«ایران» از ترویج نظم جهان چندقطبی درپی بحران غزه گزارش می دهد
شکست هژمونی امریکا با طوفان الاقصی
استفان والت، تحلیلگر بنام امریکایی در جدیدترین یادداشت خود جنگ غزه را نقطه عزیمتی برای پدیدار شدن واقعیات شکلگیری نظم چندجانبهگرایی و تثبیت آن در پی تحولات اخیر غزه دانسته است. به اعتقاد او، فرسایندگی جبهه غرب به رهبری امریکا در جنگ اوکراین، تغییر اولویت ناگزیر از رقابت با چین به سمتوسوی کمک به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای خارج کردن رژیم او از بحران جاری، مهیا کننده فرصتی بود تا پکن و مسکو همه آنچه را که نیاز بود برای ترویج نظم جهانی چندقطبی در اختیار داشته باشند، به دست آورند
با احتساب امروز، دقیقاً چهلوهفت روز از عملیات «طوفانالاقصی» گذشته است؛ رویداد نظامی سرنوشتسازی که هم برای جبهه مقاومت و هم جبهه غرب ایجاب میکند هر آنچه در چنته دارند بیرون بیاورند تا در یکی از تاریخیترین ادوار جنگ منافع خود را تأمین کنند. استفان والت، تحلیلگر بنام امریکایی در جدیدترین یادداشت خود جنگ غزه را نقطه عزیمتی برای پدیدار شدن واقعیات شکلگیری نظم چندجانبهگرایی و تثبیت آن در پی تحولات اخیر غزه دانسته است. به اعتقاد او، فرسایندگی جبهه غرب به رهبری امریکا در جنگ اوکراین، تغییر اولویت ناگزیر از رقابت با چین به سمتوسوی کمک به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای خارج کردن رژیم او از بحران جاری، مهیا کننده فرصتی بود تا پکن و مسکو همه آنچه را که نیاز بود برای ترویج نظم جهانی چندقطبی در اختیار داشته باشند، به دست آورند.
درک جهانی امریکا زیر سؤال
این واقعیت که نتایج مدیریت چندین دههای ایالاتمتحده در جنگ فاجعهبار عراق، شکست در برابر قدرت رو به ارتقای جمهوری اسلامی، ظهور و گسترش تروریسم، جنگ فرساینده یمن و بحران لیبی پدیدار شده، کافی است تا کشورهای زیادی در صحنه بینالملل نسبت به تصمیمات امریکاییها در جنگ غزه تردید پیدا کرده باشند و دیگر مایل به مشارکت و تقبل بیشتر خسارت و هزینه در اثر تبعیت از تصمیمات احتمالی واشنگتن در این جنگ نباشند. والت معتقد است شکست نتانیاهو در دفاع از تلآویو ممکن است اعتبار او را برای همیشه لکهدار کند، اما نهاد سیاست خارجی ایالاتمتحده نیز وقوع این خونریزی را پیشبینی نکرده بود و پاسخ آن نیز تا به امروز کمکی نکرده است. اگر این شکست اخیر با یک نتیجه ناخوشایند در اوکراین همراه شود، سایر کشورها نه فقط اعتبار امریکا، بلکه قضاوت و فهم آنها را از مسائل زیر سؤال خواهند برد. این همان وضعیتی است که میتواند به نقطه عطفی در تاریخ همپیمانی امریکا و شرکای اروپاییاش تبدیل شود و دیگر توصیههای واشنگتن در اولویت و دستور کار متحدانش نسبت به موضوعات بینالمللی از جمله مسأله جنگ غزه جایی نداشته باشد.
سرنوشت توافقنامه آبراهام
این تحولات در حالی رقم خورد که پیشتر خاورمیانه نظارهگر تقلای اسرائیل برای آشتی با کشورهای عربی زیر سایه توافقنامه «آبراهام» بود و از سوی دیگر ازسرگیری رابطه تهران و ریاض نوید گرهگشایی از بسیاری بحرانهای مزمن منطقه را میداد. توافقنامه آبراهام که با وساطت ایالاتمتحده میان اسرائیل و چندین کشور عربی در سالهای اخیر دنبال شده بود تا نسخهای سردستی برای صلح پایدار در خاورمیانه به جامعه بینالمللی ارائه کند، تلاشی برای ایجاد نظم جدید خاورمیانه در فردای خروج امریکا از این منطقه به شمار میآمد، اما جنگ جاری غزه پرده از تلاش واهی ایالاتمتحده برای تحکیم وضعیت موجود در منطقه برداشت و بسیاری از انگارههای این کشور، تلآویو و برخی کشورهای عربی منطقه را برای آغاز دوران صلح و ثبات از طریق توافقهای عادیسازی و کاهش تنش گستردهتر در خاورمیانه نشانه رفت.
تعمیق شکاف اوکراین
جنگ در غزه در حالی به اختلافات میان کشورهای جبهه غرب در روند حمایت از رژیم اسرائیل دامن زده است که پیشتر حمله نظامی روسیه به اوکراین به شکلگیری یک دو قطبی میان جهان غرب و شرق انجامیده بود؛ جایی که بازیگران اروپایی اتحاد راهبردی خود را با واشنگتن در حمایت از اوکراین به منصهظهور رسانده بودند، اما اینک به نظر میرسد جنگ اوکراین که به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده در کنار جنگ غزه نظم طراحی شده از سوی امریکا برای محکم کردن جای پای متحدانش در منطقه خاورمیانه را فرو ریخته و بازیگری بازیگران نیابتی، از یک طرف شکاف بین این کشور و متحدان عربش و از سوی دیگر اختلاف با پکن و مسکو را تعمیق کرده است؛ تحولی که سوای آنچه در صحنه سیاسی و میدانی میان بازیگران رسمی روی میدهد، مدلهای جدید مشارکت سیاسی و میدانی از سوی جریانهای غیررسمی را به نمایش میگذارد که الگوی استراتژیک جنگهای متعارف غرب در منطقه را بر هم زده است.
رقابت بلوکهای قدرت شرق و غرب
اینچنین بود که بحران نظامی اخیر این واقعیت را به رخ کشید که نظم جدید در حال ظهور با ابتنا بر دگرگونی رویکرد بازیگران دولتی و غیردولتی از یکسو و همچنین رقابت پایاپای بلوکهای قدرت شرق و غرب در حال شکلگیری است. در چشمانداز جدید، ائتلاف چین و روسیه در کنار افزایش پیوند بازیگرانی همچون ایران، هند و شماری از کشورهای عربی همچون عربستان به این ائتلاف، در مواجهه با رویکرد یکجانبهگرایانه امریکا به تدریج در حال تقویت است.
نقشآفرینی پکن در ایجاد تعادل میان منافع اقتصادی و صفبندیهای سیاسی با دور ماندن از پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی منطقه و میانجیگری در بازگشایی روابط ایران و عربستان، از جمله نشانههای این تحول پرشتاب است. این در حالی است که بسیاری از ناظران معتقدند وضعیت پیچیده و متزلزلی که جنگ غزه در منطقه ایجاد کرده، شکست رهبری هژمونیک ایالاتمتحده را به تصویر کشیده و تلاشهای این کشور مبنی بر القای نقش میانجی بالقوه در منطقه خاورمیانه را که به طور سنتی تحت سلطه واشنگتن بوده، به شکست کشانده است.
برهم زدن بازی
بنابراین انزوای امریکا نه تنها نقطه کانونی اهداف راهبردی ائتلاف شرق متشکل از چین، روسیه و ایران است، بلکه هدف بسیاری دیگر از کشورهایی است که تا پیش از این در اردوگاه امریکایی بازی میکردند و اینک میکوشند در میانمدت در چهارچوب نظم در حال شکلگیری بینالملل بر پایه اتحاد چین، روسیه و جمهوری اسلامی، قرار گیرند.
این در حالی است ایران که جنایات بیامان تلآویو علیه مردم غزه و تحولات خشونتبار منطقه را نتیجه صحنهگردانی واشنگتن میبیند و در شرایطی که برخی از بازیگران غربی نهایت تلاش خود را نشان دادند تا آن را وارد یک درگیری غیرقابل پیشبینی کنند، بیشتر ظرفیت نرم و دیپلماتیک خود را برای تشکیل محوری از کشورهای متمایل به قرارگیری در نظم کنونی از تکقطبی امریکایی به نظم چندقطبی متوازن به کار گرفته است.
به هر روی هرچند دیدگاههای مختلفی درباره چشمانداز نظم موجود جهانی و نحوه تعریف نظم چندجانبه در حال ظهور به چشم میخورد، اما سرانجام آن هر چه باشد، دیگر منوط به بازیگری صرف امریکا و جبهه غربی نیست و جهان در حال رقابت تنگاتنگ دو قطب بزرگ قدرت یعنی محور غربی و آتلانتیک و محور کشورهای شرق است.