پستمدرن بازی با یک جنایت
حسام آبنوس
روزنامهنگار
«سلاخخانه شماره پنج» اسم رمانی است به قلم کورت ونهگات که بسیاری آن را مشهورترین و مهمترین اثر این نویسنده امریکایی دانستهاند. رمانی که بر پایه یک رویداد تاریخی در جنگ جهانی دوم استوار است و نویسنده تلاش کرده روایتی از ماجرا را در رمانش بگنجاند. این رمان میخواهد از بمباران شهر درسدن آلمان در جریان جنگ جهانی دوم حرف بزند.
بمباران درسدن در واقع حملهای به شهر درسدن، مرکز ایالت زاکسن آلمان بود که در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم در جبهه اروپا رخ داد. در چهار یورش بین ۱۳ تا ۱۵ فوریه ۱۹۴۵، ۱۷۷۸ بمبافکن نیروی هوایی بریتانیا و ۵۲۷ بمبافکن نیروی هوایی امریکا بیش از ۳٫۹۰۰ تن بمب انفجاری قوی و بمب آتشزا را بر این شهر فرو ریختند. طوفان آتش ناشی از آن مساحتی به بزرگی ۳۹ کیلومتر مربع از مرکز شهر را نابود کرد و بین 22 تا 25 هزار نفر کشته شدند. در این بمباران هدف این بود که با بمبهای فسفری شهر را به آتش بکشند و مردم را زندهزنده بسوزانند. شدت حملات هوایی به قدری بود که دمای هوای شهر در زمان بمباران به 1600 درجه سانتیگراد رسید. همچنین بسیاری از قربانیان به دلیل کمبود اکسیژن که حاصل آتشسوزی بود، جان خود را از دست دادند.
درسدن شهری بود که به «جعبه جواهر» شهرت داشت و بعد از این بمبارن تبدیل به تلی از خاکستر شد. شهری که به دلیل بناهای کهن و آثار هنریاش شهرت جهانی داشت ولی با حملات امریکا و انگلستان بخش زیادی از آن نابود شد و برای همیشه از بین رفت.
حالا برگردیم سر کتاب. آقای ونهگات که نویسنده تحسین شدهای است و اغلب او را با همین رمان میشناسند در یک اثر پستمدرن سعی کرده بهعنوان یک شاهد عینی که در جنگ جهانی دوم حضور داشته است، مشاهداتش را به رشته کلمات بکشد و رمانی از این جنایت فجیع بنویسد تا تاریخ فراموش نکند، ولی فراموش نکنید که با یک اثر پستمدرن مواجهید که منطق رمانهای مدرن را ندارد و با کلاسیکهای ادبیات جهان فرسنگها فاصله دارد. هرچند نوعی محافظهکاری پستمدرنیستی هم بر اثر احاطه دارد که به طور کلی این تصور را ایجاد میکند که انگار آقای ونهگات، هم میخواسته بنویسد هم از اینکه مبادا با او برخورد شود واهمه داشته برای همین تلاش کرده است طوری بنویسد که خواننده خودش حساس شود و سراغ اصل موضوع برود. برای مثال او صحنه بمباران درسدن را وقتی از تلویزیون توصیف میکند برعکس توصیف کرده، طوری که انگار همه چیز در حال بازگشت به عقب است و چنین اتفاقی رخ نداده است. در واقع او سعی میکند با زبان طنز از تلخی جنایت درسدن بکاهد و از طرفی حرفش را هم بزند. شخصیت مجنون داستان هم در اینکه اتفاقات تعدیل شوند بیتأثیر نیست. در هر صورت اگر تصور میکنید با خواندن «سلاخخانه شماره پنج» قرار است روایتی از درسدن بخوانید آنگونه که ارنست همینگوی در «وداع با اسلحه» از جنگ جهانی اول نوشته است، بر خیالی بیهوده نشستهاید.