«ایران» مناسبات تهران و کابل را روایت میکند
پشت پرده شیطنت واشنگتن برای اختلاف افکنی طالبان با تهران
بالا گرفتن اختلاف تهران و کابل بر سر حقابه هیرمند به همان میزان که فضای حاکم بر روند مناسبات جمهوری اسلامی با طالبان را روشن میکند، بر ابهام و پیچیدگیهای آن نیز میافزاید. اگرچه تقلیل بحث درباره ابعاد این رابطه به موضوع حقابه، عرصه را خلوتتر و میدان دید را برای رصد و تحلیل وسیعتر میکند اما دلایل و متغیرهای دخیل در فراز و فرودهای رابطه ایران و افغانستان پس از به دستگیری قدرت توسط طالبان، این روند را چندوجهی کرده است. در اهمیت پرداختن به این موضوع، اشاره به افزایش مشکلات کمآبی سیستان و بلوچستان کافی است تا دوباره برخی از ضرورت تغییر رفتار حاکمیت نسبت به طالبان سخن بگویند. چنانکه معینالدین سعیدی، نماینده استان سیستان و بلوچستان (چابهار) چند روز پیش تحت تأثیر بروز فشارهای ناشی از کمآبی در این استان به «تابناک» گفته است: «از راه دیپلماسی نمیتوان این مشکل را حل کرد و همه گزینهها باید مطرح شود.»
فارغ از موضوع «حقابه» که یکی از چندین موضوع مشترک در روند مناسبات تهران و کابل به شمار میرود، نمیتوان از نسخه ای واحد و قطعی در مواجهه با طالبان سخن گفت و همین، تصمیمگیرندگان را در پیشبینی روند رابطه به تحفظ و خویشتنداری سوق داده است. چه آنکه شرایط حاکم بر افغانستان نشان میدهد معادلات سیاسی تا چه حدی میتواند تحتالشعاع مجموعه مؤلفههایی باشد که وقتی کنار هم قرار میگیرد، به سؤالاتی میانجامد که فعلاً پاسخ گفتن به آنها جز با قید «اگر» و «اما» میسر و منطقی نیست.
نه جنگ، نه صلح
چه چیزی ایران را به اتخاذ سیاست نه «پذیرش» نه «جنگ» با طالبان و در عین حال مذاکره غیرمستقیم با کشورهای مرتبط با افغانستان هدایت کرده است؟ پاسخ این پرسش را واقعیات موجود افغانستان میدهد. طالبان بر خاک کشوری تسلط یافته که ۹۰۰ کیلومتر مرز مشترک با ایران دارد، یک سوم مواد مخدر تولیدیاش با قاچاق راهی ایران میشود، هزاران نفر از اتباعش با گذرنامه رسمی در ایران هستند و هزاران نفر نیز به صورت غیرقانونی.
پیشتر در دوره اول تسلط طالبان بر افغانستان و پیش از سقوط دولت «اشرف غنی»، اگرچه افراطگریهای اجتماعی طالبان به عنوان جلوهای از ایدئولوژیاش با قرائت ایران از اسلام در تضاد و تناقض بود اما در همان دوره طالبان با وجود سختگیریها با برقراری امنیت و کاهش تولید مواد مخدر توانست پایگاه مردمی برای خود ایجاد کند که امروز به مثابه واقعیتی فراروی جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای طرف افغانستان قرار دارد؛ واقعیتی که ایران امروز در مواجهه با طالبان باید ابعاد دیگر آن را هم در نظر بگیرد. چه آنکه پای موضوعاتی همچون حقابه هیرمند، تجارت با افغانستان و صادرات بیش از 2 میلیارد دلاری ایران به این کشور، جلوگیری از کمرنگ شدن توافق ایران، هند و افغانستان درباره بندر چابهار، امنیت مرزی و دغدغه ظهور دوباره گروه تروریستی داعش هم درمیان است که باعث میشود امکان یک نوع سیاست مداراجویانه و همزیستی فارغ از تنش با افغانستان از سوی ایران قابل انتظار باشد.
صحنهگردانان پشت صحنه
برای تکمیل بحث ملاحظات ایران در تنظیم رابطه با طالبان، جواب این سؤال را هم باید داد که چه بازیگرانی سوای این گروه، صحنهگردان کنونی افغانستان هستند؟ نخست، نیروهای داعش به سمت آسیای میانه که عمدتاً نیروهای غیرعربزبان این گروه تروریستی هستند که راهی افغانستان میشوند.
تهدید داعش چنان جدی است که فعلاً ایران و طالبان میتوانند چشم بر اختلافات ببندند تا تجربه عراق و سوریه تکرار نشود. در سوریه و عراق اول داعش مستقر شد، بعد سرزمین را از آن پس گرفتند اما در افغانستان سیاست اولیه بر جلوگیری از استقرار داعش است. در این میان گروهکی موسوم به «داعش خراسان» هم به دنبال عرض اندام است. هدف «داعش خراسان» ایجاد نگرانی در آسیای مرکزی است تا بهانهای برای استقرار پایگاههای نظامی امریکا در منطقه پیدا کنند. این در حالی است که امریکا با وجود فرمان خروج نیروهای نظامیاش از افغانستان، هنوز این کشور را رها نکرده و درصدد است از طریق طالبان، میان افغانستان و ایران درگیری ایجاد کرده و منطقه حائل دو طرف را بحرانی نگه دارد. چنانکه در حمله اخیر به سفارت ایران در کابل و سرکنسولگری، رد پای کسانی دیده شد که سابقه فعالیتهایشان از ارتباط اطلاعاتی با ایالات متحده حکایت میکرد. بنابراین فشارهای اقتصادی و امنیتی واشنگتن به کابل و دامن زدن به موضوعات اختلافی تهران و کابل از جمله درباره حقابه هیرمند بیتأثیر از هدف بحرانآفرینی غرب و دیگر بازیگران ذینفوذ در رابطه افغانستان و ایران نیست.
همچنین تلاش طالبان برای ساخت کانال آبی «قوش تپه» که از جمله طرحهای قدیمی انتقال آب در شمال افغانستان است و در صورت تکمیل میتواند زنگ خطر بزرگی برای کشورهای آسیای میانه یعنی دولت تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قزاقستان باشد، از جمله اقداماتی است که نشان میدهد به رغم ادعای طالبان مبنی بر تأمین بودجه این پروژه بزرگ از بودجه داخلی، مورد حمایت چراغ خاموش ایالات متحده قرار دارد. این اقدام و دیگر پروژههایی که به طور غیرمستقیم در رابطه با جمهوری اسلامی در دستور کار است، پاسخ خوبی به این پرسش میدهد که 8 میلیارد دلاری که به گفته منابع آگاه «جو بایدن»، رئیسجمهور امریکا از زمان روی کار آمدن طالبان هزینه کرده است، در کجاها و ناظر بر چه اهدافی هزینه میشود.
ایران چه سیاستی در پیش گرفت؟
تحت تأثیر این متغیرها، مقامهای ایران پس از قدرتگیری دوباره طالبان که آن را از نیرویی حاشیهای به ایفاکننده نقشی تعیینکننده در معادلات افغانستان تبدیل کرد، از اتخاذ تصمیمات شتابزده و احساسی اجتناب کردهاند. جمهوری اسلامی درباره به رسمیت شناختن قدرت این جریان در ساختار قدرت افغانستان ملاحظاتی داشته که بارها در مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم با نمایندگان این گروه مطرح کرده و همچنین در شروط بیانیههای صادرشده در چندین نشست بینالمللی همسایگان افغانستان گنجانده است. در حالی که طالبان بر حاکمیت مطلق پشتون از فقه حنفی اصرار دارد، ایران خواستار تشکیل دولت فراگیر شده که تلاشی برای به رسمیت شناختن دیگر جریانهای سیاسی افغانستان و تبدیل طالبان به «بخشی» از بدنه قدرت و نه همه آن است؛ خواستهای که تاکنون مورد پذیرش اغلب کشورهای مشارکتکننده در اجلاسهای مرتبط با افغانستان و حتی مورد گروه طالبان نیز قرار گرفته است. همچنین در شرایطی که کشورهای غربی به کمک سازمان ملل تلاش میکردند موضوع افغانستان را از مجاری بینالمللی بویژه شورای امنیت سازمان ملل مورد پیگیری قرار دهند، ایران موفق شد موضوع افغانستان را به عنوان یک مسأله منطقهای برجسته سازد و آن را در روند مذاکرات «همسایگان افغانستان» به جریان بیندازد.
لحاظ کردن اقتضائات
این چنین است که ایران برای تصمیمگیری درباره بسیاری از موضوعاتی که در رابطه با طالبان مطرح است، اقتضائات جاری را در نظر گرفته است. از رهگذر این سیاست، تهدیدات مطرح در مرزهای شرقی کشور به کمترین سطح کاهش یافته است. در حالی که افغانستان در دوره حکومت «اشرف غنی» پایگاههای مرزی را به بهانه نداشتن بودجه تخلیه کرده بود تا داعش امکان ورود به منطقه را بیابد اما امروز این گروه با وجودی که خود را به هرات رساند اما هرگز نتوانست نزدیک مرزهای ایران شود.
هرچند در ماههای اخیر مذاکرات متعددی برای حل و فصل بحران افغانستان جریان یافته اما این روند همچنان نیازمند تداوم و رسیدن به چشماندازی روشن و شفافتر است. چه آنکه چالشهای مورد اشاره در این نوشتار، نشان میدهد مسیر ایران در تسهیلگری مذاکرات، تنظیم رابطه با طالبان و رسیدن به هدف تشکیل دولت فراگیر تا چه اندازه صعبالعبور است. با این وجود، مناسبات ایران و جریان حاکم در کابل بیتأثیر از پازل مذاکرات منطقهای نیست که در تلاش برای تثبیت ساختار قدرت و رویکرد سیاست خارجی افغانستان است. اما در این میان تنها از یک چیز میتوان اطمینان داشت: تضمینی برای ادامه سیاست کنونی ایران با طالبان وجود ندارد و همه تصمیمات در زیر سایه ملاحظات امنیتی و تأمین منافع ملی کشور گرفته میشود و نه عاملی دیگر.