یوسف هنوز برنگشته
پرستو علیعسگرنژاد
نویسنده
۲۸۰ شهید گمنام در ایران تشییع شدند.
شما این جمله را در اخبار میشنوید. خیلیهایتان در مراسم بدرقهشان حاضر میشوید. بعضیهایتان هم از گوشه و کنار میشنوید سی و پنج سال بعد از جنگ در عصر سر به آسمان ساییدن علم ژنتیک، تشییع شهید گمنام چه معنایی دارد؟
من میخواهم معنایش را برایتان بگویم.
تشییع شهید گمنام سی و پنج سال بعد از جنگ یعنی ننهعلی که تنها کس و کار علی بود و علی تنها کس و کارش. ننه علی ۲۷ تیر ۶۷ که پایان جنگ اعلام شد و هنوز پسرش نیامده بود، پای تنها رادیوی ده، غمباد کرد و مرد. علی امروز روی دست شما تشییع شد.
یعنی اماحمد که ته روستایی حوالی اهواز زندگی میکرد و تا ۷۵ که شوهر جانباز شهید شد و تا ۸۰ که زورش به هزینه بیمارستانهای تهران نرسید و دکترهای خانه بهداشت نفهمیدند سرطان دارد جانش را میگیرد، هنوز منتظر بود پیکر احمد زیر رملهای فکه پیدا شود. احمد امروز روی دوش شما بود.
یعنی بابای محمد که دوبار دوبار به بانک ژنتیک رفت و نمونه داد و هر هفته از معراج پرسید: «دستگاه چیزی تطبیق نداد؟» تا همین آخرها، قبل از این که کرونا نفسش را ببرد، مهندس آب پاکی را روی دستش ریخت و گفت: «حاجی به مولا استخونی رو که سی سال زیر خاک مونده دست بزنی پودر میشه سخته تطبیق دی.ان.ای سخته» محمد امروز در میدان شهر چرخید.
یعنی سیاوش که با توپ مستقیم تانک، استخوانهای سوختهاش در هزار تکه شلمچه پخش شدند و کسی نتوانست حتی یک کف دست استخوان از او جمع کند برای همسرش ببرد. سیاوش امروز برگشت.
یعنی مهران و آرش که زیر گرمای شصت درجه طلائیه با بیل مکانیکی به جان خروار خروار خاک افتادند و هرجا را که همرزمی گفت: «دقیق شب عملیات یادم نیست ولی شاید اینجا» کندند و کاویدند تا پیکرهای روی مین رفته حامد و هادی را پیدا کنند. حامد و هادی امروز آمدند.
یعنی سپیده و سمیه که چشمشان پشت میکروسکوپ قرمز شد تا برای بار دهم از تکه استخوانی نمونه بردارند و تطبیق بدهند شاید به یک اسم برسند. اسم مصطفی که سی سال است مادرش حسرت خاکسپاری اش را دارد. مصطفی امروز تشییع شد.
یعنی حاج نایب که بعد هر نماز، دست به آسمان بلند کرد و گفت: «خودت دادی، خودت پس گرفتی به خودت بخشیدمش فدای سرت که امیرم برنگشت.» امیر امروز برگشت.
یعنی تربت خیس از اشک یوسف در سنگری کنار اروند که خدا را به فاطمه زهرا(س) قسم میداد پیکرش هیچ وقت برنگردد. یوسف هنوز برنگشته.