از جهانی شدن تا شنیده شدن فریاد فلسطین
یکی از همراهان رئیس جمهور در سفر به نیویورک
قسمت هفتم / بیشترین جذابیت نیویورک برایم رودخانه «هاستون» بود وگرنه راستش را بخواهید خیابانهای دهلی و ساختمانهای رنگارنگ و میمونهای گلهای و شاهینهای بلندپروازش در جذابیت قابل قیاس نیست با منهتن البته این سلیقه شخصی است. تلهکابین وسط برجها را هم البته دوست داشتم. بقیهاش خیلی فرقی با بقیه دنیا نداشت. همه دنبال برجاند، دنبال شبهای رنگی، اصلاً جهانیسازی همین است. همه شهرهای بزرگ دنیا دیور و چنل دارند و استارباکس میخورند. راستش را بگویم تمامی برندها و مدل خیابانها و جذابیتهایی را که از امریکا برایمان تجسم شده بود وقتی از نزدیک دیدیم هیچ جدید نبود. قبلاً نمونههایی شاید با خلاقیت بیشتر را دیده بودیم.
چند بار از خیابان پنجم منهتن رد شدیم ولی منظره متفاوتی از دیگر شهرهای شبیهسازی شدهاش در جهان نداشت و از همه بدتر آنکه ساخت امریکا پیدا نمیشد یا اگر بود با طراحی یونانی و ایتالیایی و هندی و بنگلادشی و فرانسوی و سلطان بازار یعنی چینی بود. این را از محلیها شنیدم.
رفتارهایمان هم چقدر شبیه هم بود. با چایی کیتکت میخوردیم در هتل هیلتونی که شعب بسیار در سراسر دنیا دارد و اولین بار در مدینه حدود ۲۰ سال پیش با آن آشنا شدیم. از خواب بیدار میشدیم و با همه کشورهای میهمان سازمان ملل صبحانه حمص لبنانی و نان تست میخوردیم و برای ناهار حلال هم یا کباب ترکی دکهها یا فیش مک که همه جا حتى جلوى بیتالله الحرام هم از دو دهه قبل بود، گزینه مناسبی بود.
مدام به ما کافی و چای تعارف میکردند. رنگ سیاسی و به قول آنها گاورن طیف آبی بود. البته وسط سازمان ملل این رنگارنگیهای لباسهای آفریقایی را دوست داشتم و متفاوت بود در آن فضای خشک دیپلماتیک.
یکی از اهالی نمایندگی میگفت اینجا لباسها نامرغوب است و زود از بین میرود. نمیدانم منظورش همین برندهای معروف بود که همه جا هست مثل باس و جیاردنو و اچ اندام و... به هر حال دکه میوهفروشی در شمارگان خیابانها زیاد به چشم میخورد که میوههایش خیلی شبیه میوههای تجریش خودمان بود؛ از سیب و خیار تا توت سیاه و آووکادو.
بیشترین مغازهای که در رفت و آمد ماشینی نظرم را جلب کرد میزان زیاد مغازههای ناخن و تتو و آرایشگاه بود. نمیدانم چرا در اطراف سازمان ملل این نوع مغازهها را زیاد دیدم و اینکه تمام دنیا را فرهنگ تتو برداشته و کشور ما هم بینصیب نیست. نتیجه جهانیسازی لوازم آرایش است، حتی اگر طرحهای کدر و همیشگی به بدن بدهد. یا مثلاً شلوار استرچ دم بازار ۱۵ خرداد پای زنهای نیویورک هم بود، حتی اگر مناسب جثه رنگین پوستهایشان نبود.
منهتن و نیوجرسی و بروکلین و کوئینز، امریکای توقعم را تأمین نکرد. خیلی انتظاراتم بیشتر بود، خیلی دنبال متفاوتتر از دیدههای قبلیام بودم. یکی از خوبیهای جهانی شدن این است که امر جدیدی وجود ندارد که بخواهی آن را در جای دیگری از دنیا جستوجو کنی.
همه چیز همین اطراف شبیهسازی شده. یاد دکتر صدیق سروستانی بخیر! وقتی جامعهشناسی شهری میگفت و میبردمان قسمتهای قدیمی شهر. اولین پیتزافروشی، اولین میدان، اولین ساختمان چند طبقه، سیر تغییر شهری. دنبال جذابیتها و تفاوتهای زندگی در نیویورک گشتم، امر خاص شمارهگذاری خیابانها و ساختمانها بود و معروف بودن چند شماره مثل خیابان پنجم. چقدر شبیه قدیمیهای مشهد بودند که میگفتند.
میلان (کوچه) ۱، میلان ۱۰، ۲۰ متری بلال البته قدمت میلانهای مشهد خیلی زیاد است. در کلیسا هم خانم راهبه مقدس کت و شلوار مشکی پوشیده بود با پیراهن سفید؛ یک لباس عام رسمی، البته آقای کشیش شبیه روحانیان ما بلوز یقه آخوندی با دکمه بسته پوشیده بود؛ از این کتهای بلند خدمت در حرم مطهر.
قدمت کت بلند برای دوران قاجار ماست. جهانیسازی را شاید غرب دلش خواست ولی الگوهای شرقی هم جهانی شده است. مثل کباب و حمص و نودل. مثل نذری و احسان کردن و یتیمنوازی. مثل کت بلند برای نشان دادن شرافت و معنویت، مثل علم و ادب و فرهنگ و تاریخ و عبا و حجاب، مثل برابریخواهی و آزادگی.
اگر امورات تمدنی اصیل جهانی نشده بودند از زمین فوتبال در اروپا تا خیابانهای امریکا و انگلستان و... فریاد حمایت از حماس و فلسطین به گوش نمیرسید. به امید پیروزی حماس.