موسیقی، پژواک حق (6)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
اصلاً چه چیز پژواک حق نیست؟ همه چیز پژواک حق است. بدیها و شرور هم پژواک حق است؟! اگر خدا مالک علیالاطلاق است، همه چیز، مملوک اوست. یا بیواسطه و یا با واسطه. حق تعالی گاهی خوبیها و خیرات را بیواسطه انزال میکند. مانند برف و باران و آفتاب و مهتاب و سایر رَحمات دیگرش! و گاهی هم به واسطه عوامل و عناصر دیگرش!
رب العالمین، نظام هستی را، نظام اسباب و مسببات قرار داده. همه چیز در چرخه علل و معالیل قرار دارد. حتی معجزه که علتش اراده مستقیم ربالعالمین است. پس هر اتفاقی علتی دارد و معلول چیزی است. علل و معالیل، اسباب و مسبباتند. همه چیز در چرخه این اصول قرار دارد. اگر هم برای طفره و سر باز زدن از آن، مانند دیوید هیوم و سایرین، در مقابلش چشم خود را ببندیم، نظام هستی، کار خود را براساس علت و معلول به پیش میبرد. باور به نقض آن، از عدم اطلاع و جهل در مقابل علل است. ما بیشتر با معالیل روبهرو هستیم تا علل. هرجا علت را بشناسیم، مواجهه ما با وقایع، واضحتر است. اما در مقابل معلول (حادثهای) که از علت آن غافلیم، مواجهه، مرموز و مشکوک میشود! پس معلولی که علت آن ناشناخته است، واقعیتی بیوضوح و مرموز و موضوع حرف و حدیث است. اما بشر، در مقابل کنکاش ذهنش برای یافتن علت و جستوجوی آن، ناتوان و جویا است! اصلاً جویایی و جوئیدن، حاصل جستوجوی علت است! چرا بشر جستوجو میکند؟ برای اینکه علتها را بشناسد! آنکس که به دنبال گنج یا بادآوردهای است، به دنبال علت است؟ اگر علت را بشناسی، به دنبال معلول میروی! شناخت علل، جستوجوی معالیل را در پی دارد. جوینده گنج، علت را شناخته است. میداند که گنجهایی از روزگاران گذشته، مدفون و یا موجود است. به آن یقین دارد. پس درپی آن (گنج) دوان میشود.
اگر علم به علت نداشت، اصلاً گنجی را قائل نبود. پذیرش گنج، معلول یقین به علت آن است. پس اگر به دنبال معلول باشی، علت را قبول کردهای. خواه مستقیم و جزمی و خواه غیرمستقیم و ناخودآگاه. تفاوت عالم و عامی، در همین است. عالم، در پی علت روان است و عامی در پی معلول دوان است. عالم، در تاریخ پژوهش میکند که چه ازمنهای گنجها بوده و بیشترند. عامی، دنبال میکند که کجا بیشترند و مکانشان کجاست. پس عالم، در جستوجوی زمان و وقت است و عامی در جستوجوی مکان و بخت! اگر زمان به مکان منتهی شود، آخرِ وجود است. قیامت، زمانی است که مکان به انتها رسیده باشد. اگر هستی و مکان، گنجایش و ظرفیت تداومش به انتها رسد، پایان هستی و همان قیامت است که با آن آغاز هستیهای دیگری رقم میخورد! باری، معلولگردی، علت شناسایی را در ضمیر دارد و علتشناسی، مرحلهای رفیعتر از معلولگردی است! «سیروا فی الارض»، مرحله معلولگردی و معلولیابی است که مقدمه علتشناسی و علتیابی است و تفاوت فیلسوف و دانشمند در این است که فیلسوف، علت را شناخته و معلول را جستوجو، شناسایی و معرفی میکند ولی دانشمند در دایره معالیل دوان و گاهی سرگردان میماند. زیرا در چرخه اسباب و مسببات، در دَوَران است و با دیدن هر سببی به دنبال مسبب آن است و مسبب را پایان پژوهش و جستوجو میداند و این همان دَوَران و گمگشتگی است. در حالیکه فیلسوف به دنبال مسبب اعلا و اَتَم است و از مسببات واسطی، راضی و خرسند نیست. ضمن آنکه اصلاً اگر علتشناسی اصل اصیل نبود، پژوهش و طلبی، رخ نمیداد و اصلاً علم، تحقق نمییافت. تحقق علم، برای علتشناسی است و این صفت ذاتی بشر، علت تامه علم و تحقق آن است. باری، هستی و وجود، معلول حق تعالی و پژواک او و علیت اوست! موسیقی، یعنی نوای خوش، آوای هستی و وجود است که از آحاد موجودات آواز میشود. اگر از سینه هنرمند باشد، با ساز و آواز و اگر از بقیه موجودات، با نعره و نوا. حال، چگونه پژواک حق است؟ نعره موجودات، پژواک حق است در مواجهه با جلال حق. اگر به مَشاهد جلال برخوری، شاهد رفعت و صولت و شوکت حق میشوی و این مقام نهیب و عتاب است که در مقابل عظمت و بزرگی و جلال حق، مرعوب، خائف، خاضع و خاشع شوی و اگر به مراتب جمال رسی، شاهد رأفت و لطافت و نرمش و مهربانی و زیبایی میشوی که جذبه، مقام جذب و مجذوبیت است. اما فریبِ فریب دارد.
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما ندانستیم و صلح انگاشتیم
در نعره و نهیب، فریبی نیست. اصولاً خشم و خشونت، بیپرده وعیان است. بیپردگی و انکشاف، نتیجه و حاصل است. مقدمه نیست. فریب، مقدمه است و نتیجه آن، سقوط و افول و باختن است. زیبایی، مقدمه است. مقدمه زیبا، کلی است که در موضوعی(جزئی) خلاصه میشود. اگر توانستی از زیبایی به زیبا نرسی و آن را در حق تعالی مشاهده کنی، فریبِ فریب نخوردهای ولی اگر آن را در شخص یا چیزی ببینی، فریب خوردهای! یعنی چه؟ منکر زیبایی شخص یا چیزی شوم؟! خیر. ولی از شخص و چیز، به خالق آن برس. یعنی از زیبا به زیبایی برس و ببین که آن حقیقت تمام و اعلا، چگونه در اشخاص و اشیاء، تجلی کرده است. مواجهه با مقام جمال و مشاهده زیبایی، فریب توقف دارد. توقف در زیبا. جمال، خود، فریبی است که حاصلش فریب است. جمال فریب است؟ یعنی چه؟ یعنی خطر سقوط و پرتگاه در آن است. بسیار قوت و استحکام لازم است تا در مقابل زیبا، سقوط نکنی! سقوط یعنی چه؟