کارشناس مسائل امریکا در گفتوگو با «ایران» مطرح کرد
اتاق جنگ غزه در واشنگتن است
محمدمهدی عباسی، پژوهشگر مسائل امریکا در گفتوگو با روزنامه ایران به نحوه سیاستگذاریهای واشنگتن در مواجهه با بحران فعلی رژیم صهیونیستی پرداخته است. به اعتقاد عباسی، تأثیر ملموس لابیهای صهیونیستی و بنگاههای صنعتی-نظامی، از عوامل چرایی عدم توقف جنگ در غزه است. این مصاحبه را از نظر میگذرانید؛
تلاشهای واشنگتن برای جلوگیری از تصویب قطعنامه آتشبس و توقف کشتار غیرنظامیان غزه به چه دلیل است؟ آیا بدان معناست که امریکا بهعنوان عضو دائم شورایامنیت، از دکترین انتقام همهجانبه در غزه حمایت میکند؟
لابیگری در امریکا امری قانونی بهشمار میآید. دیوانعالی امریکا در سال 2010 میلادی، تصمیمی جنجالی باعنوان «سیتیزنیونایتد» اتخاذ کرد که مطابق آن، ممنوعیتی برای حمایت لابیهای بسیاربزرگ از نامزدهای انتخاباتی در امریکا وجود ندارد. از این پس، ورود مقوله پول به عرصه انتخاباتی امریکا رشد گستردهای یافت. تا جایی که طبق آمارها، 89 درصد نامزدهایی که در انتخابات کنگره امریکا بیشتر خرج کرده بودند، برنده انتخابات شدند. این مقوله تأثیر لابیها را در انتخابات امریکا نشان میدهد. در جریان چنین فرایند سیاسیای، نامزدها به لابیها وابسته میشوند. لابی صهیونیستی معروف به «آیپک» یکی از بزرگترین لابیهای ایالاتمتحده است که بسیاری از سیاستمداران امریکایی به آن وابستهاند و حتی در همایشهای آن سخنرانی هم میکنند.
طبیعی است که منافع چنین لابیهایی، در تداوم جنگ در منطقه خاورمیانه و بهخصوص نوار غزه باشد.
از سوی دیگر، کلیدواژه مهمی در امریکا موسوم به مجتمع صنعتی و نظامی وجود دارد. این جریان که نفع قابلتوجهی از تداوم جنگها میبرد، روی بسیاری از سیاستمداران امریکا اعمال نفوذ فراوانی دارد. در این میان، جریان جمهوریخواه در امریکا تمایل بیشتری به تداوم جنگ دارد؛ همچون لیندسی گراهام، سناتور مشهور جمهوریخواه که گفته بود تأسیسات نفتی ایران را هم بمباران کنیم و سناتور تد کروز و چهرههای دیگر که خواهان حمایت گسترده امریکا از رژیم صهیونیستی و تداوم جنگ هستند.
مایک جانسون، رئیس جدید مجلس نمایندگان امریکا هم، اولین قطعنامهای که در کنگره امریکا بهتصویب رسانده در حمایت از اسرائیل بوده است و حالا هم بهدنبال این هستند که 16میلیارد دلار بسته مالی و کمکی برای اسرائیل به تصویب برسانند. نفع چنین جریاناتی بهدلیل وابستگی گستردهای که به لابیهای اسرائیلی و یهودی و مجتمع صنعتی- نظامی امریکا دارند در تداوم جنگ است. البته دموکراتهایی هم هستند که بر آتش جنگ میدمند. هیلاری کلینتون در یک اظهارنظر جنجالی اعلام کرد که من مخالف آتشبس در نوار غزه هستم. این نوع موضعگیری نشان میدهد اعمال نفوذ لابیهای صهیونیست، به دموکراتها هم کشیده شده است. البته نباید فراموش کرد که جو بایدن هم ارتباط خوبی با آیپک داشته و بسیاری از وزرای دولت وی هم یهودی هستند.
مقامات امریکایی در روزهای اخیر کوشیدهاند اذهان جهانی را از توجه به حملات مرگبار اسرائیل علیه غیرنظامیان در نوار غزه معطوف به اتهاماتی علیه جمهوری اسلامی کنند و بگویند که مسئولیت حمله به پایگاههای نظامی امریکا در سوریه و عراق متوجه ایران است. این اقدام با چه هدفی از سوی امریکاییها انجام میشود؟
مدیریت رسانهای جنایات اسرائیل و همچنین جنگ اخیر، برعهده امریکاییها بوده است. از دروغ سر بریده شدن 40 کودک توسط حماس که از سوی یک رسانه امریکایی یعنی سیانان مطرح شد، تا ماجرای حمله به بیمارستان المعمدانی در غزه که رسانههای امریکایی آن را ناشی از برخورد راکت حماس دانستهاند، نشاندهنده همین رویکرد است. کمااینکه رئیسجمهور امریکا هم این موضع رسانههای خود را تکرار کرد. بهعلاوه آنکه مقامات امریکایی قصد داشتند تلفاتی که حماس و وزارت بهداشت فلسطین اعلام میکند، را اشتباه قلمداد کنند تا جنایات رژیم صهیونیستی را تقلیل دهند. امریکاییها همواره راهبرد «نشانی اشتباه» پرچم اشتباه یا (False Flag) را بهکار گرفتهاند. به این معنی که بتوانند بهانهای برای حضور نظامی و جنگافروزی خود دست و پا کنند.
وقوع حملات جدی به پایگاههای امریکا در منطقه، خروش محور مقاومت بوده است. طبق آمارهای رسمی 900 نیروی نظامی جدید امریکایی به منطقه آمده و جنگندههای زیادی ارسال شده است. امریکاییها سامانه تاد و پاتریوت و دو ناو هواپیمابر بزرگ آیزنهاور و جرالدفورد را به منطقه آوردهاند. در چنین شرایطی برای ارتش ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی خیلی زشت است که بخواهند بگویند این همه توان نظامی برای مقابله با یک جنبش مقاومتی به نام حماس، بسیج شده است. آنها باید یک دشمن بزرگتری به نام ایران را مطرح کنند تا بتوانند حضور نظامی گسترده و حمایتهای خود از رژیم صهیونیستی را توجیه کنند.
پاسخ ایران چه میتواند باشد؟
پاسخ ایران مشخص است. صریحاً اعلام شده که هدایت گروههای مقاومت از جانب ایران نیست اما جمهوری اسلامی همواره حمایت جدی از محور مقاومت انجام داده است. خود امریکاییها هم به این موضوع واقف هستند که جواب ایران جواب سختی خواهد بود. چند روز پیش تاکر کارلسون، مجری معروف فاکسنیوز مصاحبهای با مک گرگور، ژنرال بازنشسته مشهور امریکایی داشته است. او در آنجا از هزینههای جنگ با ایران گفت. گفت که 20 درصد نفت و 25 درصد گاز جهان، از تنگه هرمز عبور میکند که میتواند برای غربیها در صورت گستردهشدن جنگ، هزینه جدی داشته باشد. او همچنین از توان موشکی قوی ایران گفت که میتواند تلآویو و حیفا را با خاک یکسان کند و یا به پایگاههای امریکا در منطقه آسیب بزند. از توان بینالمللی ایران و حزبالله در مرزهای جنوبی امریکا هم گفت که برای اولینبار مطرح میشد. این نشان میدهد که خود امریکاییها هم بهخوبی میدانند که جنگ با ایران هزینه زیادی برای آنها خواهد داشت.
مقامات امریکایی چند پیام به مقامات ایران هم ارسال کردهاند. هرچند روی صحبتشان هم به ایران و هم حزبالله بوده اما گویا اقدام حزبالله برای امریکاییها از اهمیت بیشتری برخوردار است....
امریکاییها از توان گسترده حزبالله آگاه هستند و این را هم میدانند تا زمانی که بسیاری از خط قرمزهایی که از سوی امیرعبداللهیان در سازمان ملل مشخص شده، زیر پا گذاشته نشود، ایران ورود مستقیمی به این درگیری نخواهد داشت. بنابراین همان راهبرد همیشگی حمایت از نیروهای نیابتی را خواهد داشت. اما یک چیز را به خوبی میدانند و آن اینکه رژیم صهیونیستی در حال حاضر توان درگیری در چند جبهه را ندارد. بویژه قدرت بزرگی مانند حزبالله لبنان که همگان از توان موشکی و عملیاتی حزبالله آگاه هستند. رژیم صهیونیستی تجربه تلخی از جنگ 33 روزه با حزبالله دارد. این امر آنقدر واضح است که دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق امریکا، چندین مرتبه در هفتههای گذشته به هوش رهبران حزبالله اعتراف کرده است. لذا برای غربیها مسلم است که نباید پای حزبالله به این جنگ باز شود چرا که جنگیدن در چند جبهه از توان صهیونیستها خارج است.
جدای از بحث اسرائیل، برخی ناظران بینالمللی معتقدند که امریکا منافع دیگری هم در منطقه دارد و به همین دلیل نمیخواهد جنگ در منطقه گسترش یابد. این منافع چیست؟
این تحلیل رایج وجود دارد که ایالاتمتحده از منطقه غرب آسیا خارج شده و حتی برخی میگویند که اخراج شده است. هر کدام از این تحلیلها را که در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که منطقه غرب آسیا برای ایالاتمتحده، از اولویت سابق برخوردار نیست. طبق اسناد امنیتی امریکا، اصلیترین تهدید ایالاتمتحده کشور چین است که میتواند در جایگاه ابرقدرتی امریکا قرار بگیرد. از سوی دیگر امریکا درگیر جبهه اوکراین است. تقابل با روسیه برای ایالاتمتحده اولویت مهمی است. او نمیخواهد ناتو تضعیف شود. بحران مرزی و مشکلات تورمی هم از مواردی است که دولت بایدن با آن مواجه است. اما در تاریخ 7 اکتبر قواعد بازی تغییر کرد. فضا به سمتی رفته که دولت بایدن مجدداً به این منطقه ورود پیدا کند. اما هیچ تصمیم پیشینی برای ایالاتمتحده وجود ندارد که بخواهند در این منطقه بمانند. البته همین الان هم جریاناتی در امریکا هستند که تمایل قابلتوجهی به آتشبس دارند و معتقدند که ایالاتمتحده اولویتهای مهمتری دارد. این یعنی امریکا به این باور رسیده که منافع مهمتری از گسترش جنگ در غرب آسیا دارد.
خبر حضور فرماندهان سنتکام در قرارگاه زیرزمینی در تلآویو و در کنار فرماندهان صهیونیستی به گوش میرسد. ارزیابی شما چیست؟
به تعبیر یکی از نشریات امریکایی، اتاق مدیریت جنگ از تلآویو به واشنگتن منتقل شده است. این جمله شاید کمی اغراق باشد اما شواهد آن را میبینیم. هفته گذشته پنتاگون اعلام کرد میخواهد جیمز گلین، ژنرال سهستاره امریکایی را به تلآویو اعزام کند تا به مدیریت و طراحی جنگ شهری به رژیم صهیونیستی کمک کند. غیر از این هم موارد زیادی از همکاریهای پنتاگون با وزارت دفاع اسرائیل را شاهد هستیم. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، مدیریت این جنایت، برعهده امریکاییهاست. یعنی در کنار شراکتی که در این جنگ دارد، مدیریت آن را هم برعهده گرفته است. هرچند راهبرد امنیت ملی امریکا راهبردی نبود که این کشور را در آسیا نگه دارد اما هفتم اکتبر ماجرا را تغییر داد و امریکا را در جایگاه مدیریت جنگ نشاند.