موسیقی به مثابه رسانه (1)

محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

هنر، مهمترین وجهش، رسانه بودنش است. رسانه بودنش از چه منظر؟ از منظر پیام و رساندن آن! هر چیز که حاوی پیام و دلالتی است، رسانه است. ارسال آن، خود مرحله پسین است که حکایت مستوفایی است! در حال حاضر، رسانه بیشتر به معنای مرحله انتقال و ارسال مطرح است و محتوا، جداگانه محل توجه است. رسانه‌های تصویری (سینما، تلویزیون، اینترنت و شبکه‌های مجازی و ...)، رسانه‌های صوتی (رادیو، تلفن، موبایل و...)، رسانه‌های مکتوب (نشریات: مجلات، روزنامه‌ها و...)، کتاب و...از میان موارد فوق شاید بتوان مکتوبات را به عنوان رسانه‌هایی فرض کرد که محتوا و انتقال، یکجا، فراهم و آماده است! اما رسانه‌های صوتی و تصویری، اگرچه قائم به محتوا هستند، خود راه و رسمی‌جدا و مستقل از محتوا هم دارند؛ به‌طوری که به صورت رشته‌های تخصصی و تحصیلی، محل عنایت و التفاتند. در میان رسانه‌های تصویری، باز کارکرد تلویزیون با سینما و فیلم، متفاوت است. اگرچه بر سر صورت، با هم مشترکند. اما هریک راه و رسم خود را دارند. سینما، رسانه‌ای است که متکی به فیلم است و فیلم اعم از مستند، نمایش یا تلفیقی از آنها است و همواره موضوع محور است. چه موضوعات مشخص و تنظیم شده و با سناریو، چه موضوعات پراکنده و نامنظم. اما به هر حال، موضوعیت، محور فیلم و سینما است. هیچگاه از آن رهایی نمی‌تواند؛ حتی در بی‌ربط‌ترین حالت، موضوع محور است. زیرا قائم به فریم است و فریم در هر صورت (آنالوگ و دیجیتال و غیرآن)، کوچکترین ذره مستقل حاوی موضوع است که ماده تصویر و آن هم ماده فیلم و آن هم ماده سینما است. پس کوچکترین ذره فیلم (سینما)، دارای موضوع است و هر موضوع، خود پیام است که به وسیله تصویر، رسانده می‌شود. درواقع، فریم خود پیام است. موضوع و تصویر، یکی هستند. ماده، موضوع است و تصویر (فریم)، صورت آن است. همان‌طور که صورت، کمال ماده است، تصویر، کمال موضوع است. اما موضوع، بدون صورت (در سینما و تلویزیون)، امکان ندارد. اگر چنین باشد، سینما (و تلویزیون) منتفی است و جا برای رادیو باز می‌شود که در آن صورت هم، صدا جای تصویر را اشغال می‌کند! موضوع، ماده رادیو و صدا، صورت آن است. این ماده و صورت، رادیو و تلویزیون (و فیلم و سینما) را تحقق می‌بخشند! تلویزیون البته، کارکردی بسیار گسترده‌تر و مؤثر‌تر از سینما دارد! زیرا این جعبه جادو، خود را مانند سینما، منحصر به موضوع و داستانی محدود، محدود نمی‌کند و با آن می‌توان در بی‌شمار موضوعاتی مهم (اجتماعی، خانوادگی، خبری، تاریخی، شخصی، خانوادگی، آموزشی، فرهنگی، ورزشی، هنری، اقتصادی، سیاسی، ملی، آیینی، داخلی، خارجی، بین‌المللی و...) محتوا، تولید و ابلاغ کرد. رسانه‌ای که بحق سهم بزرگی در فرهنگ و گسترش آن و نیز تولید فرهنگ و سبک زندگی مبتنی برآن، به عهده دارد و می‌تواند عادات، عقاید و آدابی مرسوم یا حتی بدیع و نوبنیاد، ایجاد و اشاعه کند؛ به‌طوری که بحق می‌تواند دانشگاهی عمومی‌در همه زمینه‌های ملزم زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی باشد. رادیو هم، به شرح ایضاً. هرچه راجع به تلویزیون قابل بیان و تصور باشد، راجع به رادیو هم مُتَصور و مُبَین است. با این تفاوت که بشر همیشه از چشم رضایت بیشتری نسبت به گوش دارد.
 دیدن، رضایتمندی بیشتری ایجاد می‌کند و بشر در مقابل دیدن، متوقف، تسلیم و حتی مرعوب می‌شود. قدرت سحر و جادو هم از آن جهت غیرقابل انکار است که با متأثر کردن چشم و قوه بینایی، به توقف و تسلیم و بُهت و رعب می‌انجامد. چشم، مرحله نهایی و پسین گوش است. هرچه می‌شنویم، برای آن است که انتظار دیدنش را می‌کشیم! زیرا شنیدن کی بود مانند دیدن. رادیو، مرحله مُقدِّمی‌تلویزیون است. اصلاً اختراعش هم قبل از آن بوده است. در صورت شرایط مساوی، انتخاب تلویزیون برای عموم، اکثریت دارد! اما خلاف انتظار اینکه با اختراع تلویزیون، رادیو منقرض نشد. زیرا در مواقع خاص بویژه مواقع عدم امکان استفاده از تلویزیون، رادیو محل توجه است و رفع توقع و تأمین رضایت می‌کند. زیرا مهمترین وجه جذابیت هر دو (رادیو و تلویزیون)، سرگرم کنندگی آنها است و فرهنگ و فرهنگ‌سازی، ضمن آن صورت می‌گیرد! هر قدر، برنامه‌ها سرگرم‌کننده‌تر، جذاب‌تر و هر قدر جذاب‌تر، سرگرم کننده‌تر! اینکه دُور شد! بله. ولی نه دُور باطل! بل، ملازمه‌ای غیر قابل فک! اگر برنامه جذاب باشد، سرگرم‌کننده می‌شود و هر قدر سرگرم‌کننده باشد، جذاب است. اما در واقع علت سرگرم کنندگی، جذابیت است و برای آن، باید هزارنکته باریک تر ز موی را رعایت کرد!
 هزار (بلکه هزاران) نکته تخصصی و مُجَرَب، که به‌کار بستنشان امکان ایجاد جذابیت را پدید می‌آورد. یکی از اُمَّهات جذابیت، کاربرد هنر در رسانه‌های صوتی و تصویری است. این رسانه‌ها، بذاته جذاب نیستند. بلکه شرایط و شروطی لازم است تا جذاب شوند. اما هنر، بداته جذاب است. اصلاً بودنش، جذاب است. برای جذابیت، شرطی لازم ندارد. همین که هست، جذاب است. جذابیت، ذاتی هنر است. نمی‌توان از آن جدایش کرد. از آن جدا نمی‌شود. بگو پس چرا یک فیلم، یا تابلو یا قطعه موسیقی، مورد استقبال قرار نمی‌گیرد؟! نه اینکه جذاب نیست؟! به دو دلیل چنین می‌شود: 1- یا هنر نیست! پس چیست؟ شبه هنر و یا ضد هنر. شبه هنر، یعنی به صورت هنر است ولی، در واقع هنر نیست. ضد هنر است. یعنی با ابزار و ادوات هنر، نمایان شده ولی در اصل هنر نبوده. بگو پس اینجا بحث محتوا و مضمون مطرح است. آری. اما مجالش، زمانی دیگراست. 2- و یا هنر است ولی از حد فهم همگان برتر است و تنها مورد استقبال معدودی است!!!...

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و هفتاد و هشت
 - شماره هشت هزار و دویست و هفتاد و هشت - ۲۱ شهریور ۱۴۰۲