صفحات
شماره هشت هزار و دویست و هشتاد و هفت - ۰۴ مهر ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و دویست و هشتاد و هفت - ۰۴ مهر ۱۴۰۲ - صفحه ۲۴

یادداشت

مسجد

یکی از همراهان رئیس جمهور در سفر به نیویورک

قسمت سوم/ مسئول گروه‌های ایمانی داشت گزارش می‌داد که در نیویورک چند سالی است تعداد مسلمانان بیشتر شده و به همین دلیل تعداد مساجد نیز بیشتر شده است. نسبت اهل سنت و شیعه هم 50-50 است. تعداد، تأثیر مستقیم بر تسهیلات دینی داشته و 3 هفته است اجازه داده‌اند اذان پخش شود در محله‌هایی که تعداد مسلمانان آن اکثریت است. از مهم‌ترین مساجد نیویورک، مسجد کویتی‌ها بود که توریست‌های مسلمان را آنجا می‌بردند.تایم اسکوئر را وسط کارهایمان رد کرده بودیم و جلوی برج امپایر در ماشین بودیم که نزدیک اذان شد. قرار شد برای اقامه نماز مسجدی را پیدا کنیم. 5 دقیقه داریم تا مسجد الرحمن. تایم اسکوئر را به برج‌های بلند و بیلبوردهای بزرگ تبلیغاتی‌اش و وسعت بین چند برجش می‌شناسند. برخلاف تصور میدان نیست بلکه حالت یک مثلث دارد. ناغافل جلوی برج امپایر ایستادیم که از برج‌های معروف منهتن است. برج امپایر نیز به بزرگی و بلندی و آسمانخراشی‌اش معروف است.شاید به همین دلیل بود که دنبال یک مسجد بزرگ آن اطراف می‌گشتم. دنبال نقشه که رفتیم، رسیدیم کوچه پشتی برج امپایر و دقیقاً به موازات آن ساختمانی بود آپارتمانی که روی بنری باریک در محل ورودی زیرزمینش نوشته بود مسجد الرحمن. قلبم منقبض شد. پیاده شدیم و رفتیم داخل.وای چه جولانی کرد ارواح‌مان، رحمت می‌بارید از مسجد اهل سنت الرحمن.چقدر وسط آن همه بالا و پایین نیویورک و کار و تلاشش احتیاج داشتیم به این همه آزاد شدن روح چه تنگنایی بالای پله‌ها بود در خیابان‌های منهتن و کارهای سازمان مللی‌مان. از ایران که می‌آمدیم پشت کرده بودیم به شرق و دور شدن از طلوع حدود 19 ساعت شب بودن را تجربه کرده بودیم و با سرعت از نور فاصله می‌گرفتیم ولی بر فراز اقیانوس ستاره‌ها دلمان را به نورشان خوش کرده بودند. دلمان نور می‌خواست و مسجد الرحمن ستاره زیر زمین بود.مهر کم داشتیم. زود نماز خواندم و دادم به بقیه و شروع کردم قرآن خواندن، دل نمی‌کندم. باید می‌رفتیم سر کارمان و از آن بهشت کوچک رحمت جدا شدیم.مسجدی دیگر رفتیم که معروف بود به نذری دادن. جلوی در نذری گذاشته بودند. دو خانم کامل محجبه در محله متمول منهتن اما دم در مسجدی بسیار ضعیف و ساده وسیله درست می‌کردند برای فروش. تسبیح بهشان هدیه دادیم از مشهد امام رضا(ع). رزق خدا اگر بخواهد برسد، از مشهد تا منهتن فاصله‌ای نیست.مسجد آخر مسجد الخویی بود. مسجد شیعیان با کلاس‌های آموزشی با امام جماعت بسیار خوش‌اخلاق. چقدر با روح بود نماز جماعت، تندیس برنجی حرم امام حسین، حال معنوی خودمانی داشت. آنجا همه را با لقب خواهر و برادر صدا می‌زدند.یکی از شیعیان محلی گفت شما نمی‌توانید تصور کنید این پایگاه برای ما چقدر لازم و ارزشمند است وسط نیویورک.ذوق داشتیم هم ما و هم اهالی شیعه جامائیکا همدیگر را با حس قرابت وصف نکردنی خواهر و برادر خود می‌دانستیم.
مسجدمان حقیقتاً بوی قم می‌داد بوی معصومیت...
ادامه دارد...

 

جستجو
آرشیو تاریخی