استاد دانشگاه تربیت مدرس مطرح کرد
حملات نظامی امریکا؛ تلاشی برای گرفتن ابتکار بازی در غرب آسیا
ایالات متحده امریکا چند روز پیش به دنبال تهدیداتی که به بهانه انتقام حمله مرگبار به پایگاه نظامی این کشور در مرز سوریه و اردن مطرح کرد، عملیات نظامی خود علیه گروههای مقاومت در عراق و سوریه را کلید زد. این در حالی بود که منابع دیپلماتیک واشنگتن در مواضع ادعایی خود، هدف این حملات را علیه مراکز مستشاری جمهوری اسلامی اعلام کردند. شهروز شریعتی، تحلیلگر مسائل بینالملل و استاد دانشگاه تربیت مدرس در گفتوگو با «ایران» درباره اهداف و پیامدهای آن سخن گفته است.
تشدید تنش در خاورمیانه در پی جنگ غزه سبب شد ایالات متحده به بهانه هدف قرار گرفته شدن پایگاهش در منطقه، شماری از پایگاههای جبهه مقاومت در عراق و سوریه را هدف حمله قرار دهد. «بایدن» مدعی شده که این حملات با هدف ایجاد بیشترین بازدارندگی صورت گرفته است. نظر شما چیست؟
تلاشهای امریکا را میتوان مصداق تلاش برای بازدارندگی دانست اما به نظر میرسد این بازدارندگی اینبار در معنایی متفاوت، بیشتر از آنکه متوجه ایران باشد در برابر رژیم صهیونیستی است. مقامات رژیم صهیونیستی طی یک ماه گذشته بارها و بارها مدعی شدهاند که قصد حمله به ایران را دارند. به عنوان نمونه بنیامین نتانیاهو چندی پیش در پاسخ به خبرنگاری که از وی پرسید چرا اسرائیل به جای حمله مستقیم به ایران، به نیروهای نیابتی حمله میکند، مدعی شد: چه کسی گفته اسرائیل به ایران حمله نمیکند، ما به ایران حمله میکنیم چرا که سر افعی در ایران است و ایران در پشت حملات حوثیها و حزبالله لبنان قرار دارد.
مشابه این سخنان را «نیر بارکات» وزیر اقتصاد تاجرپیشه رژیم صهیونیستی که سودای نخستوزیری دارد، تکرار و مدعی شده بود که تهران در رأس دشمنان این رژیم قرار دارد و اکنون به هدفی مشروع برای حملات موشکی تلآویو تبدیل شده است. با توجه به اینکه چند مقام کوچک و بزرگ دیگر اسرائیل نیز در این مورد سخن گفتهاند به نظر میرسد صهیونیستها که در شرایط پس از طوفان الاقصی چیز بیشتری برای از دست دادن ندارند، ممکن است برای نجات خود از باتلاق موجود یک خطای محاسباتی دیگر را مرتکب شوند و با توجه به اینکه امریکا متوجه خطرات حاصل از این حماقت است میکوشد ابتکار بازی در غرب آسیا را با حملات محدود به دست بگیرد. در نتیجه این بازدارندگی را بیش از آنکه بخواهیم متوجه ایران بدانیم تصور میکنم میتوان اقدامی برای راضی کردن تندروهای اسرائیلی دانست که با هدف جلوگیری از افزایش تنشها صورت میپذیرد بویژه آنکه امریکا بهتر از هر کشوری میداند که بدترین کابوس قرن، کشانده شدن پای ایران به رویارویی نظامی تمام عیار با اسرائیل است.
چرا با وجود تأکید ایران بر استقلال عمل گروههای مقاومت و در حالی که گروه کتائب بیانیه داد و نقش ایران در حمایت از مقاومت عراق را رد کرد، مقامهای امریکایی اصرار دارند که جمهوری اسلامی نقش اول را در حمایت از گروههای مقاومت برای حمله به مراکز نظامی امریکا دارد؟
صرف نظر از تحلیلی که درباره تلاش امریکا برای به دست گرفتن ابتکار عمل برای مهار جنون احتمالی رهبران رژیم صهیونیستی ارائه شد باید به یک نکته تاریخی اشاره کرد؛ اکنون سالهاست که توهم و خودبزرگبینی ایالات متحده نه فقط سیاستمداران که حتی شمار زیادی از پژوهشگران و اتاقهای فکر در این کشور را تهدید میکند. بسیاری از سیاستمداران و سیاستگذاران در ایالات متحده هنوز درک درستی از تحولات غرب آسیا ندارند و همانگونه که در برابر انقلاب اسلامی ایران درمانده و سرگشته اقدام میکردند اکنون همان اشتباهات را به نحو دیگری تکرار میکنند.
امریکاییها معتقدند ایران پشت تحولات منطقه و هر آنچه که در غرب آسیا رخ میدهد ایستاده است اما این تصور اگرچه از یک منظر میتواند درست باشد ولی برداشتی خام و ناتمام به شمار میرود و تمام واقعیت نیست چرا که ایران سالهاست که پیام حضور خود پس از پیروزی انقلاب را به منطقه و جهان صادر کرده و اکنون در عرصه میدانی هم دارای چنان مؤلفههای قدرت پیدا و پنهانی است که مهار و کنترل آن در توان ایالات متحده نیست. البته پیش از این برخی استراتژیستهای امریکایی در دهه هشتاد میلادی نظیر «پاتریک کلاوسون» تحلیلگر ارشد مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن، هشدار داده بودند که جمهوری اسلامی در غرب آسیا بزودی تکثیر خواهد شد، اما این هشدارها امروز به وقوع پیوسته است.
امریکاییها در فهم تاریخ تحولات منطقه دچار عقبماندگی هستند و همین موضوع به صورت مداوم انگشت اتهامات آنان را متوجه ایران میکند در حالی که محور مقاومت اکنون سالهاست که مسیر خود را پیدا کرده و حتی دیگر به کمک و همراهی جمهوری اسلامی ایران هم نیاز چندانی ندارد.
یک دیدگاه هم درباره حملات نظامی امریکا به مشکلاتی باز میگردد که بایدن در سطح داخلی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دارد؛ آیا میتوان گفت که هدف اصلی حملات او خاموش کردن موج انتقادات داخلی درامریکا بود؟
شرایط خاص امریکا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری این کشور میتواند در جلوگیری از اوجگیری بیشتر تنشها مؤثر باشد اما از طرف دیگر هم نباید فراموش کرد که تاکنون تحرکات سیاسی جمهوریخواهان در آستانه انتخابات موجب دامن زدن به این تنشها بوده است و این روند میتواند ادامهدار باشد و به هر حال، حضور نیروهای نظامی امریکا در بیرون مرزها همواره در انتخابات امریکا یک چالش بین دو حزب اصلی این کشور است.
فکر میکنید با این وضعیت تنش به اوج خود رسیده و آیا باید منتظر اتفاقی برای تعدیل مواضع تهران و واشنگتن در منطقه بود؟
اوج تنشها بین ایران و امریکا در شرایط جنگ تحمیلی تجربه شد و امروزه با افزایش توان قدرت منطقهای و بازدارندگی ایران، سایه جنگ مدتهاست از سر ایران عبور کرده است. امریکا و متحدانش هر چند همانطور که گفتم اطلاعات دقیقی از پویایی منطقه ندارند اما اینقدر میدانند که بازنده اصلی در هر افزایش تنش و تشنج خود هستند چرا که ایران در مسیر تاریخ حرکت میکند و آنها فقط بیهوده میکوشند تقویم روزشمار تحولات منطقه را به عقب باز گردانند. این شرایط جدید موجب شده است که با وجود افزایش تهدیدهای لفظی و میدانی امریکا، نتوان مجال چندانی را برای افزایش بیشتر تنش با ایران از سوی آنان متصور شد و شاید اوج این تنشها تا همین حد باشد مگر آنکه رهبران اسرائیل بخواهند شمارش معکوس برای نابودی خود را زودتر آغاز کنند که در آن صورت تنشها به اوج میرسد اگرچه برنده نهایی این تنش که کسی از آن استقبال نمیکند، قطعاً طرف آغاز کننده نخواهد بود.