آیا ما یاریکنندهایم؟
حسام آبنوس
روزنامه نگار
«یا لَیتَنی کنْتُ مَعَکمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً»، این جمله حکایت از ارادت و توجه شیعیان و محبان سیدالشهدا(ع) به ایشان دارد، که با گذشت قرنها هنوز هم تکرار و یادآوری میکنند که اگر در آن روزگار بودند در آن معرکه جانبازی میکردند و امام حسین(ع) را تنها نمیگذاشتند. این منتهای عشق و ارادت شیعیان است که در رکاب آن امام جان خود را فدا کنند و به فیض شهادت برسند.
حکایت کردهاند که فردی شبانهروز این جمله ورد زبانش بوده و در آرزوی جانبازی در رکاب اباعبداللهالحسین(ع) میسوخته و کاری از دستش بر نمیآمده است. شبی در عالم رؤیا خود را در ظهر عاشورا مشاهده میکند که امام از او میخواهد مقابل تیرها بایستد تا ایشان و یاران نماز ظهر دهم را اقامه کنند. او با دل و جان در برابر صف نمازگزاران میایستد و همین که صدای تکبیر نماز سیدالشهدا(ع) بلند میشود تیرباران آغاز میشود.
او با اولین تیری که به سمتش میآید مواجه میشود و به جای سپر کردن سینه، خود را از مقابل آن کنار میکشد و تیر بر پیکر امام عاشورا مینشیند و او از خواب بیدار میشود و افسوس میخورد که آنقدر آماده نبوده که بتواند در عالم رؤیا هم از امامش حمایت کند. این در حالی است که بسیاری همواره خود را در سمت لشکر حق تصور میکنند ولی به ذهن خود راه نمیدهند که اگر در آن زمانه بودند و فضا بشدت غبارآلود بود، چه انتخابی داشتند و در کدام سمت قرار میگرفتند.
ادبیات یکی از کارهایش میتواند همین باشد. اینکه ما را در موقعیتی که هیچوقت دلمان نمیخواهد در آن قرار بگیریم، بگذارد. اینکه تجربهای را که بعید است بتوانیم خودمان کسب کنیم با کلمات برایمان ملموس کند. اینکه ببینیم ممکن است اگر در موقعیتی قرار بگیریم چگونه با ماجرا مواجه میشویم و چه موضعی داریم.
رمان «سنگ» اثر قدسیه پایینی این موقعیت را ساخته و خواننده را در موقعیت یکی از شقیترین انسانهای تاریخ قرار داده و داستان را از زاویه دید او روایت کرده و ما را در صحرای عاشورا در سمت باطل قصه قرار میدهد تا ببینیم فاصله خیلی نیست.
زاویه دید مهمترین اتفاقی است که در این رمان رخ میدهد و نویسنده با انتخاب زاویهای که کمتر کسی سراغ آن رفته، روایت یکی از عاملان قتل سیدالشهدا(ع) را نوشته است. نویسنده در این کتاب بهجای ایستادن در کنار یاران امام حسین(ع) در کنار اجتماع دشمنان ایشان ایستاده و برشی از زندگی یکی از قاتلان سیدالشهدا(ع) را برای ما بازگو کرده است. عقوبتی را که سنگ زدن به پیشانی و جسم امام دارد نویسنده به خوبی تصویر کرده است. شخصیتی که در معرکه با سنگاندازیهایش آزار بسیاری به یاران سیدالشهدا و شخص امام حسین(ع) رسانده بود. در این داستان روزهای بعد از کربلا در زندگیاش را میخوانیم.