سرنوشت شکست های سابق در انتظار صهیونیست ها است
رؤیای تعبیر نشدنی نتانیاهو و شرکا!
سارا. ای. پارکینسون، گزارشگر و تحلیلگر سیاسی
مترجم: وصال روحانی
بسیاری از رویدادهای جنگ جاری در غزه شباهت آشکاری با صحنههایی دارد که طی تهاجم سال 1982 اسرائیل به لبنان مشاهده شد. طی آن جنگ، حمله سربازان اسرائیل به منطقه برجالشمال که بعداً نام پایگاه شهدا به آن اطلاق شد، یکی از اولین پیکارهای درونشهری را بین تل آویو و رزمندههای فلسطین به تصویر کشید. این رویارویی زمانی پایهگذاری شد که یک گروه مبارز فلسطینی کوشید سفیر اسرائیل در لندن را به هلاکت برساند و نیروی زمینی صهیونیستها به قصد جواب دادن به آن اقدام، سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) و شاخههای نظامی متعدد آن شامل «فتح» و «جبهه مردمی برای آزادسازی فلسطین» را که در جنوب لبنان مستقر بودند، هدف گرفت. در عین حال صهیونیستها اهدافی جنبی اما مهم را نیز از آن اقدام تعقیب میکردند. آنها ویرانسازی تأسیسات نظامی فلسطینیها و برخی اماکن درونشهری در جنوب لبنان را هم مدنظر داشتند و در نهایت میخواستند یک مرزبندی تازه بین سرزمینهای اشغالی و جنوب لبنان را برقرار سازند، به حضور سربازان سوریهای در لبنان پایان بخشند و یک دولت دستراستی تازه را هم که لزوماً مسیحی باشد در بیروت بر سر کار بیاورند.
وجوه تشابه دو تهاجم
شاید برخی تفاوتها بین عملکرد ددمنشانهتر صهیونیستها در باریکه غزه و کرانه غربی طی 60 و اندی روز سپری شده از طوفانالاقصی با ماجرای 41 سال پیش لبنان وجود داشته باشد اما وجوه تشابه آنها نیز دستکم به لحاظ راهبردهای استراتژیک فراوان است. یکی از شباهتها این است که تلاقی دوطرف بلافاصله بعد از تهاجم شوکهکننده اولیه فلسطینیها به طرف اسرائیل پایهگذاری شد و این را در نبرد جاری غزه هم و در روز شروع طوفانالاقصی شاهد بودهایم. دومین شباهت این است که سران آن زمان اسرائیل نیز مثل مصاف جاری یک عکسالعمل تند، حداکثری و سبعانه به اقدام اولیه فلسطینیها نشان دادند. تشابه سوم این است که برخوردهای مرگبار بعدی در دل جوامع شهری و در بطن مناطق پرجمعیت منطقه صورت پذیرفت و بهتبع آن قربانیان غیرمسلح فراوانی را برجای نهاد و زنان و کودکان فلسطینی زیادی کشته شدند. دیگر شباهت آشکار دو جنگ مزبور این است که در سال 1982 هم ارتش اسرائیل از سلاحهای غیرمتعارفی برای ضربه زدن به فلسطینیها سود جست، همانطور که در ستیز جاری در غزه هم از بمبهای فسفری زیادی که سازمان ملل استفاده از آن را غیرقانونی نامیده، بهره گرفته است.
قتلعامهای قساوتآمیز
شاید شباهتهای بعدی هم در کار باشد؛ 41 سال پیش اسرائیل بهرغم مجهزتر بودن ارتشاش قادر به نابود کردن سازمان آزادیبخش فلسطین نشد و فقط فوج فوج مردم عادی را قتلعام کرد. افزون بر آن نوع حمله صهیونیستها به نهادهای مبارز فلسطینی سبب شد، این نهادها به دستههای ظاهراً کوچکتر اما واقعاً پرتعدادتر و پرکارتری تبدیل شوند و حس جبران در آنها تشدید شود و با عملیات ایذایی و تهاجمهای هر از چندگاه خود به اسرائیلیها آنان را عاصیتر از گذشته کنند. دیگر پیامد آن تهاجم سربرآوردن یک نیروی تازه «مقاومت» در لبنان به نام «جنبش حزبالله» بود که بهتدریج صاحب شاخههای نظامی و در نهایت نیروهای مسلح کارآمدی شده که تعدادشان 100 هزار نفر تخمین زده شده است. اسرائیلیها طی آن تهاجم کمثمر بیش از 1200 کشته هم دادند و در نهایت در سال 2000 بخشی از خاکی را هم که تصرف کرده بودند، پس دادند.
همان سناریو طی هفتههای اخیر در غزه هم کموبیش به اجرا درآمده است. همانند ماجرای سال 1982 سربازان اسرائیلی به هر جنبندهای در این منطقه حمله کرده و قتلعامی قساوتآمیز را به اجرا گذاشتهاند که بیش از 13 هزار شهید و فزونتر از 32 هزار مجروح را روی دست فلسطینیها گذاشته است و این ارقام به سبب برقرار نشدن آتشبس همچنان رو به فزونی میرود. حماس هم در تهاجمهایش به سرزمینهای اشغالی حدود 1400 اسرائیلی را به هلاکت رسانده و حداقل 260 صهیونیست را اسیر کرده و این جدای از حدود 200 سرباز اسرائیلی است که در جریان جنگ در غزه و کرانه غربی کشته شدهاند.
تغییر قیمومت کمپهای آوارگان
در سال 1948 که مهاجران یهودی به سرزمین فلسطین آمدند و تملک آنجا را از دست مالکان اصلی آن خارج کردند، بیش از 700 هزار فلسطینی ساکن آن منطقه اجباراً آنجا را ترک گفتند. نیروهای اولیه صهیونیستی نیز در آنجا رژیمی را دایر کردند که نام اسرائیل به آن اطلاق شد و مقارن با آن حدود 130 هزار فلسطینی آواره شده به لبنان پناه بردند و در جنوب این کشور مستقر شدند. شمار زیادی از این فلسطینیها در شهرهای جنوبی و بندری لبنان ساکن شدند ولی گروههای فقیرتر آنها به کمپهایی رفتند که به آوارگان اختصاص داده شده بود. قوانین موجود اجازه نمیداد فلسطینیها حق تملک زمین و خانهای را داشته باشند، به حرفههای مختلف بپردازند و به مرور زمان تبعه لبنان شوند و در نتیجه اکثر آنان به دامان فقر کشیده شدند و شهروندان درجه دوم و سوم به شمار آمدند. در سال 1969 تغییر آشکاری در وضعیت فلسطینیها داده شد و طبق مفاد عهدنامهای که «توافقنامه قاهره» نامیده شد، قیمومت کمپهای آوارگان فلسطین از مأموران امنیتی لبنان اخذ و به سازمان آزادیبخش (PLO) به ریاست یاسر عرفات تفویض شد و چون این سازمان تشکیلات نظامی قدرتمندی هم داشت، حلقههای امنیتی پیرامون فلسطینیها فخیمتر از گذشته شد. بهواقع با آموزش نظامیای که شاخههای مسلح PLO به مردم عادی فلسطین دادند، بسیای از آنها به رزمندههایی تبدیل شدند که در جنگهای بعدی با اسرائیل شامل جنگهای 1973 و 1982 مشارکت یافتند، اینچنین بود که جنوب لبنان بهتدریج تبدیل به منطقهای نظامی - امنیتی شد که میشد از آنجا به سوی اهداف موردنظر در سرزمینهای اشغالی موشکاندازی کرد و حتی شهرهای شمالی اسرائیل را به آتش کشید.
فقط یک عقبنشینی موقتی
تلآویو در سال 1978 هم به لبنان حمله کرده بود و در آن زمان ارتش اسرائیل به دستور آریل شارون وزیر جنگ وقت اسرائیل کوشید به عمق بیشتری از خاک لبنان نفوذ کند. با این حال شارون نیز مثل بنیامین نتانیاهو نخستوزیر کنونی اسرائیل یک مرد تندرو بود و البته مانند او متهم به پیگیری اهداف شخصی خود از طریق راهبردهای جنگیاش شده بود. امروز هم که نتانیاهو موج کشتار بیگناهان را در باریکه غزه هدایت میکند، کمترین میزان حمایت مردمی در اسرائیل را شامل حال خود میبیند و به اتهام اختلاس و پولشویی تحت پیگرد قضایی قرار دارد و پس از متوقف شدن جنگ جاری باید به دادگاه برود و احتمال برکناری او در ارتباط با اتهام فوق اصلاً اندک نیست و این البته بجز پرونده قطور جنایات عظیم او در گستره غزه و کرانه باختری طی دو ماه گذشته و در جریان طوفانالاقصی است. کابینه نتانیاهو مانند دولتی که مناخیم بگین در سال 1982 در اسرائیل تشکیل داد، مملو از سیاستمداران تندرو است و به این ترتیب سبب اصلی فجایع خلقشده در غزه همین خلق و خوی ددمنشانهای است که از سر و روی کابینه ائتلافی نتانیاهو و خود او میبارد. وحشیگریهایی از همین دست در تهاجم سال 1982 اسرائیلیها به جنوب لبنان هم مشاهده شده و با وجود برجای نهادن تلی از کشتهها آنها را به اهداف شومشان نرسانده بود. در آن سال شارون و رافائل ایتان، رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح اسرائیل، بیروت را از چهارسو محاصره کردند و به مدت بیش از یک ماه هر چیز حیاتی را روی بیش از 650 هزار سکنه این شهر بستند و این شامل آب، غذا و دارو میشد و حتی جریان برق را قطع کرده و از ورود محمولههای کمکی به درون شهر نیز جلوگیری میکردند. شاید اسرائیل ادعا کند که در پی آن فشارها مبارزان تشکیلات خودگردان و سایر کماندوهای فلسطینی دست به عقبنشینی از مواضع خود در جنوب لبنان زدند ولی آن پسروی فقط یک رویداد موقتی بود و فلسطینیها کمتر از یک ماه بعد به مواضع قبلی خویش رجعت کردند.
بوی آشکار «انسان نبودن»
به این ترتیب تنها کارنامهای که اسرائیلیها در تهاجم 41 سال پیش خود برجای نهادند، کشتن 6 هزار و 800 شهروند بیروت بود که بیش از 5 هزار نفر آنها غیرمسلح و ساکنان عادی بیروت بودند و اکثرشان در بهپاخیزیهای حقطلبانه فلسطینیها مشارکتی نداشتند. اینک میزان خشونت به کار گرفته شده در باریکه غزه بسیار بیشتر از سال 1982 و به تبع آن آمار تلفات برجای مانده به غایت فزونتر از آن مورد است اما همانند آن سال اهداف سیاسی و نظامی متجاوزان به هیچ روی برآورده نشده و فقط بر خیل شهدای فلسطینی افزوده شده و به تبع آن رسوایی صهیونیستها جهانگیرتر شده و تنفر عمومی از آنها در سطح گیتی بهغایت بیشتر شده است. حتی حرفهایی هم که مقامهای ارشد دولت کودککش تلآویو در توصیف اقدامات خود و در راه توجیه شکستهای آشکار استراتژیک خود میزنند، بوی آشکار نژادپرستی میدهد و این نکته را مکرراً ثابت میکند که مشتی جنایتکار حرفهای بر تلآویو حکم میرانند. یکی از آنها بیگمان یوآو گالانت وزیر جنگ اسرائیل است که به رسانههای اروپایی گفته است: «ما در غزه فقط با مُشتی «انساننما»(!) طرف هستیم و در نتیجه هر چه انجام میدهیم، به فراخور همین وضعیت است و هیچ توقف و افسوسی هم بر این رویداد مترتب نیست.» رافائل ایتان هم 41 سال پیش در ادعاهایی عجین با آپارتاید در توصیف پاکسازی قومی عقیممانده اسرائیلیها در جنوب لبنان گفته بود: «روزی که سرانجام شر این مزاحمان بالفطره از منطقه کم شود، کل اعراب ساکن در باریکه غزه و کرانه باختری به دریا ریخته خواهند شد زیرا جز مرگ آنی و طعمه کوسهها شدن سزاوار هیچ چیز دیگری نیستند!»
بزرگترین میراث طوفانالاقصی
واقعیتها اما چیز دیگری است. اینک در نخستین روزهای دسامبر 2023 تهاجم بزرگتر و بیرحمانهتر باند نتانیاهو به ملت مظلوم فلسطین نیز جز افزودن چشمگیر بر شمار قربانیان در غزه هیچ اثر دیگری را برجای ننهاده و مدارس و بیمارستانهای ویران شده طی بمبارانهای اسرائیل بیش از آنکه یک پیروزی استراتژیک در جنگی لجستیکی به حساب آید، کشتار بیحساب مردم عادی به قصد سرپوش نهادن بر یک شکست بزرگ سیاسی- نظامی- امنیتی به شمار آمده است و تو گویی رویدادها و آدمهای سال 1982 و یادگاران جنگ ناتمام آن سال در گرداگرد بیروت، شبحوار به حرکت مجدد درآمده و در حال بازگویی تاریخ و درس دادن به جنایتکاران هستند. جانیان بیهویتی که البته هرگز از خطاهای فاحش قبلی خویش عبرت نمیگیرند و فقط اصرار بر قتلعام دارند و نسلکشی میکنند تا شاید ناظران، لغزشهای بزرگ سیاسی و قصورهای فراوان استراتژیک آنها را نبینند. امروز این نکته محرزتر از هر زمانی شده که حماس از بین رفتنی نیست و در ازای هر شهید در جمع رزمندههای فلسطینی دهها «جان» تازه شکل میگیرد و میراث و آرمان این نیروهای مردمی و مبارز را استمرار خواهد بخشید. کوچاندن فلسطینیهای ساکن غزه و کرانه غربی به صحرای سینا در مصر نیز خواب خوشی است که بزودی کابوس بودن آن به حاکمان تلآویو اثبات خواهد شد. در نهایت با اجرای آتشبس و پایان یافتن جنگ فعلی که یک خواسته جهانی است و اسرائیل قدرت مقاومت طولانی در برابر آن را ندارد، آنچه بر جای میماند فقط رسوایی یک شکست تازه و بزرگتر از دفعات قبلی برای اسرائیلیها و حک شدن آثار تلخ آن روی چهرهشان است و آنهایی که عقبنشینی خواهند کرد نه فلسطینیها بلکه متجاوزان اسرائیلی هستند که هیمنه قبلیشان و این ادعا را که دستنیافتنی هستند، بر باد رفته میبینند. چنین چیزی البته بزرگترین دستاورد طوفانالاقصی و ماندگارتر و مهمتر از خاطرات «بیروت 1982» است و نسلهای بعدی بهکرات از آن یاد خواهند کرد.
منبع: Foreign Affairs