موسیقی، به مثابه رسانه (4)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
اگرهنر، به خلاف آموزش، پرورش، ورزش و شاخههای دیگر فرهنگ، تأثیرناگهان و عمیق دارد، بهدلیل برخورد و مواجهه مستقیمش با روح است. هنر، عقل را دور میزند. بدون مواجهه با عقل و بدون درگیری با آن، روح را متأثر و مُنقاد میکند. اما آموزش و تعلیم و تربیت، طوعاٌ او کرهاٌ بیرو دررویی با عقل، مؤثر نمیافتند.عقل که مظهر منفعت طلبی و خیر و صلاح (چه دنیوی و چه اخروی) آدمی است، بدون انقیاد و رضایت، امکان تأثر نمیدهد. باید رضایت بگیرد تا اجازه دهد! اجازه تأثیر. رضایت عقل، جبری و اختیاری است. کارهایی که مورد علاقه آدمی است، رضایت اختیاری عقل را در پی دارد و کارهایی که مورد علاقه آدمی نیست، با تکرار و مداومت و اجبار، رضایت عقل را تأمین میکند! آموزش و تعلیم و تربیت، از آن نوع است. آدمی طبعاً میل به یادگیری ندارد. اگرچه مجبور به آن است. کودکان و نوجوانان از مدرسه و قیل و قال آن، ملول و ناخرسندند!
به اجبار و اکراه، در محضرش مینشینند. اگر جدیت وجبر اولیا نباشد، بازی در کوی و برزن را ترجیح میدهند. این اجبار با وجود میلشان،عقل آنها را تسلیم و آموزش را تأثیر میبخشد. اما همین کودکان، مجلس رقص و طرب و بزم و سرور را استقبال میکنند! زیرا هم مورد علاقه آنان است و هم عقلشان در برابرش تسلیم!
چرا عقل تسلیم است؟! زیرا شادی و طرب، مطلوب طبع است! طبع آدمی از عیش و طرب، محظوظ و از حزن و تعب، منفور است.
هیچکس به اندوه و رنج، کششی ندارد. همه درصدد جذب و جلب شادی و طرب و طرد اندوه و تعب هستند.عقل هم از عیش، راضی و از عزا، ناراضی است. زیرا عقل مظهر منفعت و مصلحت است.
بگو پس چرا عقل با کارهای دشوار مصالحه میکند؟ برای منفعتهای بیشتر و بزرگتر! اگر رنج آموزش و پرورش را میپذیرد، برای آن است که در پی آن منفعت بسیار بزرگتری عایدش میشود. منفعت دانایی و سپس توانایی. عیش بزم را به عزای رزم، برای تفوق و برتری، میفروشد. چون در سایه تفوق، عیش مدام نصیب میشود. ولی بیآن، ناکامی در عیش سهم مقدر است. دانایی، عیش مدام است و نادانی، ناکامی عیش است. علم، غذای عقل است و عقل با علم، فربه و توانا میشود.
توانایی عقل، راهگشایی و راهجویی در مخمصهها و مشکلات را همراه دارد. چرا توانا بود هر که دانا بود؟! زیرا عقل با دانایی، توانایی راهجویی و راهگشایی در مشکلات را مییابد. با علم، امکان خروج از تنگناها و بحرانها میسراست و علم، توانایی عقل است. عقل بیعلم، ناتوان است. جهل، مظهر فقر و ناتوانی عقل است. عقل ناتوان با فقدان عقل، برابر است. کسی که جهل دارد گویی عقل ندارد. جهل، خواب عقل است و نابودی آن را در پی دارد. علم، عقل را بیدار و ورزیده میکند!
بیداری و ورزیدگی عقل، توانایی آن است. عقل بیدار و ورزیده، توانایی حل مشکلات و خروج از بنبستها را دارد. پس علم، توانایی عقل است. پس توانا بود هر که دانا بود، یعنی توانا بود هر که عقلش بیدارتر و ورزیدهتر است و چون عقل با علم، بیدار و ورزیده میشود، پس توانایی، نزد کسی است که دانایی دارد. زیرا دانایی، توانایی عقل است. عقل توانا، نزد انسان دانا است. اما آیا براستی هر دانایی، توانا است و یا هر دانایی، عقل توانایی دارد؟! قطعاً چنین است. اگر حق و باطل را ندیده بگیریم.انسان چه در مسیر حق و چه در مسیر باطل، باعلم، توانا است. «العلمُ سلطانُ.» علم، در هر زمینهای موجب سلطه میشود. چه حق، چه باطل! عقل آدمی با علم، توانا میشود. چه در حق و چه در باطل! اما در مسیر حق، عقل نورانی میشود و در مسیر باطل، ظلمانی! کسی که در مسیر باطل است، با علم به سلطه و توانایی میرسد ولی از حق دور میشود و دوریش از حق، عقلش را ظلمانی میکند. دوری ازحق، ظلمت میآورد و این ظلمت، نخست بر محبوبترین مخلوق که عقل است، مینشیند. عقل ظلمت زده، جز خلاف حق، راهیابی و راهگشایی نمیکند. تا جایی که به مدد علم، به جایی میرسد که غافل از این میشود که مخلوق است و مخلوق نمیتواند بر خالق تَفوق یابد.علم با تسلط و توانایی که به عقل میدهد، طوری سرمستش میکند که گویی مختار علی الاطلاق است و هر کاری چون فعال مایشاء، از او ممکن است. این تکبر که حاصل سرمستی و غفلت عقل است، موجب ایستادن در برابر حق میشود و محبوبترین مخلوق خدا، محبوبترین بنده شیطان میشود. علم که موجب توانایی و سلطه آدمی است و نیز سبب تحرک و خلاقیت او، به چنین روز سیاهی مینشاندش. علم که خود نور است و موجب تقرب به حق، سبب ظلمت و دوری و جدایی از حق تا سقوطش به اسفل السافلین میشود. حال حقیقت چیست؟! علم که سلطان است، چه سرنوشت و عاقبتی برای بشر پیش میآورد؟ رازش در مُصحف محمدیه است. در مصحف شریف آمده: «ویزکیهم و یعلمم هم الکتاب و الحکمة.» تزکیه، راه حق است. صراط مستقیم است. اگر در راه حق باشی، علم که نوراست، منجر به تقرب و نورانیت میشود و اگر نه، علم، تیغ دست زنگی مست میشود. علم که نور است، در مسیر باطل، منجر به ظلمت میشود. مانند علم ساحر. علم دانشمند بیتقوا. علم عالم بی عمل. علم متخصص غیر متعهد. علم، موجب سطله است ولی در چه مسیری؟! آموزش و پرورش، موجب علم و دانایی است و علم و دانایی موجب تحرک و توانمندی عقل، پس دانایی!. این مسیر پر پیچ و خم و پر مخاطره، با هنر، به ایجاز و اعجاز میگراید. عقل در برابر هنر، بیحس میشود.
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود / که علم بیخبرافتاد و عقل بیحس شد
عقل در مواجهه با هنر، تسلیم است. عقل که در برابر خدا، سرکش و عاصی است، در برابرهنر، تسلیم و خاضع است.چرا؟ چون هنر، برگ برنده خداست که عقل را نه به دست خود، که به دست واجدش انسان، درجای خود بنشاند!