شاعرانههای یک مستندساز هلندی
محمد احسان مفیدیکیا
منتقد
اگر بخواهم یک فیلمساز را در قله مستندهای شاعرانه مثال بزنم، قطعاً او آلبرت هانسترا، مستندساز شهیر هلندی است. او که از پلانها و سکانسها به مثابه کلمات و ابیات یک شعر نغز استفاده و با ایجازی که از یک شعر کلاسیک انتظار داریم، آنچه را در سر دارد به زیباترین شکل ممکن بیان میکند؛ موضوع این اشعار ساختن دستسازهای بلورین باشد، یا حرکت ابرها در آسمان هلند، یا حتی حیوانات در قفس باغ وحش، برای هانسترا فرقی نمیکند، او خوب بلد است چطور از سادهترین کلمات که هر روزه به گوش و چشم ما میرسد، اشعار تصویری سهل و ممتنع بسازد و از پس این همه سال که از دهه پنجاه میلادی تا کنون گذشته هنوز خود را دیدنی و جذاب نگه دارد. «آینه هلند»، «پانتا ری»، «شیشه»، «باغ وحش» و دیگر آثار متأخر او همه در خور توجهند اما مستند کوتاه و شاعرانه «شیشه» که در 1958 تولید شد، از شاخصترین مستندهای اوست که یک سال بعد برایش جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه را هم به ارمغان آورد.
مستندهای هانسترا چند لایهاند، مثلاً در همین مستند شیشه در ابتدا و در سطح با یک اثر سفارشی و صنعتی مواجهیم اما در لایه دوم نسبت بین صنعت و انسان و تقابل و تنش آنها به خوبی پرداخته شده است و البته [در آن دوره] برتری انسان بر ماشین نتیجهای است که کارگردان از این تقابل میگیرد. او حتی از نماهایی که دیگران صرفاً بهعنوان اینسرت از آنها استفاده میکردند، بهره دیگری میبرد و مثلاً چنان بر دستها تمرکز گذاشته که بتواند جملهای را که در ذهن دارد به مخاطب منتقل کند: «این همه آفرینشگری و ظرافت کار همین دستهای پرچین و چروک است.»
برای هانسترا مسأله اصلی انسان است. او از پس موضوعات متنوعی که در آثارش دارد میخواهد به روابط انسانی نگاه کند و با کمی چاشنی طنز و البته پر از معنا مخاطب را با آنچه در نظر دارد، مواجه کند.
موسیقی در آثار هانسترا نقشی کلیدی دارد، استفاده بجا و تأثیرگذار از ضرباهنگ شاید در آثار دیگر فیلمسازان هم به چشم بیاید اما اینکه از نتها به مثابه ابزار دیالوگ استفاده شود و موتیفها و جملات موسیقایی، نقش کلمات و جملات گفتاری را بگیرند، این یک ویژگی خاص در آثار آلبرت هانسترای هلندی است.
دیگر ویژگی بارز در آثار وی تدوین است. او با برشهای دقیق و بجا، ریتم و ضرباهنگ تند و پویا و انطباق تصاویر بر هم، جذابیت، عمق و اثرگذاری همزمان را در مستندهایش ایجاد میکند. برای مثال در مستند شاهکار «باغ وحش»، تشابهاتی که بین انسان و حیوانات در قفس با ابزار «کات» ایجاد میکند، تبدیل به وجه ممیزه اثر میشود و چنان بر کار مینشیند که میتواند بهعنوان مورد مطالعاتی در کلاسهای مستندسازی مورد استفاده قرار گیرد.
آلبرت هانسترا، یک نابغه است، یک هنرمند به تمام معنا، یک مستندساز متعهد که استادانه به من مبتدی میآموزد، حتی اگر بنا شد بروی در یک کارخانه و یک گزارش صنعتی بسازی و پولت را بگیری، اینکه آن اثر تبدیل به یک شاهکار بشود یا نشود به هیچ کسی جز خودت بستگی ندارد.