میزان تماشای یک سریال تا چه اندازه می‌تواند ضعف‌های آن را تحت‌الشعاع قرار دهد؟

تشنگی مخاطب، سراب بازگشت به «زخم کاری»


«اپیزود پایانی‌ این فصل با ششصد و پنجاه و دو هزار نمایش ثبت شده در روز جمعه رکورد تماشای آخرین قسمت یک سریال در روز اول نمایش‌اش در پلتفرم فیلیمو را شکست. توجه کنید این فقط آمار روز اول پخش سریال است و نشان‌دهنده میزان تشنگی مخاطبان برای تماشای قسمت جدید. وگرنه میزان تماشای قسمت اول از فصل دوم سریال تاکنون از عدد یک میلیون و سیصد هزار نمایش گذشته و هنوز هم تماشایش ادامه دارد.» این ادعا را محمدحسین مهدویان، کارگردان «زخم کاری» در آخرین پست اینستاگرامش مطرح کرد که با انتقادات فراوانی از سوی مخاطبانش مواجه شد. او در نوشته‌اش، میزان تماشای سریال را معادل با رضایت مخاطب گرفته و از این زاویه، انتقادها به اثر را عملاً نوعی بهانه‌جویی خوانده و آنها را بی‌وجه دانسته بود. در حالی که میزان تماشا می‌توانست محصول کنجکاوی مخاطب نسبت به ادامه فصل موفق اول سریال، یا ته‌مانده اعتماد به اعتبار کارگردانی باشد که روزی آثار قابل توجهی می‌ساخت. اما اشکالات متعدد فیلمنامه و کارگردانی در فصل دوم سریال زخم کاری، مخاطبان و علاقه‌مندان پیگیری این اثر را ناامید کرد و حالا برآورد اشتباه صاحبان اثر از رفتار مخاطب، مأیوس‌کننده‌تر از قبل، آغاز یک سیر نزولی غم‌انگیز را هشدار می‌دهد.
فصل بازگشت «زخم کاری» از ضعف‌های زیادی ضربه خورد اما از میان آنها هیچ‌کدام شاید به اندازه گم شدن معمای اصلی در میان جنایت‌ها، سهمگین‌تر نبود. نه تنها از تبلیغات فصل دوم بلکه از همان ابتدای اعلام اقتباسی بودن این فصل از داستان «هملت» روشن بود که قرار است با پایان‌بندی خشن و پرکشتار مواجه باشیم و عنصر جنایت و انتقام در این ماجرا، نقش پررنگی ایفا کنند. اما در داستان «هملت»، عنصر جنایت در پیوند با انگیزه‌های روشن در شخصیت‌ها از جمله به چنگ آوردن پادشاهی، انتقام قتل شاه و به همسری گرفتن ملکه او اتفاق می‌افتد حال آنکه در داستان این فصل به جز معادل‌سازی کاراکترها، تلاش موفق و درستی برای ایجاد تناظر میان معماها، انگیزه‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها نشده است.
طلوعی که خود حتی پیش از مرگ مالک مالکی، نقش محوری و پدرخواندگی را در هلدینگ داشته، عملاً فاقد انگیزه لازم برای قتل مالک بوده است و به همین علت پای انگیزه‌های دیگری مانند به چنگ آوردن زمین‌های شهرک شمال و پیدا کردن رمز ولت، مطرح و به میان کشیده می‌شود. اما حتی همین انگیزه‌ها هم در میان انبوه جنایت‌های غیرضروری و غیرمفید گم می‌شوند و شاید در دو قسمت حتی هیچ اشاره‌ای هم به معماهایی که این همه جنایت و ماجرا تولید کرده و روند حل آنها نشود.
در واقع فصل دوم زخم کاری در نوع خود بی‌نظیر است چرا که در آن ژانر جنایی در مقابل ژانر معمایی می‌ایستد! هیچ معمای مهمی لااقل آن قدر که به رخ مخاطب کشیده و مدام به او یادآوری شود، مطرح نیست اما مستمراً جنایاتی اتفاق می‌افتند که انگیزه‌های ناکافی و کوتاه‌مدت دارند و به همین علت حجم جنایت را توجیه نمی‌کنند. تنها یک مورد از آن‌ها، شخصیت «فرنهادزاده» با بازی امیر دژاکام است که برخلاف توصیفات سایرین، فرصتی برای نمایش قدرت خانمان‌براندازش نمی‌یابد و توطئه قتل او درحالی که می‌تواند بسیار ساده از طریق یک مدل جنایت پزشکی بدون سروصدا در بیمارستان و زیر عمل اتفاق بیفتد، با یک انفجار پرسروصدا در طبقه‌ای از یک بیمارستان در تهران صورت می‌گیرد! قتلی که قطعاً تمیز محسوب نمی‌شود و خلاف انتظار مخاطب از سبک جنایتکاران مافیایی خصوصاً در ایران است به علاوه چنین جنایتی منطقاً باید توجه بسیاری از نهادهای نظامی و انتظامی را به خود جلب و پای آنها را به ماجرا باز کند.
به همین جهت است که داستان «زخم کاری: بازگشت» عملاً هیچ نیازی هم به عنصر حلال معما ندارد. روایت، فاقد عنصر کارآگاه، پلیس یا هر جایگزینی است که مخاطب همراه با او، به کشف معما بپردازد یا دست‌کم قدم به قدم با شخصیتی که انگیزه‌های جنایت در او قوی‌تر از همه است، به‌دنبال طرح معما برود. بر این اساس، گویی کل قصه، بیش از آنکه در پی طرح و کشف معما در لابه‌لای جنایت‌ها باشد، به‌دنبال معادل‌سازی شخصیت‌پردازی‌ها با داستان «هملت» رفته است. آیا این مسأله باید تا این اندازه مهم و اثرگذار تلقی شود؟
حتی اگر چنین پیش‌فرضی داشته باشیم باز هم فصل دوم این سریال، موفقیتی در ساحت شخصیت‌پردازی کسب نکرده است. اولاً به همان علت که به انگیزه‌های شخصیت‌ها، ناکافی و مبهم پرداخته شده و در ارتباط با موقعیت‌های بیرونی شکل نگرفته‌اند، ثانیاً فصل دوم عملاً تصویر مخاطب علاقه‌مند به فصل اول را از شخصیت‌ها بهم می‌ریزد و با چالش مواجه می‌کند.
در حالی که مخاطب، «سمیرا» (رعنا آزادی‌ور) را با پرخاش‌های دیوانه‌وار، جنون قدرت و انتقام‌جویی‌اش شناخته، یک کپی ضعیف‌تر از او به نام «سیما» (الناز ملک) وارد ماجرا می‌شود که تا پایان فصل، هنوز هم مشخص نیست علت پرخاش‌ها، انگیزه‌اش برای تحریک شفاعت و تنفرش از طلوعی چه بوده است و وارد کردن شخصیت «نیما» با بازی خود محمدحسین مهدویان نه تنها به کشف درونیات او نزد مخاطب کمکی نمی‌کند بلکه او را وفادارتر و پیچیده‌تر از حدسیات قبلی به نمایش می‌گذارد. بنابراین شخصیت «سمیرا» تضعیف می‌شود و هوش او در توطئه و طراحی جنایت در فصل اول به سردرگمی و ضعف می‌گراید.
وضعیت شخصیت‌پردازی‌ها را آن جایی که درباره هر کدام بپرسیم «او واقعاً به‌دنبال چیست؟» و آنگاه در خواهیم یافت که اغلب یا نامشخص است یا پیوند شکننده‌ای با ماجرا و سایر شخصیت‌ها دارد بغرنج‌تر می‌شود. فیلم تلاش می‌کند با استفاده از عنصر موسیقی و در دیالوگ سایر شخصیت‌ها، ورود هر کاراکتر جدید را به شکلی ویژه و قدرتمند نشان دهند. بنابراین سمیرا همان‌قدر قدرتمند است که سیما و طلوعی (کامبیز دیرباز) با همان وضعیت سترگ وارد ماجرا می‌شوند که فرنهادزاده (امیر دژاکام) و پانته‌آ (مهراوه شریفی‌نیا)؛ پس از بزرگ کردن مساوی همه شخصیت‌ها عملاً به کوچکی و برابری همه آنها می‌انجامد و معلوم نیست که باید از کدام یک انتظار خرج کردن هوش و قدرت بیشتر را داشته باشیم. درواقع به نظر می‌رسد فقدان معمای اصلی و معماهای فرعی در سریال، ذهن نویسندگان را هم بهم ریخته باشد و آنها مجبور شده‌اند به‌دنبال حل روابط، مدام شخصیتی را بالادست شخصیتی دیگر وارد ماجرا کنند.
هرچند که برخی از این نقاط ضعف در فصل اول سریال نیز دیده می‌شد اما فصل دوم به علت انبوه مشکلات فیلمنامه پر شده از تصمیمات اشتباه در ساختار منطقی قصه، رفتارهای خلاف انتظار بدون توجیه در کاراکترها، حجم بالایی از تماس‌های تلفنی برای حل موقعیت، توطئه‌های باورناپذیر و موقعیت‌های داستانی اغراق‌شده. تلخ‌تر از همه آن که فصل سوم سریال در پیش است. اگر بر میراث قابل توجه فصل اول، چنین قصه زخمی و مجروحی ساخته شده باید دید که بر ویرانه‌های منطقی فصل دوم، چطور قرار است ساختمانی قابل قبول در فصل سوم بالا بیاید و مهدویان هم کنجکاوی برای سردرآوردن از این مسأله را به حساب موفقیت سریالش نگذارد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و سیصد و پنجاه و یک
 - شماره هشت هزار و سیصد و پنجاه و یک - ۲۰ آذر ۱۴۰۲