هنرمعاصر در موزههای تاریخی
رضا دبیرینژاد
موزهدار
همواره نام و موجودیت موزهها با هنر پیوند خورده است و در وجه نخست موزهها جایگاه نگهداری و عرضه هنرها بودهاند و از همین جهت بسیاری از جذابیت و برند موزهها مربوط به آثار هنری جاگرفته در این موزههاست. اما وجه دوم در این است که بیان هنری به واسطه بیانی در موزه تبدیل میشود و اینگونه است که ارائه هنری در خدمت بیان موضوع موزه و یا بیان اثر موزهای قرار میگیرد. چنانکه شاهد بودهایم از گرافیک محیطی و یا روایتهای تصویری در موزهها افزوده شدهاند و نقش مکمل یافتهاند. اما هنرهای جدید تنها نقش رسانهای و واسطهای ندارند بلکه خود جنبه سومی نیز در نسبت موزهها و هنر ایجاد کرده اند. هنر معاصر ابعاد و جنبههای مختلفی دارد و روز به روز بر موضوع و اهداف خود میافزاید؛ در نتیجه دیگر حصار قالبی خود را ندارد و ورود آنها به موزهها پیوند به دو موضوع موزه و هنر معاصر است.
هنرهای جدید یا معاصر تلاش دارند وجه تعاملی و اجتماعی بیشتری داشته باشند؛ از این رو ورود آنها به موزه در واقع میتواند این دو وجه را تقویت کند. اینکه یک اثری هنری جدید در یک موزه تاریخی وارد میشود و در کنار آثار تاریخی قرار میگیرد، در واقع یک موقعیت هنری ایجاد کرده و فضا و موقعیت موزه را به یک فرصت تجربه هنری نوین برای بازدیدکنندگان تبدیل میکند و اگر این اثر در ارتباط با اثر تاریخی و یا موضوع موزه باشد، خود اثر تاریخی به بخشی از روایت هنری تبدیل شده است. روایتی که در واقع بر روایت اثر میافزاید و اثر تاریخی را در شبکه تجربهسازیها و روایتگریها قرار میدهد.
در این صورت موزه به یک موقعیت روایی تبدیل شده است و دیگر یک فضای بسته نشسته نیست بلکه قابی است که مدام میتواند روایتهای تازهای در خود جای دهد.
از سویی وقتی یک هنرمند در مواجهه با موضوع یا مجموعههای موزه به خلق اثر میپردازد و یا اثر خود را در تعامل با آثار تاریخی قرار میدهد، این فرصت پیش آمده تا نگاه هنرمندانه بتواند از پنجره خود به آثار موزهای بنگرد که در این نگرش میتواند از زاویهای نوین که متأثر از شرایط زمانه است به تماشا و روایت اثر بپردازد که در واقع اینگونه اثر یک فرصت بازنمایی معاصر یافته است و به واسطه نگرشها و هنرآفرینیها در چرخه زیست فرهنگی امروزی قرار گرفته و میتواند با زیست و نگرش مردمان ارتباط برقرار کند و حتی فرصتی برای تعامل با چالشهای امروزی و دغدغههای اجتماعی مخاطبین است. از این منظر اثر تاریخی دیگر در گذشته نمیماند بلکه مدام نو به نو میشود و اینگونه اثر معاصر نهتنها فرصت معاصر شدن و نگرش معاصر به آثار تاریخی را میدهد بلکه اثر تکثیر میشود و با یک اثر روبهرو نیستیم و به تعداد روایتها و تجربههای هنری پدید آمده اثر موزهای خلق میشود و به کارخانه روایتسازی و تجربهسازی تبدیل میشود. از این رو امکان ورود هنرهای معاصر به شکل رویدادی در موزههای تاریخی را باید یک پنجره و گشایش اجتماعی در موزهها دانست.