ضرورت بهره برداری علمی و کارشناسی از جنگل ها

نباید جنگل را مرتع مشجر بدانیم

بهزاد انگورج
کارشناس منابع طبیعی

وقتی جنگل مرتع مشجر است یعنی هنوز توسعه نیافته‌ایم(!) و در بهره‌برداری از جنگل درجه شایستگی پایینی داریم و نظام بهره‌برداری ما نمی‌تواند متضمن حفاظت از جنگل‌ها به مثابه منابع ملی ما باشد. اساساً چنین مدیریتی قادر به توقف بهره‌برداری نیست و با وصف اینکه نمی‌تواند ساماندهی بهره‌برداری از این منابع ملی را درک کند، چگونه می‌تواند در برابر خطرات خسارت‌بار حریق، از آن حفاظت و حمایت کند؟
مادامی که جنگل‌ها مرتع مشجر باشند، شدت خسارت ریسک حریق بسیار بالاست! زیرا درجه حساسیت مواد قابل اشتعال و درجه اصطکاک و اختلاف دو نوع مدیریت در این منابع بالاست. چنین شرایط بینابینی که جنگل، مرتع مشجر محسوب شود، عین سر درگمی مدیریت است.
وقتی جنگل‌ها به‌صورت مرتعی تحت مدیریت قرار گیرند، حد توقع مدیریت از کارکردهای اکولوژیکی تنزل می‌یابد و چنان مدیریتی که بر تفکر بهره‌برداری از پوشش علفی کف جنگل متمرکز است، بالقوه به مانع توالی و رشد و توسعه توان اکولوژیکی پوشش درختی و درختچه‌ای تبدیل می‌شود و نمی‌گذارد مرتع مشجر به جنگل انبوه تبدیل شود.
وقتی جنگل مرتع باشد، قطعاً جنگل‌ها تنک است یا باید تنک شود! در این صورت خسارت ناشی از خطر حریق در چنین جنگل‌های تنکی بسیار بالاتر از جنگل‌های انبوه است، زیرا درختان در جنگل‌های تنک به سبب طول تاج بیشتر و قامت کوتاه‌تر خود، خسارت جدی‌تری می‌بینند و حتی می‌سوزند! اساساً در جنگل‌های تنک، حریق سطحی به سهولت به حریق تنه‌ای و تاجی تبدیل می‌شود.
جابه‌جایی مفهومی تعریف و عنوان جنگل‌ها، اثرات خسارت‌بار چند جانبه‌ای دارد. به عنوان مثال: وقتی جنگل مرتع مشجر باشد! در تشخیص انبوهی «پر و بسته بودن تاج پوشش جنگل‌ها» نگاه‌های کارشناسی از بام جنگل‌ها به کف جنگل‌ها دوخته می‌شود و شخص تشخیص‌دهنده انبوهی[!] از کارشناس متخصص به سطح دامدار سنتی تنزل می‌یابد.
اساساً در چنین وضعیتی هیچ اهمیتی ندارد که گونه‌های علفی کف مرتع مشجر گونه اصلی یا همراه یا پرستار یا اندمیک ناحیه رویشی باشد، درجه اهمیت هر گونه خوشخوراک بودن و ارزش غذایی برای دام است. از سوی دیگر مناطق کوهستانی در فصل تعلیف تابستانی تحت بهره‌برداری هستند، بنابراین فصل رویش هر چه کوتاه‌تر باشد، در تطابق زمانی بهتری با مدت تعلیف دام در مراتع ییلاقی است.
باید بر نوع پوشش علفی کف جنگل‌های انبوه و آمیختگی آن تمرکز کرد که علاوه بر هم زیستی و نیازهای اکولوژیکی خود نسبت به نور، به ندرت به سطوح پیوسته پوشش علفی می‌رسند که معمولاً خطر حریق را افزایش می‌دهند زیرا قامت درختان جنگل‌های انبوه بلند است و طول تاج درختان عملاً تحت هرس طبیعی کوتاه است و اگر تنه درختان توخالی نباشند، جنگل‌های انبوه پهن برگ هرگز دچار حادثه حریق تنه‌ای و تاجی نمی‌شوند.
وقتی جنگل مرتع مشجر است مؤلفه تنک کردن برای دامدار مزیت است و برعکس اگر اراده مدیریت مبتنی بر توسعه و احیای جنگل باشد، مؤلفه انبوهی برای کارشناس متخصص مزیت است و برای استقرار تجدید حیات و بازسازی و توسعه کمی و کیفی توده طبیعی تلاش می‌کند.
وقتی جنگل مرتع مشجر است برای دامدار قامت درختان هر چه کوتاه‌تر بهتر(!) و تاج‌بُری درختان یک روش متداول مزیت‌دار است و درختان تحت تأثیر تابش، تاج گسترده‌تر و شاخه و برگ و گل در دسترس‌تر خواهند داشت!
نمی‌دانم چرا! اما در طول مدت اشتغال به خاطر ندارم هیچ سطوح باز جنگل انبوه دارای پوشش علفی اقطی یا گزنه که گونه نورپسند چند ساله هستند، دچار حریق سطحی شده باشند. مدیریت خطر حریق در جنگل‌های مرطوب و نیمه مرطوب در جهت‌های مختلف متفاوت است و اگر پیشگیری از وقوع حریق دارای برنامه بوده و حفظ بهداشت جنگل مورد توجه باشد، گاهی حریق تجویزی ضرورت می‌یابد.
جنگل‌ها نباید مرتع مشجر باشند. اگر جنگل‌ها مرتع مشجر باشند، طبعاً تحت مدیریت سنتی دارای نظام بهره‌برداری هستند که گاهی بیش از حد توان بهره‌برداری می‌شوند و گاهی احتمالاً به لحاظ عدم صرفه یا اشتغال در کارهای پردرآمدتر(!) فاقد بهره‌بردار می‌شوند و تولید پوشش علفی در کف چنین جنگل‌هایی، بلای جان پوشش درختی و درختچه‌ای تنک آن جنگل‌ها می‌شود.
حمایت از جنگل‌ها بدون توجه به‌نظرات کارشناسی جنگل‌شناسان با تجربه کشور کار عبثی است.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و پنجاه و شش
 - شماره هشت هزار و دویست و پنجاه و شش - ۲۴ مرداد ۱۴۰۲