موسیقی به مثابه رسانه (3)
محسن نفر آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
مهمترین تفاوت رسانگی هنر با رادیو و تلویزیون، در فرمانبری و تأثیر است! مخاطب در برابر رادیو و تلویزیون، فرمانبر است. نمیتواند که نباشد! در کوچکترین توجه و تحلیل، تصدیق میکنیم که مخاطب از اعلانات، بخشنامهها و قوانین و دستورات حکومتی که از رسانه ملی پخش میشود، فرمانبری میکند. یعنی در موضع فرمانبری قرار میگیرد. سایر برنامههای آن هم به شرح ایضاً. اصولاً چون رسانه ابزاری ماهیتاً فرهنگی است، تأثیراتش نرم و تدریجی است. فرمانبری مخاطب هم آرام و تدریجاً صورت میگیرد. تفاوت کار فرهنگی با غیر آن، در همین است. فرهنگ، حرکتی کند و مستمر دارد، اما عمیق و ماندگار. هنر هم که محور بقای فرهنگ است، ازهمان خاصیت برخوردار است، اما تأثیر رسانهها و فرمانبری مخاطبان، آگاهانه و اختیاری است و تأثیر هنرها و تأثرمخاطبان، ناخودآگاه و جبری است.
تأثیرهنرها، ناگهانی و دفعی است. هنر، بلادرنگ تأثیر میگذارد. این راز بهرهمندی رادیو و تلویزیون از هنرها است!
رادیو و تلویزیون با استفاده از هنرها سعی در تأثیر دفعی بر مخاطب دارند و البته معمولاً کامیاب هستند، زیرا هنر در برنامههای آنها به صورت زیرمتنی و همراه آن و غیرمستقیم و زیرکانه است و بیتوجه مخاطب، او را متأثر میکند و مُنقاد. در حالی که هنرها، بیمتن غیر خود، مستقیم با مخاطب مواجه میشوند و جبراً و بیمقدمه و ناگهان، او را محاصره میکنند.
هنر همچون تندبادی قوی و مستحکم بر مخاطب میطوفد ولی رادیو و تلویزیون و سایر شئونات فرهنگ همچون نسیمی ملایم بر او میوزد. بدیهی است در مقابل طوفان، مقاومت سخت و گاه ناممکن است ولی در مقابل نسیم، ایستادگی آسان و دلنشین است. ایستادگی در مقابل نسیم، به تعمق بیشتر میانجامد. نسیم به تدریج به عمق اثر میکند ولی تأثیرش عمیق، زمانبر و وقتگیر است. همه این کارها با هنر، بسیار سریع و کوتاه صورت میگیرد.
رادیو و تلویزیون نقش عمدهاش آموزشی است و آموزش، متوقف بر زمان و مدت است. در آموزش، تغییر و تأثیر، کند و آرام است، چه بسا نقض آن سریعتر از خودش صورت میگیرد. گاه سالها مرارت و مشقت در تربیت شخص، در چشم برهمزدنی به فنا میرود. آموزش، ساختن است و نقض آن، خراب کردن است. سالها طول میکشد چیزی ساخته شود ولی در زمانی کوتاه، بر باد میرود. هنر، ولی ساختن است اما با چشم برهمزدنی! و تخریبش بسیار طولانی و درازمدت است. چیزی که با هنر ساخته میشود، عمیق و مستحکم است و تخریبش محتاج زمانی طولانی است، زیرا این طوفان، همه چیز را بر هم میزند. برای ساختن اول باید تخریب کرد. نوسازی، ساختن اساسی است.
البته گاهی بازسازی رخ میدهد ولی آن هم جز با تخریب در اول، صورت نمیگیرد. آموزش، ساختن تدریجی است، زیرا تدریجاً خراب میکند. همه آنچه قبلاً ساخته شده باید خراب شود تا بنای جدیدی به پا شود. این تخریب و تعمیر در آموزش، تدریجی و کند است و نمیتواند غیر این باشد، زیرا نسیم است. نسیم، کند و آرام است. در نسیم، برگها، آرامآرام فرومیریزند و درختان به کندی پژمرده و بیبار میشوند، ولی در طوفان همه چیز به سرعت جابهجا و تخریب میشود و تخریب ناگهان، تعمیر و بلکه تأسیس سریع در پی دارد. اگر تخریب شود و نه تعمیر، نشان از غیبت انسان است.
هنر، سریع تخریب میکند و سریع تأسیس و بازسازی. اگر با مبانی فرهنگی و سنتهای آن در تناقض باشد، تخریب و سپس تأسیس میکند، ولی اگر در تضاد باشد، تخریب و پس از آن تعمیر میکند.
با هنر، همه کارها سریع و ناگهان رخ میدهد، زیرا هنر، تحول است. آموزش که نتیجه همه شاخههای فرهنگ است، منجر به تغییراست. با آموزش، تغییراتی صورت میگیرد، ولی تحول، معلول جایگزینی است. در تغییر، اجزا نابود نمیشوند فقط جابهجا میشوند. جزئی با جزء دیگر تغییر میکند، ولی در تحول، کلی جایگزین کل دیگری میشود. «یا محول الحول والاحوال.» یعنی حالی میرود و حالی دیگر جایگزینش میشود. تغییر، چون لباسی است که تغییر رنگ میدهد. تحول، لباسی به جای لباسی دیگر است.
هنر، تحول است. در تحول، تغییرهست ولی در تغییر، تحول نیست. اگر هنر ببارد، مخاطب متحول میشود. در غیر آن، شخص ثابت است ولی ابزار و امکاناتش تغییرمیکند. یادآور ضربالمثل معروف است. چرا چنین است؟ زیرا آموزش و فرهنگ، تقویت، تصحیح و هدایت عقل است. عقل جابهجا نمیشود، تصحیح و تقویت میشود، ولی در هنر، روح متحول میشود.
تحول روح، تحول عقل را هم در پی دارد، زیرا عقل، وابسته به روح است نه بالعکس. عقل قائم به روح است. هنر، تحول روحی ایجاد میکند و این تأسیس است و تخریب آن، تحولی دیگر را محتاج است و رمز بقای تأثیر هنر بر مخاطب، همین است؛ تحول و طول دوامش!