طیونه، غزه و مسئولیتِ قدرت
هادی معصومیزارع
خبرنگار اعزامی روزنامه ایران به لبنان
نیمهشب داشتم در روضة الحوراء بیروت قدم میزدم که به مزار شهیده مریم فرحات برخوردم. آن قدر به ذهنم فشار آوردم تا ملتفت شدم که فرحات یکی از شهدای کشتار چهاردهم اکتبر ۲۰۲۱ است. ماجرا از این قرار بود که هزاران تظاهراتکننده بیروتی که به دعوت امل و حزبالله و در اعتراض به رویکرد جانبدارانه طارق بیطار قاضی دادگاه انفجار بندر بیروت راهی ساختمان قصرالعدلی بودند، در منطقه طیونه بیروت و به صورت غافلگیرانه و ناجوانمردانهای مورد حمله گروه بدنام مسلح القوات اللبنانیه به رهبری سمیر جعجع قرار گرفتند و شش نفر از ایشان به شهادت رسیدند. فرحات نفر هفتم بود که البته در آشپزخانه منزلش هدف گلوله قرار گرفته و به شهادت رسید.
آنها که اتفاقات آن روزها را در حافظه دارند، خوب یادشان هست که بسیاری از هواداران حزبالله خواستار انتقام متقابل بودند. برخی که رگ گردنشان بالا زده بود، با اشاره به توان نظامی مهیب حزبالله، حتی مقاومت را به دلیل عدم واکنش جدی در برابر سمیر جعجع شماتت میکردند. طبیعتاً حزبالله دست به انتقام نزد. کما آنکه در ماجرای کشتار سربازانش در پادگان فتحالله بیروت در سال 1987 توسط ارتش سوریه دست به انتقام نزد و به کشتار مردم ضاحیه جنوبی در سپتامبر 1993 توسط نیروهای ارتش لبنان پاسخی نداد؛ مردمی که در اعتراض به قرارداد اسلو به خیابانها آمده بودند.
آنها که این روزها حزبالله را به دلیل عدم ورود همهجانبه و تمامعیار به نبرد با اسرائیل شماتت میکنند احتمالاً نمیدانند که قدرت، مسئولیتآور است. همانقدر که اهمال و کمکاری، نشانه بازیگری و منفعتطلبی است، تصمیمگیری بر مبنای عواطف و در شرایط غلبه احساسات گذرا، هم نشانه عدم تعادل و فقدان امین بودن در نگهداشت قدرت است. دلها هر چهقدر خون باشد و چشمها هر چهقدر گریان، در نهایت کار سخت قدرت، باید عاقلانه و با ظرافت همراه باشد. بویژه آنجا که توازن قدرت میان طرفین درگیر وجود ندارد و در نتیجه هر سوءمحاسبهای، میتواند نتایج عکسی به دنبال داشته باشد. سیاست، میدان گاوبازی است. در چنین میدانی، برنده قطعاً کسی نیست که با گاوی چنان وحشی، مستقیماً شاخ به شاخ شود؛ کسی است که در فرصت مناسب، جا خالی میکند و از پتانسیل خودِ رقیب برای به زانودرآوردنش بهره میبرد.
حزبالله اگر میخواست همچون برخی از ما احساسی و واکنشی رفتار کند، در فردای پادگان فتحالله به قبرستان تاریخ میپیوست. تنها یک دهه زمان نیاز داشت تا تدبیر، در نهایت همان سوریه کجخلق و بدبینِ دیروز را به تأمینکننده مهم تسلیحات و کریدور اصلی حمایت از مقاومت مبدل کند.
هر چه هست، تکلیف، همواره به سیم آخر زدن نیست، گاه در مهار احساسات و حوصله است. در گامهای تدریجی است. ما موافق باشیم یا نباشیم، حزبالله و نصرالله اینگونه میاندیشند.