جلوی دوربین برد، این روایت تکاندهنده از جنگ 22 روزه غزه و برخی حواشی فاجعهبار آن را ارائه کرد.