موسیقی، پژواک حق-(1)
جهان طنین صدای اوست
محسن نفر
آهنگساز ، موسیقیدان و نوازنده تار
خشک سیم و خشک چوب و خشک پوست
از کجا میآید این آوای دوست!
اصل در موسیقی، صداست و صدا، پژواک باطن است. اصلاً کل عالم پژواک است. طنین صدای او. اگر ندایی کنی صدایی به تو بازگشت میکند. صدای توست که از زبان دیگری (آن) به تو باز میگردد! عالم صدایی است که طنین ندای اوست.
ما چو نائیم و نوا در ما زتوست
ما چو کوهیم و صدا درما زتوست
پس این طنین خوشآهنگ، انعکاس ندای خوشِ حق است. اصل عالم پژواک است؛ پژواک، بازگشت صداست. عالم طنین اوست، زمزمه حق است. نغمه حق حق زن عالم، از اوست. «سبح لله مافی السماوات والارض». همه او را واگویه میکنند، همه او را تکرار میکنند، همه آغاز و انجام از اوست. پس یک صدا در عالم بیش نیست و آن ندای حق است. همه موجودات، آن را صدا میکنند.
هر کس به طریقی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
پس خشک چوب، پژواک صدا میکند. پژواک چه ندایی؟ ندای نوازندهاش. ساز، یارصمیمی است که به میزان ملاطفت ومراحمت، طنین میافکند. هر قدر ملاطفت و مراحمت بیشتر، طنینش بلندتر. نغمه زیبا، زیبایی درون نوازنده است! هر قدر نوازنده فکر و روحش زیباتر، نغمهاش زیباتر و ساز، تنها آن را منعکس میکند! ساز خوش لحن، صدای خوشِ روح و نفس نوازندهاش را طنین میاندازد. آنکه صدای درونش خوشنوا نیست، سازش به دل نمینشیند و هر قدر هم اگر نغمهای زیبا نوازد! چگونه میتوان نغمهای زیبا را ناخوش نواخت؟! آنگونه که اگر نغمه درونت زیبا نباشد. درون، نغمهای به غیر نغمه معروف دارد؟! درون، نغمهسرایی دارد که همه نغمات را او زمزمه میکند و با زمزمه او، دستان نوازنده ارائهاش میدهد! نوازنده، تنها نغمه درون را پژواک میدهد. بیش از آنکه بنوازد، مینیوشد نغمهای را که درونش ساز میکند، ساز درون، نغمهسرایی میکند. چه نغمهای را میسراید؟ نغمه وصف یار را. هر قدر که یار را مشاهده کرده باشد، او را میسراید. سرایشش، به میزان مشاهدتش است. هر قدر صمیمیتر باشد، یار را بهتر میسراید. سرایشش، طنین صمیمیتش است. آهنگ زیبا، وصف زیبایی اوست. میزان زیبایی، میزان صمیمیت با اوست. صمیمیت، راهیابی به آستانه اوست. راهیابی، دلیل تقرب است. تقرب، شرط و شروط دارد. شرط اول، پرهیز از هر آن چیزی است که خلاف مسیر تقرب است. خلاف تقرب، خلاف اوست. خلاف او، خلاف زیبایی است. هر نغمه نازیبا، نغمه خلاف تقرب، خلاف شرط و شروط و خلاف اوست. چگونه موسیقیدان زیبا مینوازد؟ آنگاه که خلاف او و مسیرش، نباشد.
زیبایی، مسیر مختوم به اوست. هر چیز زیبا، پژواک اوست و نغمه زیبا، پژواک ندای اوست. هرچه زیباتر، مقربتر و صمیمیتر و مطابقتر با شروط اوست. موسیقی، پژواک اوست. اگر مقرب و صمیمی با او باشد، اگر درون موسیقیدان، نغمههای زیبا بسراید، موسیقی، پژواک او میشود.
پس باطن (روح و نفس) نوازنده پژواک است و نوازنده هم پژواک درونش است! پژواک حق، مقرب و صمیمی و راه یافته به درگاه حق است. در غیر این صورت، دیگر پژواک حق نیست. پژواک است ولی ناحق! پژواک ناحقی است که ناحق را طنین اندازد. اصلاً عالم، حق است، زیرا پژواک حق است، اما اگر او را نبینی و غیر را ببینی، همان را پژواک میکنی؟ مگر میشود او را ندید؟
همه جا او و رد او و سایه اوست. آری چنین است! اما اگر به آن اقرار و اعتراف کنی. اگر چنین نکنی، غیر او را به جایش مینشانی. البته او که در جای خود محکم و استوار است. نمیتوانی حرکتش دهی. اصلاً شریکی ندارد که در و بر جایش نشیند! آری. ولی تو در ذهن و درون خود چنین میکنی. در واقعیت چنان نیست ولی در خیالت چنین میخواهی. اگر چنین شود، نغمه جانشین را واگویه میکنی. نغمه جانشین هم دیگر نغمه حقیقی نیست. نغمه غیرحقیقی، نغمه دروغی است.
نغمه دروغی اگر زیبا باشد، مسروقه است و اگر زشت باشد، ابداع ناموزون وناهنجار است. پس موسیقیدان یا 1- نغمه حقیقی می نوازد 2- یا نغمه دروغی مینوازد 3- یا نغمه ناموزون و ناهنجار. راجع به نخستین، سخن، مختصر رفت ولی راجع به موخر و واپسین میگوییم که نغمه دروغین، نغمهای است که از حق سرقت شده است. زیبایی فقط از آن حق است و اصلاً هر چیز حقی (درست و حقیقی)، از حق است؛ (حضرت باریتعالی). هنرهم که جاذب است.
به جذبه زیبایی است. هنر، یعنی رساندن زیبایی؛ یا زیبایی سیرت (حکمت) یا زیبایی صورت (رشتههای هنری). اگر زیبایی از هنر ستانده شود دیگر هنر نیست، زیرا علت جاذبیت هنر، زیبایی است.
اصلاً هنر، رسانه زیبایی است. رسانهای که رسانای زیبایی است. حال هنر دروغین، یعنی هنری که زیبایی در آن هست ولی صاحبش را به دروغ، حق میخوانند؛ غیر حق را به جای حق میرسانند. رسانای ناحق است. همه زیباییها از حق است. موسیقی زیبا، پژواک حق است. ولی به دروغ، صاحب زیبایی را غیر او مینامند. موسیقی دروغی، وصف ناحق است. اوصاف حق را برای ناحق طنین میکنند.