داستان یک شناسایی
مجتبی اسپنانی
کارگردان فیلم کوتاه «لیلا»
ماتیی ویسنی یک، نمایشنامهای دارد به نام «پیکر زن همچون میدان نبرد» که اشارهای دارد به مصایب زنان در جنگ و اینکه چگونه میتواند پیکر زنان هم بخشی از میدان نبرد باشد. از تجاوز و اسارت و مرگ و جراحت که بگذریم، مواجه آنان با مصیبت از دست دادن، خود رنجی بینهایت است. از دست دادن خانه و زمین و عزیزی که در صبحی به میدان جنگ رفته و هیچوقت برنگشته است.
در تمامی سالهای جنگ و بعد از آن، چهره زن بسته به نگاه حکمرانی دولتی که بر سر کار بود، تغییر کرد و کم کم از زنی حمایتگر و در سایه به شخصیتی تعیینکننده و کنشمند رسید و با ورود زنان فیلمساز، سعی شد مصادره زن از آن سلطه مردسالارانه دهههای قبل خارج شود و با درک درست احوالات زن گذشته و معاصر، نسبت درستی با واقعیت برقرار کند. با همه این تلاشها هنوز هم به نظر نگارنده، «نایی جان» باشو غریبهای کوچک، شمایل یک زن واقعی در فراز و فرود روزهای جنگ است؛ زنی که باید با یکدست باشو را مراقبت کند و با دست دیگر همسر مجروحش را.
لیلا داستان این مواجههاست. خط باریکی به عرض مثلاً یک ساعت، که زندگی او زیر و رو میشود. او به قرارگاهی نظامی فراخوانده شده تا پیکر عزیزش را شناسایی کند. دشمن اگر با گلوله در خط اول جنگ از روی عزیزش گذشته، حالا با جراحت این موقعیت، تلاش میکند از روان لیلا بگذرد و چه سخت است ایستادن و متلاشی نشدن.
لیلا، داستان یک شناسایی است. زنانی که همه زندگیشان را در کفنی پیچیدند و رفتند آن دورها، با بچهای در بغل، ایستادند و نگاه کردند که چگونه عزیزشان در خاک میرود. جنگ اینگونه پیکر زنان را همچون یک میدان نبرد میبیند.