راهحل پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق و استاد دانشگاه پرینستون برای ریشهکنی فقر
کار خیر «وظیفه» است نه «فضیلت»
چگونه نقش خود را در پایان بخشیدن به فقر جهانی ایفا کنیم؟
فلسفهورزی در باب «فقر» و یافتن راهحل اخلاقی برای ریشهکن کردن آن در جهان، از دغدغههای اصلی پیتر سینگر است. او معتقد است حمایت نکردن از کودکان فقیر در حال مرگ، با کشتن یک فرد از روی عمد فرق چندانی ندارد. و معتقد است فقر شدید را میتوان با «بخشش جمعی» ریشهکن کرد.
علیرضا فردوست
«چگونه نقش خود را در پایان بخشیدن به فقر جهانی ایفا کنیم؟» پرسشی کلیدی است که سینگر در کتاب «زندگی که میتوانی نجات دهی» به آن پاسخ میدهد. این کتاب به تازگی به همت انتشارات کرگدن و به قلم کیوان شعبانیمقدم به فارسی ترجمه شده است. پیتر سینگر فیلسوف اخلاق و استاد دانشگاه پرینستون در ایالات متحده امریکا است. نظریههایش پیرامون اخلاقیات انسانی، او را به شهرت جهانی رسانده چنانکه اغلب آثارش در لیست پرفروشهای فلسفی قرار میگیرد. در بین فیلسوفان سرشناس، کمتر فیلسوفی به شفافاندیشی سینگر آمده است که مفاهیم زندگی واقعی را مطرح کند. «آزادی حیوانات» و «اخلاق در دنیای واقعی» از جمله کتابهای معروف اوست که مانیفست فکریاش را میتوان در این دو اثر ردگیری کرد.
فلسفهورزی در باب فقر
فلسفهورزی در باب «فقر» و یافتن راهحل اخلاقی برای ریشهکن کردن آن در جهان، از دغدغههای اصلی پیتر سینگر است. او معتقد است حمایت نکردن از کودکان فقیر در حال مرگ، با کشتن یک فرد از روی عمد فرق چندانی ندارد. او با این نوع نگرش اخلاقی از فقیران حمایت میکند و راهحلی نیز برای از میان بردن فقر جهانی ارائه میدهد که بر مبنای کمک افرادی است که درآمدی بیش از نیاز خود دارند. او میگوید فقر شدید را میتوان با «بخشش جمعی» ریشهکن کرد.
سینگر در کتاب «زندگی که میتوانی نجات دهی» با بکارگیری استدلالهای اخلاقی و اشاره به مطالعات موردی، نشان میدهد که واکنش کنونی انسان به فقر جهانی نه تنها کافی نیست، بلکه حتی از دیدگاه اخلاقی، غیرقابل دفاع است. این کتاب به ما نشان میدهد که چگونه بخشی از راهحل این مسأله باشیم و نقش خود را بدرستی ایفا کنیم.
کار خیر «وظیفه» است نه «فضیلت»
ایده محوری این کتاب با اثر دیگری از پیتر سینگر با عنوان «قحطی، فراوانی و اخلاق» همپوشانی دارد؛ این ایده که میگوید: کمک و کار خیر «وظیفه اخلاقی» است و تنها یک «فضیلت» نیست و برای انجام ندادنش همگی مسئولیم. برای داشتنِ یک زندگی اخلاقی، ما «وظیفه داریم» از رنج و مرارت همنوعانمان بکاهیم. با چنین مبنایی، او در این کتاب به چهار پرسش اساسی پاسخ میگوید: آیا باید به نیازمندان کمک کرد و چرا؟ چقدر باید کمک کرد؟ چگونه باید کمک کرد که کمک درستی باشد؟ و چه نهادهایی این شایستگی را دارند که کمک ما را به دست نیازمندان برسانند؟
اگر چه اطلاعات و آمار این کتاب برای مخاطبان امریکایی نگاشته شده است اما ایده و راهکارهای او، مخاطب جهانی را هم شامل میشود. مخاطبان با اطلاعات خوبی روبهرو میشوند از جمله اینکه از دید بانک جهانی شاخص فقر شدید این است که یک فرد روزانه کمتر از دو دلار درآمد داشته باشد. دو دلار کمترین پولی است که باید برای صرف یک وعده غذا پرداخت کرد. مصادیق دیگری همچون نبودن آب بهداشتی و سالم، بیماریهای لاعلاج و عدم تأمین بهداشت هم از دیگر شاخصههای فقر بهشمار میرود.
با کاستن از سهم خود، جانی را نجات دهیم
در طبقهبندی اخلاقگرایی دو نقطه قابل تعریف وجود دارد؛ «اخلاقگرایی حداقلی» و «اخلاقگرایی حداکثری» و یک حد وسط نیز وجود دارد که عمده انسانها در این محدوده قرار میگیرند. حداقلگراها میگویند که اخلاق را نباید به گونهای تعریف کنید که بار سنگینی به دوش آدمها بگذارد. این گروه، اخلاق را به صورت سلبی تعریف میکنند و میگویند احسان و نیکوکاری واجب نیست.
اما حداکثرگرایان در اخلاق، معتقدند اینکه نباید ظلم کنیم کف انسانیت است و اگر ظلم کنیم از انسانیت خارج میشویم. آنان بر این باورند انسان اخلاقی کسی است که علاوه بر اجتناب از ظلم، نیکوکاری را نیز وظیفه خود میداند. در واقع رویکرد آنان را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «جایی که جانی در خطر است، بخشش وظیفه است.» حداکثرگرایی کار آسانی نیست و بر اساس معیارهایشان شاید 99 درصد انسانها اخلاقی رفتار نکنند چون همگی بیش از دو پیراهن و همگی دو کلیه دارند در حالی که کسانی هستند که پیراهن ندارد و با یک کلیه زندگی میکنند.
اما گروه دیگری هم هستند که در میانه این دو رویکرد قرار میگیرند و معتقدند ما باید چند شاخص بین حداکثرگرایی و حداقلگرایی داشته باشیم. یکی از این شاخصها نزدیکی و دوری ما به افراد نیازمند است. به عنوان مثال اگر جلوی چشم ما یک کودکی از گرسنگی در حال مرگ باشد وظیفه داریم به او کمک کنیم. اما برای آن کودکها که نمیبینیم کار چندانی از دست ما برنمیآید. اما پیتر سینگر میگوید روزگاری این دوری و نزدیکی مکانی و جغرافیایی معنا داشت اما امروزه دیوار میان ما با اطلاعات فقر و گرسنگی از بین رفته است و میتوانیم ببینیم که چند نفر در روز از گرسنگی و فقر در تنگنا هستند. در این میان سازمانهایی هم وجود دارند که میتوانند کمک ما را به دست آنهایی برسانند که نمیبینیمشان. پس میشود با کاستن از سهم خود، جانی را نجات داد.
برش
جایی که جانی در خطر است، بخشش وظیفه است
طرفداران «اخلاقگرایی حداکثری» معتقدند اینکه نباید ظلم کنیم کف انسانیت است و اگر ظلم کنیم از انسانیت خارج میشویم. آنان معتقدند انسان اخلاقی کسی است که علاوه بر اجتناب از ظلم، نیکوکاری را نیز وظیفه خود میداند. رویکرد آنان را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «جایی که جانی در خطر است، بخشش وظیفه است.» حداکثرگرایی در اخلاق، کار آسانی نیست و بر اساس معیارهایشان شاید 99 درصد انسانها اخلاقی رفتار نکنند؛ چون همگی بیش از دو پیراهن و همگی دو کلیه دارند در حالی که کسانی هستند که پیراهن ندارند و با یک کلیه زندگی میکنند!