زن را با خانه و خیابان تعریف نکنید
مهدی تکلو
فعال حوزه زنان
یکی از اشتباهات رایج در خطاهای روشی و نظری شرح الگوی سوم، قلمروگرایی است. معمولاً در تعریف الگوی سوم زن، مؤلفههای قلمرویی مثل خانه و جامعه مبنا قرار میگیرد و زن بر اساس نسبت و شیوه حضورش در این عرصهها توضیح داده میشود. اینگونه که زن شرقی زنی است که در خانه محصور و محدود مانده و پا به عرصه اجتماعی نگذاشته و زن غربی زنی است که خانه را رها کرده و در فعالیت اجتماعی غرق شده است و در نهایت زن مسلمان که به هر دو قلمرو میپردازد! در این صورتبندی، خطاهای مهم تاریخی و مفهومی موج میزند که مایلم در فرصتی تخصصیتر به آن بپردازم. این شیوه تعریف که بیشتر بر اساس زن متأهل شهری طراحی شده، حتی درباره همین زن ناتوان و ناکام است.
اما پرسش انتقادی و منطقی نخست این است که چرا در تشریح «هویت زن» ابتدا از مؤلفههایی «بیرون» از هویت او آغاز میشود؟ اگر ما در توضیح نظام شخصیت و طبیعت زن که به مؤلفههای درونی و انسانشناسانه احتیاج دارد به مؤلفههای بیرونی و قلمرویی مراجعه کنیم، در حقیقت در حال توضیح الگوی سوم نیستیم و داریم راجع به جهان پیرامونی زن صحبت میکنیم. یعنی ما بدون اینکه بدانیم این زن دقیقاً کیست، تنها داریم به «موقعیت حضور فیزیکی» او میپردازیم و منطقاً شرح موقعیت حضور، چیزی غیر از هویت است. البته حتماً قلمرو میتواند تا حدی راهگشا باشد و نشانههایی برای فهم هویت هم به دست ما بدهد اما نشانهها و کدها نمیتوانند به اندازه مؤلفهها و شاخصههای هویتی توضیحدهنده و بصیرتساز باشند. بنابراین نباید ابتدا از این نقطه آغاز کنیم. ما برای فهم الگوی سوم زن باید بگوییم خود این زن کیست و چرا و چطور با زن شرقی و غربی فرق دارد. در حقیقت باید به مؤلفههایی اشاره کنیم که اولاً این زن را در هویتش «نه شرقی و نه غربی» میکند و بعد باعث میشود صورتبندی این قلمروها هم تغییر کنند و استحاله شوند.
اینگونه نیست که ما با یک وضع کاملاً ذاتی و فراتاریخی از خانه و با یک وصف ثابت و فرازمانی از جامعه مواجه باشیم که نمیشود به آنها دست زد و تنها مجبوریم زن را به شکلی در این قلمروهای بدیهی گرفته شده جانمایی کنیم. در این صورت معلوم است که به خطا خواهیم گفت زن الگوی سوم میان خانه و جامعه توازن دارد! این صورتبندی حامل بزرگترین رنجها برای زن است چراکه از او میخواهد طبق قواعد ثابت خانه (شرقی) و مطابق با ضوابط جامعه (غربی) خود «جمع بین نقشها» کند. این دوپارگی به علاوه پاره سومی به اسم ساحت فردی! عامل شکستها، فشارها، فقدانها و رنجهای زن مسلمان است. بر فرض هم اگر دیدهایم که زن شرقی عادتاً (و نه همیشه) در خانه محدود شده، باید دنبال مؤلفههایی در هویت او، الهیات و اخلاقیات جامعه باشیم که زمینهساز چنین محدودیتی است! (مؤلفه مهمی به نام نظم جنسیتی.)
ترسناکترین جنبه این صورتبندی، سلب اراده از زن است؛ گویی زن از خودش تشخیص، خلق و ارادهای ندارد و تنها باید راجع به «بازیگری» و حضور او در قلمروهای مختلف بحث کنیم. گویی زن انقلاب اسلامی که مسیر تاریخ اسلام و کشور را عوض کرد امکان این را ندارد که معنا و ظاهر خانه و جامعه و رابطه آنها را از نو بازتعریف و شخصیسازی کند. چه بسا که از قضا مهمترین مؤلفه و وجه تمایز زن الگوی سوم در نسبت با دیگر الگوها، همین اراده انسانی است که بارها از آن با ادبیات استقلال و هویت مستقل بحث کردهام. فهم پروژه تاریخی و اجتماعی الگوی سوم مبتنی بر اصالت «اراده زن»، ما را به سوی معناها و الگوهای جدید از حیات اجتماعی رهنمود میسازد که به میانجیگری آن همه چیز «الگوی سومی» میشود.