جان جامعه
سیداصغر نوربخش
روزنامهنگار
دوستی که به شغل وکالت مشغول بود، میگفت، وقتی یک قانون جدید تصویب میشود در کنارش چند فرصت شغلی هم به وجود میآید؛ یک فرصت برای وکلا، یک فرصت برای صنف مخاطب آن قانون، یک قانون هم برای سوءاستفاده گران از قانون. یعنی هر قانون، با خود فضای تولید جدید ایجاد میکند و اقتصاد بخشهای مختلف را به تحرک وا میدارد.
حالا سؤال اساسی این است: چرا اقتصاد فرهنگ و هنر، لنگ میزند؟ سؤال بعدی هم این است که با وجود میزان قابل توجهی از تولید در عرصه فرهنگ و هنر، باز هم، اهالی این حوزه، چرا هشتشان گرو نُهشان است؟ چرا دخلشان با خرجشان نمیخواند؟ تولید، گام اول در همه سازکارهای هستی است. بدون تولید، چیزی زنده نمیماند. سنگ روی سنگ بند نمیشود و کهکشانها، در چشم به هم زدنی، از هم فرو میپاشند.
در گستره اجتماع و اقتصاد و سیاست و فرهنگ هم، تولید یعنی همه چیز. در حوزه اقتصاد و بخشهای دیگر را نمیدانم، اما در بخش فرهنگ، همه مشغول کارند. هر روز در بخشهای مختلف فرهنگی و هنری و رسانهای، یک عالم محصول در شکل و شمایل مختلف و متعدد، تولید میشود. خوشبختانه بازار این تولیدات هم همواره رو به راه است و عرضه و تقاضا در آن، مسیر پر رفت و آمدی است. کجای کار میلنگد؟ آیا در جاهای دیگر جهان هم، اوضاع اینطوری است؟ هنرمندان باید منتظر حمایت دولتمردان باشند؟ چند وقت پیش خبری خواندم درباره یک خواننده که درآمد سال گذشته میلادی اش، از درآمد دو خودروساز بزرگ ما بیشتر شده است. یا مثلاً درآمد فیلمهای سینمایی در کشورهای غربی، اغلب چشمگیر و با عددهای بزرگ است. از اینها مهمتر، اینکه در حال حاضر بزرگترین شرکتهای درآمدزای جهان در حوزه تولید محتوا فعالیت دارند. پس میشود در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه، درآمد کسب کرد و پولدار شد و حتی جور صنعت را هم به دوش کشید.
در حوزه قوانین، ما دست مان خالی نیست. خوشبختانه در بخشهای مختلف کسب و کار، به تازگی حمایتهای قانونی دارد افزایش پیدا میکند. به هر حال نقص و کمبود در همه جا هست و مهم، تلاش برای رفع آنهاست. عرصه کسب و کار و کارآفرینی در فرهنگ و هنر، هنوز با قوانین و راههای قانونی، آشنایی ندارد.
هنوز استارتاپها و کسب و کارهای نوین، توسط فعالان هنر و رسانه و فرهنگ، به رسمیت شناخته نشدهاند. یعنی کمتر کسی حاضر است، در حوزه فعالیت خود، برود یک کار تازه راه بیندازد و با استفاده از ابزارهای نو و فناوریهای جدید، درآمدزایی کند. بویژه در بخش رسانه، ما همچنان، گرفتار حمایتهای دولتی و سازمانی هستیم. هنوز کسی جرأت نکرده است کهبند نافه رسانه را از بدنه دستگاهها، ببرد و خودش جهان مستقلی را به راه اندازد.
مدل موفق رسانههای بزرگ و موفق، آنچیزی نیست که در ایران شاهدش هستیم. در هنر نیز چنین است. در پژوهشهای هنری و فرهنگی و رسانهای هم، اوضاع بسیار بدتر است. پژوهشگر حتی ثانیهای نمیتواند به این موضوع فکر کند که برای پژوهشاش برود بازاریابی کند. منتظر است تا سراغش بیایند و سفارش بدهند و نتیجه عملی اغلب پژوهشها هم، مشخص است.
فکر میکنم، حالا دیگر وقت آن رسیده باشد که اهالی رسانه به عنوان جریان سازان جامعه، خودشان جریانی تازه در درون خود راه بیندازند و با ایجاد کسب و کارهایی که نیازهای جامعه را مرتفع میسازد، تبدیل به کارآفرینانی شوند که رشد و پیشرفت را سببساز شوند. تولید، قلب تپنده جامعه است و تولید در بخش رسانه و هنر و فرهنگ، یعنی آن جامعه شاداب و سرحال است و از کرختی و کاستی به دور خواهد بود.