«ایران» درباره دلایل سفرهای شتابزده مقامات واشنگتن به کشورهای طرف دیپلماسی ایران گزارش میدهد
دورهگردی هژمون!
در گرماگرم ماههای اولیه پس از روی کار آمدن دولت «جو بایدن»، رئیسجمهور دموکرات امریکا که از مجموع وعدههای او در زمینه سیاست خارجی بهویژه در قبال ایران بسیاری را به ورطه خوشخیالی کشانده بود، کمتر کسی گمان میکرد که چیزی جز سردرگمی و عجز در برابر جمهوری اسلامی به پاشنه آشیل دولت او تبدیل شود؛ عجزی که طی هفتههای اخیر خود را در سفرهای شتابزده مقامهای امریکایی به نقاطی از جهان و منطقه نشان داده که ردپای دیپلماسی فعال ایران در آنجا دیده شده است. سفر اخیر«برایان نلسون»، معاون وزیر خزانهداری امریکا به کنیا تنها چند هفته بعد از سفر سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور به قاره آفریقا از جمله کنیا جدیدترین نمونه از سراسیمگی امریکا نسبت به روند تحولات سازندهای است که دولت سیزدهم در 5 قاره جهان به جریان انداخته است. جالب آنکه «برایان نلسون» بعد از دیدارش با رئیسجمهور کنیا با گفتن اینکه «ایران و روسیه از نظر اقتصادی در انزوا به سر میبرند یا اینکه به دنبال شرکای اقتصادی و کانالهای جدیدی برای روابط اقتصادی میگردند»، سعی کرد انزوای شکل گرفته برای امریکا را با نسبت دادن به ایران جبران کند و به نحوی دولت «بایدن» را از زیر بار این اتهام که سیاست خارجیاش در قبال نظم جدید روابط بینالملل دچار سردرگمی و انفعال شده است، بیرون بیاورد.
سفرهای عجولانه
نگرانیهای واشنگتن نسبت به موج فراگیر دیپلماسی همهجانبه ایران در خاورمیانه و ورای مرزهای این منطقه، پیشتر در پی تحقق توافق ازسرگیری رابطه تهران و ریاض بروز یافته بود؛ زمانی که واشنگتن ابتدا «جیک سالیوان»، مشاور امنیت ملی امریکا را راهی ریاض کرد تا سمت و سوی ریل سیاستگذاری رهبران سعودی را که مدتها پیش از آن، به سمت اتحاد با قدرتهای بزرگ آسیایی و خاورمیانه همچون چین و ایران بنا شده بود، بچرخاند و از تقویت و همگرایی بیشتر این کشورها ممانعت به عمل آورد. اما «سالیوان» نتوانست با وجود پیشنهاد بهظاهر جذابی که برای حاکمان سعودی در زمینه پروژههای سرمایهگذاری زیرساختی در نظر داشت، موفقیتی حاصل کند و بتواند بار دیگر امریکا را به کلیددار مناسبات کشورهای عربی با دیگر قدرتها تبدیل کند. چند هفته پس از این ناکامی، «آنتونی بلینکن»، وزیر خارجه امریکا راهی ریاض شد تا بخت خود را برای گفتوگوی نتیجهبخش با رهبران سعودی بیازماید؛ سفری که او گرچه هدف اعلامی آن را ایجاد ثبات در روابط واشنگتن و ریاض و تقویت عادیسازی دیپلماتیک بین عربستان و رژیم صهیونیستی خواند اما در بطن آن، اصرار بر تداوم نقشی بود که مقامهای ایالات متحده در قامت حافظ امنیت و متحد امین کشورهای عربی برای خود متصور بودند. این سفرهای عجولانه توصیفکننده مجموعه رویدادهایی بود که اگر چه نقطه عطفشان در بازگشایی رابطه ایران و عربستان شکل گرفت اما نه در آن ابتدا داشت و نه در واکنش به آن انتها یافت.
وعدههای دیرهنگام
مقامهای امریکایی طی ماههای اخیر و در خلال سفرهای خود به عربستان و دیگر کشورهای عربی، کوشیدند اطمینان خاطر ایجاد کنند که قصد خروج از منطقه را ندارند تا خلأ قدرت، فرصتی برای بازیگرانی همچون ایران، چین و روسیه فراهم نسازد. اما اینها وعدههایی بود که دیگر نمیتوانست اعراب را قانع کند بالاخص پس از همصدایی ایران و عربستان، استقبال گرم از ایده پیشنهادی ایران برای تشکیل یک ائتلاف دریایی بدون مشارکت امریکا و خوشامدگویی به «شی جین پینگ»، رئیسجمهور چین که به شکلی بیسابقه سفری پرخبر به ریاض داشت. از این رو اقداماتی که امریکاییها طی ماههای اخیر در عرصه سیاست خارجی و در روند مواجهه با جمهوری اسلامی، رقابت با پکن و مواجهه با روسیه بهویژه در جنگ اوکراین در پیش گرفتهاند، نه از سر تدبیر که از انفعال و قرارگیری در بنبست استراتژیک بوده است.
اعتراض به ناکامیهای «بایدن»
این چنین بود که وقتی «بایدن» بر خلاف وعدههای پیشگفته، روند مذاکرات رفع تحریمها را هم بسان دیگر موضوعات در دستور کارش به بنبست رساند، صدای اعتراض تحلیلگران بنام امریکایی هم درآمد. «استفان والت»، از صاحبنظران سیاست خارجی امریکا گفت که تصور میرفت با آمدن «بایدن» دوران دیپلماسی توئیتری که وجه مشخصه ریاستجمهوری ترامپ به شمار میرفت، به پایان رسیده و چهرههایی مسئولیتپذیر سکان کار را به دست خواهند گرفت. او با اعتراف به اینکه تصوراتش نقش بر آب شده، تصریح کرد: «گفتوگوها با ایران به دلیل تردید و ترسو بودن دولت به جایی نرسیده و گزارهای که میتوان بر سر آن شرط بست این است که هیچ توافق جدیدی در راه نیست.» «والت» دلیل این مدعای خود را تکرار رویکرد فشار حداکثری از سوی «بایدن» دانست که به گفته او بارها امتحان شده بود اما هیچگاه نتیجهبخش نبوده است.
به این ترتیب «بایدن» در عرصه سیاست خارجی به راهکارهایی روی آورده که تنها میتوان تفسیری کلاسیک و جنگ سردی از آنها داشت که در بیشتر موارد به ناکامی انجامیده است. بنابراین او بیش از آنکه نشان دهد دارای یک راهبرد روشن، متقاعدکننده و موفق در سیاست خارجی بوده، چهره یک بازنده و سرگردان را از خود نشان داده است.اقداماتی که ایالات متحده در چند ماه گذشته در پیش گرفته از جمله استقرار منابع نظامی بیشتر در منطقه، گشتزنیها و رزمایشهای مشترک در اطراف تنگه هرمز، وانمود کردن به اینکه قراردادهای تسلیحاتی با شرکای منطقهای مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی را پیش خواهد برد و همچنین فرستادن دیپلماتها به کشورهایی که طرف دیپلماسی فعال ایران قرار گرفتهاند، همه و همه بر مبنای رویکرد پیشگفته یعنی رفتارهای شتابزده و انفعالی واشنگتن قابل ارزیابی است.
رؤیای از دست رفته
نتیجه روشن سیاست منفعلانه امریکا در سیاست خارجی بهویژه در عرصه منطقهای اینکه نزدیکترین شرکای سنتی ایالات متحده همچون عربستان، مصر و امارات نارضایتی خود را از انحصارطلبی واشنگتن در منطقه نشان دادهاند. بهویژه در رابطه با ایران، مقاومت، فراتر از انتظارات دولتمردان امریکایی بود. ایران ثابت کرد قادر به مهار بحران بوده که مهمترین نشانه آن، دستیابی به ابتکار عمل برای تبادلات غیرنفتی و گشودن بازارهای اقتصادی در روند تعامل با کشورهای بزرگ و کوچک خاورمیانه و آسیا بود. به این ترتیب در حالی که واشنگتن تصور میکرد جمهوری اسلامی با حجم گسترده تحریمها، دوره دشواری را در عرصه اقتصادی تجربه خواهد کرد، نه تنها این پیشبینی درست از آب در نیامد که از سوی دیگر قدرت بازدارندگی ایران در این مدت چنان خودنمایی کرد که توانست ابزار مناسبی در بیاثر کردن حربه بحرانسازی غرب باشد.
مجموع این تحولات، ایالات متحده را گرفتار کرده و آنها را به تلاطم تغییر انداخته تا بلکه بتوانند ترمز رویدادهای پرشتاب خاورمیانه را بکشند، اما به نظر نمیرسد که این بار در رؤیایی با عزم و اراده شکل گرفته در میان کشورهای منطقه موفقیتی حاصل کنند تا معلوم شود این رؤیای «بایدن» که در آغاز به کار خود به آن اشاره کرده بود که به دنبال ایجاد «نردههای محافظی» است تا امریکا بتواند روی دشمن اصلیاش، چین، متمرکز باشد، نقش بر آب شده است.