صید تازه در تور وارفته

حسین مسلم
روزنامه‌نگار

یک/ «شاذ» واژه‌ای است غریب و سخن شاذ، بسامد و تأثیری دارد غریب‌تر. واژه‌ای که هرچند تباری تازیک دارد، اما توانسته وارد ادبیات و محاوره زبان فارسی شود و جایی برای خود دست و پا کند؛ قبا و ردایی است که وقتی کلام، یا گفتاری را دربرمی‌گیرد، بی‌برو برگرد، موجب می‌شود آن کلام پای بر زمین بکوبد و دست افشان، میان‌داری و میدان‌داری کند و نفس‌کش بطلبد و چشم‌ها و گوش‌ها را به هزار ‌لطایف الحیل سوی خود بخواند؛ از کلام گرفته تا تفسیر و نقد و تقریر.
 بحث بر سر حقیقت یا دروغ و واقعیت یا مجاز بودن سخن شاذ نیست. آنکه هماره دست به ریسمان قول شاذ دراز می‌کند، چه بسا که «قول مخالف مشهور»ش صحیح باشد و گوینده‌اش بی‌هیچ نیتی برای بازارگرمی، تنها بخواهد فولاد صداقت را با صراحت تیز کند. در چنین مواردی، صاحب کلام شاذ بی‌واهمه وجهی از حقیقت را عیان و با شهامت اندیشه‌اش را بیان می‌کند بی‌آنکه ابایی از دیگران داشته باشد؛ اما نکته بر سر «شاذخواری» و «شاذبازی» رندانه و مدام است. روی سخنم با کسانی است که بازی با این ریسمان را فرا می‌گیرند و هیچ فرصتی را برای بندبازی با شعبده شاذ، از کف نمی‌دهند؛ چرا؟ چون به قول معروف سوراخ دعا را در همین مسیر پیدا کرده‌اند. از این رو است که فرقی برایشان نمی‌کند حرفشان از سر علم و منطق و صدالبته انصاف باشد، یا مهمل و جفنگ؛ مهم این است که«شاذ» باشد.
دو/  مارتین اسکورسیزی، در 80 سالگی آخرین فیلم خود با نام the killers of flower moon (قاتلان قرص ماه) را ساخته و روی پرده آورده است. بی‌آنکه بخواهم و مجال آن را هم داشته باشم که به این فیلم بپردازم و از خود فیلم بنویسم  باید بگویم یکی از بهترین فیلم‌هایی است که در این چند سال اخیر دیده‌ام. اما نگاه من چه اهمیتی دارد؟ سر را می‌جنبانیم، قاطبه منتقدان فرنگی و وطنی نیز فیلم را ستوده و سختگیرترین و باریک‌بین‌ترینشان هم که نقدهای جدی به فیلم داشته‌اند، نقاط قوت متعدد و فرم خوب و ارزش‌های بصری‌اش را منکر نشده‌اند. همین چند روز پیش هم بود که نشریه معتبر ورایتی به انعکاس نظر چند ده منتقد نامی سینما از سراسر جهان پرداخت که بالاترین نمره‌ها را به آن داده‌اند. فقط به همین جمله بسنده کنم که اسکورسیزی در این فیلم به نکوهش منفعت‌طلبی مهارناپذیرو بیمارگونه به اصطلاح وایت‌های امریکایی در برخورد با یک قبیله شهرنشین شده سرخپوست و مکیدن شیره مال و جان آنان پرداخته و تشت رسوایی این مقطع ملکوک از تاریخ ایالات‌متحده را چنان از سر بام به زمین کوبیده که صدایش در همه عالم پیچیده است.
سه/ کیست که در عرصه فیلم و نقد و سینما مسعود فراستی را نشناسد و کیست که چندصباحی در این وادی سرکرده باشد و نداند که این منتقد نام آشنا «استاد تمام شاذگویی» و متخصص در «اتخاذ مواضع شاذ» است؟ منتقدی که در این سال‌ها با انگشت گذاشتن روی یک ضعف فرهنگی و ذائقه‌ای طبقه متوسط ایرانی جماعت، توانسته جایی دراین عرصه برای خود دست و پا کند و هر آنچه را می‌بیند- و البته نمی‌بیند- را با چوب طرد و نفی بزند و لبخند محوش از هر صد تا فیلم تنها شامل یکی‌شان شود، در یک نقد از سلسله نقدهای اینترنتی‌اش، در آغازین جملات خود در جلسه نقد قاتلان قرص ماه می‌گوید(عیناً نقل می‌کنم): «مارتین اسکورسیزی بدترین فیلمساز زنده امریکاست.» و...در ادامه نیز حکم اسکورسیزی صادر می‌شود:«اصولاً اسکورسیزی سینما بلد نیست و...»
سخن را کوتاه کنم و خواننده را به یک پایان باز حواله می‌دهم تا خود انصاف دهد و قضاوت کند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و سیصد و شصت و سه
 - شماره هشت هزار و سیصد و شصت و سه - ۰۵ دی ۱۴۰۲