توطئه تجزیه برای مهار مقاومت یمن!
احسان کیانی
کارشناس حوزه سیاست خارجی
مایکلنایتز، کارشناس اندیشکده واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک طی گزارش مبسوطی، توانمندیهای جنبش انصارالله یمن و تأثیر آن بر بازدارندگی نظامی محور مقاومت را ارزیابی کرده است.
او دلیل ریسکپذیری انصارالله یمن در قیاس با حزبالله لبنان یا مقاومت عراق را پیشینه تاریخی و موقعیت جغرافیایی این گروه عنوان میکند و میگوید: «از منظر تاریخی، جنگ طولانیمدت عربستان علیه یمن، آستانه تحمل و اعتمادبهنفس این گروه و حامیانش را افزایش داده، چنانکه دیگر تهدید به بمباران هوایی، تأثیری بر اراده آنان نمیگذارد. از منظر جغرافیایی نیز، گستره ارضی یمن، امکان حمله همهجانبه و مهار این گروه را دشوارتر میسازد.» علاوه بر این دو مؤلفه، نویسنده معتقد است، انصارالله در قیاس با گروههای عراقی و لبنانی، قرابت ایدئولوژیک بیشتری با جمهوری اسلامی دارد. چنانکه به تعبیر این گزارش، «آنها فقط باید رها شوند، نه اینکه لزوماً به آنها گفته شود چه کار کنند.» این قرابت ایدئولوژیک، از گرایش انصارالله به شاخه جارودیه در مذهب زیدیه برمیخیزد که برخلاف دیگر پیروان زیدیه، اعتقاد نزدیکتری به دیدگاه شیعیان دوازدهامامی درباره امامت دارند. به ادعای این گزارش، این قرابت ایدئولوژیک، سبب شد تا خاندان بدرالدین حوثی پس از تشکیل گروه «جوانان مؤمن» در یمن، با اعلام تعهد به انقلاب اسلامی، پیوندهایی نیز با سپاه پاسداران ایجاد کند. در واقع، نویسنده مدعی است که پیوند انصارالله با محور مقاومت، بسیار پیش از حمله عربستان به یمن آغاز شده بود و این حمله و مقاومت انصارالله، صرفاً آن را نمایانتر ساخت.
نایتز بیان میکند که ایجاد یک «حزبالله جنوبی»، خطر بزرگی برای اسرائیل است. زیرا انصارالله هم نیروی انسانی و هم منابع طبیعی بیشتری در یمن در اختیار دارد. علاوه بر آنکه توانستهاند به تسلیحات دوربُرد برای حمله به اهداف دورتر نیز دست یابند. نویسنده مدعی است که انصارالله از تجربه «بسیج» در ایران برای انسجام و سازماندهی نیروهای انسانیاش بهره گرفته و از تجربه «سپاه» برای هدایت معنوی نیروهایش استفاده میکند. ایران نیز با اتحاد با انصارالله توانسته علاوه بر تنگه هرمز، بر تنگه بابالمندب نیز مؤثر واقع شود. در این گزارش بیان شده که انصارالله «دشمنی عمیقی با عربستان، امریکا و اسرائیل» دارد و عاقبت یک «نبرد آخرالزمانی» رخ خواهد داد. بنابراین امریکا نباید سیاستهایی پیشه کند که به تقویت این گروه بینجامد. پیشنهاد نویسنده، تجزیه یمن به دو بخش شمالی و جنوبی و سپس کمکهای اقتصادی، تسلیحاتی و اطلاعاتی به «شورای ریاستجمهوری یمن» در جنوب، برای الگوسازی علیه شمال است؛ همان سیاستی که در قبال شبهجزیره کره در پیش گرفته شد. بدین ترتیب با تداوم تحریم این گروه و رهبرانش توسط وزارت خزانهداری و فرامین اجرایی رئیسجمهور امریکا، فشار اقتصادی را بر منطقه شمالی افزایش دهد. او اولین قدم در این سیاست را جلوگیری از تصرف مأرب (با منابع هیدروکربنی قابل توجه) توسط انصارالله و سپس تشدید تحریم تسلیحاتی این گروه و الصاق دوباره آن به فهرست «سازمانهای تروریستی خارجی» وزارت خارجه میداند. علاوه بر این به جامعه اطلاعاتی امریکا و اسرائیل هشدار میدهد که مسیرهای ترانزیتی عمان به یمن را تحت نظارت قرار دهند تا بهزعم او از «قاچاق تسلیحات» به یمن جلوگیری شود. همچنین به جای حمله آشکار و گسترده که میتواند موقعیت داخلی انصارالله را تقویت کند، به «عملیات مخفیانه» علیه ذخایر تسلیحاتی و رهبران این گروه در داخل یمن مبادرت ورزند. تشبیه یمن به شبهجزیره کره و توطئه درباره تجزیه آن، نشان میدهد سیاست جامعهزدایی از مقاومت، حتی از طریق نقض قواعد بینالمللی و تلاش برای فروپاشی یک کشور، در دستور کار بخشی از ساخت قدرت در امریکا قرار دارد.