چرا غلوکنندگان لعن شدهاند؟
علی طالبلو
طلبه
پژوهشگر
غالیان گروههایی بودند که پس از درگذشت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله درباره ایشان و امامان معصوم، از مرز حق تجاوز کرده و مقاماتی را برای آنان قائل شدند که مخصوص خداست.
آنان در ظاهر به اسلام تظاهر نموده ولی برای امیرمؤمنان و اهل بیت عصمت و طهارت، الوهیت و نبوت ثابت نمودهاند و آنان را با صفاتی معرفی کردهاند که فراتر از واقعیت است.
غلو و زیادهروی درباره پیامبر و امامان معصوم این است که آنها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش شریک خدا بینگاریم و یا معتقد شویم خدا در آنها حلول کرده است و یا بگوییم آنان بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند.
امامان معصوم پیوسته از غالیان دوری جسته و بر آنها لعنت میفرستادند.
امام صادق علیه السلام به پیروان خویش دستور فرمود: احذروا علی شبابکم الغلاة لا یفسدوهم فانّ الغلاة شرّ خلقالله یصغّرون عظمةالله و یدّعون الربوبیة لعباد الله.[1] بر جوانان خود از غالیان بترسید مبادا باورهای دینی آنها را فاسد سازند حقا که غالیان بدترین مردمند، کوشش میکنند از عظمت خدا بکاهند و برای بندگان خدا ربوبیت ثابت کنند.
علت دستور امام صادق علیهالسلام صرفاً عقاید انحرافآمیز آنان نبود بلکه آنان فراتر از اعتقاد ضعیف،معتقد به اباحهگری نیز بودند.
نهی از اباحهگری و لاابالی بودن نسبت به دستورات الهی نیز یکی از مهمترین خط قرمزهای اهل بیت عصمت و طهارت است.
یکی از مهمترین مقومات این گروه نیز اعتقاد به اباحهگری بوده است به حدی که غلات را با این ویژگی در بین اصحاب اهل بیت میشناختند.
نجاشی در کتاب رجال خودش در مورد محمد بن اورمه مینویسد: او یکی از شیعیان بود که قمیها نسبت به او عصبانی شدند و گمان کردند که او غالی است.
فلذا تصمیم گرفتند که او را به دلیل کفرش به قتل برسانند. به قصد کشتن او راه افتادند لکن دیدند که او از ابتدای شب تا آخر آن مشغول نماز خواندن است. فلذا از کشتن او منصرف شدند.[2]
علت اینکه قمیها قصد قتل محمد بن اورمه را کرده بودند، غالی بودن او بود. لکن پس از اینکه دیدند او مشغول نماز خواندن است، از قتل او دست کشیدند، چرا که یکی از نشانههای غلات، اباحهگری و ترک واجبات و عمل به محرمات بوده است.
فلذا چون اهل قم فرد متهم به غلو را مشغول به تهجّد و تعبّد دیدند، از قتل او منصرف شدند و فهمیدند که در تشخیص غلو او اشتباه کردهاند.
[1]- بحارالانوار، جلد 5، صفحه 265.
[2]- رجال نجاشی، صفحه 329.