نیازمند مواجهه درست با مسأله زبان هستیم
موسی بیات
مدیر دفتر بررسیهای فرهنگی مرکز پژوهشهای فرهنگی مجلس شورای اسلامی
با گذر حدود 10 سال، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در سالجاری دو گزارش مرتبط با حوزه زبان منتشر کرده است: یکی ارزیابی وضعیت دیپلماسی زبان فارسی و دیگری گزارش عملکرد قانون «ممنوعیت بهکارگیری اسامیبرای، عناوین و اصطلاحات بیگانه». در مرکز پژوهشها، در کنار این گزارشها، سعی کردهاند چالشهای برنامهریزی و سیاستگذاری در حوزه زبان را ببینند و راهکارهایی بدهند و الزامات تقنینی و ملاحظاتی در حوزه سیاستگذاری زبانی را هم در نظر بگیرند. این موضوع از اهمیت زیادی برخورداراست و در این میان این پرسش پیش میآید که «آیا سیاستگذاریهای زبانی موجود را میتوان سیاستگذاری و نظریه سیاستی تلقی کرد یا نه؟»
بحث ترویج زبان فارسی را، چه قبل و چه بعد از انقلاب، به عنوان هدف داشتهایم؛ اما رویکرد و نظریه سیاستی که راهکار و سازکاری برای رسیدن به هدفمان باشد، نداشته و نداریم و فقط با حجمی از گزارههای سیاستی، هم در حوزه داخلی و هم در دیپلماسی خارجی، مواجه هستیم که اهدافمان را مشخص میکند. منتها چالش جدی ما این است که با نگاهی روندی به آن گزارهها، مواجههای مشخص به عنوان نظریه نداریم. با اینکه اصل 15 قانون اساسی و مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در این حوزه تأکید صریح بر توسعه زبان و خط فارسی دارند، اما سازکار سیاستی خاصی به عنوان نظریه نداریم. به همین دلیل، باید با مرور زمان یک سیر عملیاتی با شیب بیشتری طی کنیم؛ منتها همچنان با حجم زیادی از سیاستهای تکراری مواجهیم و بهندرت چند اقدام عملیاتی مثل تأسیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ۱۳۶۱ میبینیم که اقدامات خوبی است؛ از همین رو انتظار میرود که عملیاتیتر کار کنیم.
زبان فارسی در طول حیات خود مصداقهایی در نظریه سیاستی داشته است اما اکنون مواجهه مشخص یکی از چالشهای جدی ما محسوب میشود. آفت نداشتن نظریه زبانی هم این است که هر نهاد سیاستی که تأسیس میکنیم، به سمت پژوهشیشدن میرود؛ بهعنوان مثال برای بنیاد سعدی در اساسنامهاش وظیفه سیاستگذاری گذاشتهاند ولی ما در این گزارش بررسی کردهایم و تقریباً هیچ کنش سیاستی از بنیاد سعدی نمیبینیم و کارهایی انجام داده که هر مؤسسه خصوصی هم میتواند انجام دهد.
فارسی در دورهای زبان علم بوده و دورهای زبانی حماسی برای بیان احساسات ملیگرایانه شده است. پس این مواجهه سیاستی داشتن، ابزاری برای حفظ زبان بوده است. البته رویکردهای دیگری هم با قوت و ضعف بیشتری در کنار آن رویکرد اصلی وجود داشته است، ولی حیات زبان براساس مواجهه غالب بوده است. زبان فارسی امروز دچار نوعی سردرگمی است و تکلیف خودش را نمیداند و حتماً باید یک مواجهه سیاسی جدی داشته باشد، چون حیات زبان مبتنی بر سیاستورزی آن است. کنشی که اکنون از زبان فارسی گرفتهایم. در این اوضاع، خیلی از اندیشمندان حوزه زبان پیشنهاد میدهند که ایران فرهنگی اکنون باید در حوزه جغرافیای مقاومت خودش را بروز و ظهور دهد و در این حوزه میتواند خودش را احیا کند.
مسألهمندی زبان فارسی نیز در سطح عموم و میان سیاستمداران درک نمیشود و تا سیاستگذاران ما به درکی از موضوعی نرسند، شدیدترین موضوعات هم روی میز سیاستگذار قرار نمیگیرد. هیچ سند راهبردی هم در این زمینه نداریم و باید مواجههها و سیاستهای راهبردی و آییننامهها را در این زمینه مشخص کنیم.
در پایان باید گفت، شایسته است که به بازنگری مسیری که رفتهایم بپردازیم چون فرایندها موضعی بوده و نخ پیوندی هم نداشتهاند و باید نظریه سیاستی زبانی در داخل و خارج از کشوراتخاذ کنیم و آن نظریهای که مد نظر من است، نظریه ایران فرهنگی در جغرافیای سیاسی مقاومت است.