در حافظه موقت ذخیره شد...
فرازونشیب هممسیر شدن جهادگران «خمینیشهر» در گفتوگو با کارگردان این مستند
همسفر ارمنی حاج عبدالله
محمدحسین حیدری کارگردان این مستند درباره آن میگوید: «شکلگیری این مستند برمبنای یک سفارش برای ساخت مستندی درباره روبرت شاهوردیان بود. این فرد یک مکانیک ارمنی است که به مدت 30 سال ماشینهای راهسازی را در منطقه محروم بشاگرد تعمیر میکرده است. وقتی تحقیقاتمان درباره این فرد را کلید زدیم در مسیر خود به خانواده والی رسیدیم و از این خانواده به شخصیت عبدالله والی نزدیک شدیم. در این مرحله دیدیم همه داستانها حول محور حاجعبدالله بوده است.»
او سوژه را این طور توضیح میدهد: «گاهی یک سفر دو سه روزه، در زندگی یک فرد، تبدیل به بهانهای برای رفتوآمدی مدام به یک منطقه میشود و این اتفاقی است که برای خیلی از افراد در منطقه بشاگرد رخ داده بود. حاجعبدالله برای فعالیتهای خود، باورها و اعتقاداتی داشت اما افراد دیگر هم با او همراه میشوند. گویی او برای عبور از مشکلات این سفر، بهدنبال تعدادی همسفر بوده است. این همسفران ابتدا اعضای خانوادهاش بودند و بعد افراد دیگری هم با او همراه شدند که یکی از آنها همین مکانیک ارمنی بوده است.»
در این مستند گروهی از همکاران حاج عبدالله به مرور به روایت اضافه میشوند و هر کدام درباره یکدیگر به نقل خاطراتی جالب میپردازند. حیدری درباره شکلگیری این روابط و همراه شدن آدمها میافزاید: «از جایی به بعد نفرات بعدی هستند که میخواهند حاجعبدالله همسفر آنها باشد و همه اتفاقات حول محور این شخصیت شکل میگیرد. او باعث میشود که این افراد به همه سختیهای این مسیر تن بدهند، آن هم برای فعالیت در فضایی که نه امکانات دارد، نه ساعت کاری و نه درآمد آنچنانی. همه اینها بهخاطر یک شخص تن به این شرایط دادند.»
این کارگردان در عین حال تأکید میکند: «نمیتوان گفت روایت «همسفر» متمرکز بر شخصیت حاجعبدالله بوده است. میتوان گفت تمرکز ما روی خانواده والی در درجه اول و شخصیت روبن یا همان روبرت در درجه بعدی است. به گونهای میتوان گفت ما از طریق روبن و برادران والی، حاج عبدالله را میشناسیم.»
وی درباره منابع تحقیقاتی خود برای ساخت این مستند نیز میگوید: «کتاب خیلی خوبی با عنوان «تا خمینیشهر» درباره عبدالله والی منتشر شده است که از آن استفاده کردیم. از سوی دیگر با خود برادران والی هم گفتوگوهایی داشتیم و همزمان براساس تحقیقات میدانی هم اطلاعاتی را گردآوری کردیم. درباره مستند «صدسال تنهایی» که پیشتر درباره این شخصیت ساخته شده بود هم با کارگردانش، آقای فارسی گفتوگوهایی داشتیم. از این منظر فرایند تحقیقات ما خیلی زمانبر و طولانی بود.»
«همسفر» اما روایتی دوپاره دارد که در نیمه اول بر شخصیت حاجعبدالله متمرکز است و از نیمه دوم سراغ شخصیت روبن میرود. کارگردان در این باره توضیح میدهد: «ما ابتدا میخواستیم شخصیتی را به مخاطب معرفی کنیم. طبیعتاً باید از خاستگاه حاجعبدالله، محل تولد و روابطش با برادرانش صحبت میکردیم. وقتی این شخصیت کامل شکل گرفت، بعد میتوانستیم سراغ این موضوع برویم که چرا شخصیتی مانند روبن، جذب حاجعبدالله شده است. اگر آن مقدمه را نداشتیم، شاید جریان روبن هم برای مخاطب ملموس نمیشد. بهدلیل همین ساختار هم نام مستند «همسفر» است. از این منظر علاوهبر حاجعبدالله و روبن، برادران والی هم در این روایت سهم داشتهاند. داستان اصلی مستندگویی درباره جاده و مسیری است که این افراد با هم در آن قدم زدند و با هم هممسیر شدند.»
کارگردان مستند «همسفر» ماهیت مأموریت حاجعبدالله در منطقه بشاگرد را این طور تصویر میکند: «سفر حاجعبدالله در واقع برای شناسایی وضعیت بشاگرد و ارائه گزارش به کمیته امداد درباره محرومیتهای این منطقه بوده است اما وقتی عازم آنجا میشود و شرایط را میبیند، خودش ماندگار میشود.
از این منظر سفر حاجعبدالله خودجوش نبوده اما ماندگاریاش در آنجا و اقداماتی را که انجام داده است هم نمیتوان ارگانی و دولتی دانست.
چیزی در حدود 70 درصد اتفاقاتی که بعد از آن هم در منطقه بشاگرد رقم
خورده، از منابع خیریه بوده و سازمانها و نهادها تأثیر آنچنانی در آن نداشتهاند.»
وی میافزاید: «در حال و هوای دهه 60 و سالهای جنگ، این روحیه در میان مردم وجود داشته و شخصیتهایی مانند حاجعبدالله هم بودند که چندان برایشان اهمیت نداشته که چه کسی به آنها مأموریت میدهد، مهم برایش کاری بوده که باید انجام میداده است. اگر همه این افراد میخواستند در آن سالها منتظر اقدامات سیستمی و تصمیمات اداری باشند، هیچیک از این اقدامات شکل نمیگرفت و کار پیش نمیرفت. درباره این مدل اقدامات، مأموریت اولیه چندان مهم نیست، فعالیتی که بعدها دنبال شده مهم است.»
اما باور شخصیتی که تا این اندازه به فعالیت جهادی بپردازد شاید برای بخشی از مردم به سختی باورپذیر باشد. این مستندساز درباره باورپذیر بودن اقدامات کاراکتر اصلی مستند خود برای آدمهای جامعه امروز میگوید: «در ابتدا اشاره میشود که به حاجعبدالله مأموریت میدهند به منطقهای برود که برای 7 سال هیچ خبری از او نباشد و او میپذیرد، پس تصمیم برای رفتن به این منطقه شخصی نبوده و بیشتر سروشکل مأموریت داشته است اما مهم بعد از آن است که وقتی حاجعبدالله شرایط را به چشم میبیند، تصمیم میگیرد بماند و تا جایی که میتواند شرایط را سامان دهد.»حیدری درباره مسیر ساخت فیلم اضافه میکند: «ما برای ساخت مستند، زمان مشخصی در اختیار داشتیم. بخشهای ابتدایی را به معرفی شخصیت و موقعیت اختصاص دادیم و اگر میخواستیم با جزئیات بیشتری به این موارد بپردازیم، طبیعتاً باید زمان بیشتری هم به آن اختصاص میدادیم. ما بیشتر بهدنبال تصویر کردن یک فضای کلی از منطقه بشاگرد و رابطه حاجعبدالله با برادران و افراد گروهش بودیم. به پشتوانه همین تصویرسازی وقتی روبن میگوید که عاشق حاجعبدالله شده است، مخاطب متوجه دلیل آن میشود. مهم برایمان همین باورپذیری بود.»