مرگ غم انگیزمادر و فرزند پس از درگیری 2 رفیق

گروه حوادث: مرضیه همایونی/ زن باردار وقتی فهمید شوهرش باعث مرگ مغزی دوست خود شده ناگهان سکته کرد و جان باخت این در حالی است که سه روز بعد از این حادثه مرد جوان مصدوم نیز جان باخت.به گزارش «ایران»، اواخر هفته گذشته، گزارش مرگ پسر 29 ساله‌ای از سوی مأموران بیمارستانی در جنوب تهران به بازپرس محمدمهدی براعه اعلام شد. به دنبال این گزارش به دستور بازپرس جنایی تحقیقات مربوطه آغاز و در بررسی‌های اولیه مشخص شد این پسر جوان 10 خرداد امسال در حالی که از ناحیه سر آسیب دیده، برای درمان به بیمارستان منتقل شده بود.با گذشت حدود 5 ماه از این ماجرا و با وجود تلاش کادر درمان برای نجات فرهاد، او تسلیم مرگ شد. در ادامه تحقیقات مشخص شد فرهاد در یک درگیری شبانه با یکی از دوستانش زخمی شده و عامل این درگیری به نام کیان نیز بلافاصله دستگیر شده است. به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، عامل این قتل به اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت منتقل شد. او در تحقیقات اولیه به جنایت ناخواسته اعتراف کرد، به دستور بازپرس جنایی، تحقیقات در این رابطه ادامه دارد.

گفت‌و‌گو با عامل جنایت

مرد جوان وقتی مقابل بازپرس پرونده نشست در حالی که مدام گریه و ابراز پشیمانی می‌کرد، گفت: من نه تنها دوستم را کشتم بلکه باعث مرگ همسر و فرزندم هم شده‌ام. ما اصلاً اختلافی باهم نداشتیم. هر جا می‌رفتیم باهم و مثل برادر پشت و حامی هم بودیم، هرگز فکر نمی‌کردم آخر رفاقتمان به اینجا ختم شود و من خودم قاتل دوست و رفیقم شوم. از خانواده‌اش شرمنده‌ام درخواست دارم مرا حلال کنند. اگر الان بمیرم برایم بهتر از این زندگی نکبت‌بار است.

اگر اینقدر از مرگ رفیقت ناراحتی چرا او را کشتی؟
نمی خواستم او را بکشم روز حادثه به همراه دوستانم در باغچه‌ای که در نزدیکی خانه‌مان بود، مشروب خوردیم. بعد متوجه شدم فرهاد حال خوبی ندارد به او گفتم بهتر است که دیگر مشروب نخوری. اما او به من گفت به تو ربطی ندارد و شروع به فحاشی کرد. من هم یک سیلی به صورت او زدم تا به خودش بیاید اما دعوایمان شد. بعد با وساطت دوستانم و بچه محل‌ها دعوا تمام شد و من به دنبال همسرم رفتم، ما پارسال ازدواج کرده بودیم و همسرم باردار بود آن شب خانه یکی از دوستانم میهمان بودیم. از خانه که بیرون آمدیم ناگهان فرهاد در حالی که ترک موتورسیکلت بود، به سمت ما آمد و از موتور پیاده شد. او دوتا شیشه نوشابه برداشت و کوبید به سرش و شیشه‌ها را شکست. با ضربه‌ای که به سرش زده بود، سرش شروع به خون‌ریزی کرد بعد با شیشه نوشابه‌های شکسته به سمتم آمد. به همسرم گفتم که فوراً به خانه برود و اصلاً بیرون نیاید.

علت این کارش چه بود؟
نمی دانم حالت عادی نداشت وقتی حمله کرد باید از خودم دفاع می‌کردم. چوبی که در باغچه بود، برداشتم و فقط برای دفاع از خودم یک ضربه به سر فرهاد زدم. فکر نمی‌کردم ضربه‌ای که به او زدم منجر به مرگش شود اما همان یک ضربه نه تنها رفیقم را بلکه همسر و بچه‌ام را هم از من گرفت.

همسر و فرزندت را دیگر چرا از دست دادی؟
بعد از درگیری پلیس مرا دستگیر کرد اما در مدتی که فرهاد در بیمارستان بود، خانواده‌ام به او سر می‌زدند. سه روز قبل از اینکه فرهاد فوت کند، همسرم به بیمارستان رفته بود تا حال فرهاد را جویا شود، آنجا به او می‌گویند که حالش وخیم است و دیگر کاری از دستشان برنمی آید و مرگ مغزی شده است. همسرم با شنیدن این موضوع ناگهان حالش بد شد و سکته کرد اما پزشکان نتوانستند نجاتش بدهند و همسرم در حالی که باردار بود فوت کرد و بچه‌ام نیز از دست رفت. من در بازداشتگاه خبر مرگ همسر و بچه‌ام را شنیدم و بعد هم خبر مرگ فرهاد را الان دیگر انگیزه‌ای برای زنده ماندن ندارم و کاش خودم هم بمیرم.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و سیصد و چهارده
 - شماره هشت هزار و سیصد و چهارده - ۰۷ آبان ۱۴۰۲