مادران غزه؛ کجایند علیاصغرهای ما!
جبارآذین
مدرس ومنتقد سینما و تلویزیون
زخمی و نالان، به سختی خود را ازمیان خاکها وکوه پوکهها بیرون کشیدوبعداز دو روز دفن زنده درویرانهها، نگاهش به آسمان پرکشیدتاستارهها راتماشاکند. یکباره دیدکه ستارههادرحرکتاند ودسته، دسته غرهکشان، سقف آسمان رامیشکافند و خوشههای خشم خود را برغزه میپاشندوصفیرکشان ازبالای سرش میگذرند. زن به سرعت خودرا درون خاک و خل پنهان میکند تااز هدایای ارسالی ستارههای عموسام! که دانست جنگندههای اسرائیلیاند، درامان بماند.صداهای دهشتناک و شکننده بمباران هواپیماها، باعث شد دست به سوی گوش هایش برد. خیس و لزج بودند، ولی هنوز اندکی قوت شنوایی داشتند. از شدت ریزش بمبها برای لحظاتی همه جا روشن شد.جنگندهها بارهای مرگبار خودرا بربام خانهها وبیمارستانها و مساجد تخلیه کردند و رفتند تا در زرادخانه امریکا بارگیری کرده و مجدد به غزه برگردند.زن، رنجور تکانی خورد و دور شدن آنهاراتماشاکرد.بعدآرام وآهسته ودردناک ازجا برخاست.نگاهی به اطراف انداخت، آنچه میدید، تخریب و ویرانی بود. از دور اشباح انسانهایی را مشاهده کردکه این طرف و آن طرف میرفتند.او به دیوارک فروریختهای تکیه داد وکمرراست کرد. نگاه کرد تابداندکجاست.آنچه میدیدبرایش غریبه بود.پس خانهاش کجاست؟اوکجاوهمسروفرزندانش کجاهستند؟هنوزدرشوک بود.شروع به حرکت کرد. چندقدم که برداشت، احساس کردداخل رودحرکت میکند. کوشیدازبین آوارها، راهی به جلوباز کند. گوشه پیراهنش راکه خیس بودبه دست گرفت تا بفشارد، وقتی به دست هایش نگریست آنهاراخونین یافت.به سرعت به زیرپای خودخیره شدودریافت که درحال عبور از جوی خون است. فریادی سر داد و تند و بیمحابا این ور و آن ور دوید. یکدفعه ایستاد و افرادخانوادهاش ازمقابل چشمهایش گذشتند. به عقب بازگشت و به کاوش در مخروبهای که گمان میکرد، خانهاش بوده، مشغول شدوبا دستها وچنگهای خونین به لایروبی پرداخت تاشاید ازگمشدههایش نشانی بیابد. به یادکودک یک سالهاش افتاد که تاساعتی قبل همراه خواهرسه سالهاش عروسک بازی میکردند. زن درحالی که نام دخترکش سمیه را فریاد میکرد به کندوکاو پرداخت. ازکمی آن سوترصدایی او را به خود آورد؛ آسیه، آسیه! توهستی و زن به سمت صدا چرخید. همسایهاش حلیمه بود. زنها اشکریزان خود را به یکدیگر رساندند و در آغوش هم فرو رفتند. جنگندههای کور دشمن صهیونیستی همه چیز را بیرحمانه بلعیده بودند. زنها ناامیدانه به پس و پیش کردن سنگها و آجرها وخاکهاپرداختند تا شاید نشانی از خانوادههایشان بیابند. آنها ازمسجد وبیمارستان محله خود، اثری ندیدند، چون ویران شده بودند. زنها درحالی که نام های همسران وفرزندان خود رافریاد میکردند، خونها وخرابهها را پشت سر می گذاشتند تا به مدرسهای خونبار رسیدند. آنسوتر عدهای درحال بیرون کشیدن اجساد وزخمیهابودند و دربرابرشان جنازه هزاران کودک وزن وپیروناتوان کنار هم روی زمین چیده شده بود. مادران خود را به آنها رساندند.همگان میگریستند وازخداوندیاری میطلبیدند.در ورای زخمها ودردهاورنجها، اما جوانان غزه سلاح رزم واعتقادوایمان بهدست با شعارالله اکبربا یورش ددمنشانه خصم درستیز بودندوپرچم فلسطین رابربالای سرداشتند. غرش مهیب، بازگشت جنگندههای ددان اسرائیلی را خبرمی داد. فرزندان دلاور غزه و فلسطین و مقاومت، از نو قامت رزم آراستند وقنوت شهادت و پیروزی خواندند وسینه صهیونیسم و امریکا راهدف گرفتند.