بابک خواجهپاشا به بهانه حضور «در آغوش درخت» در جشنواره حوا در گفتوگو با «ایران» مطرح کرد
تمام دارایی ایرانیها، خانواده است
«در آغوش درخت» از جمله آثار موفق چهلویکمین جشنواره فیلم فجر است؛ فیلمی در خدمت و ستایش خانواده که در برخی لحظات سینمای مجید مجیدی و رضا میرکریمی را تداعی میکند. این فیلم که نخستین همکاری سازمان سینمایی سوره و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محسوب میشود روایتی دراماتیک، ملتهب و مینیمال از آخرین تلاشهای یک خانواده در آستانه فروپاشی را به تصویر میکشد. بابک خواجه پاشا در اولین تجربه ساخت فیلم سینماییاش قصه خود را در آذربایجان غربی جلوی دوربین برده است. به بهانه حضور این فیلم در جشنواره حوا با او درباره تصویر خانواده در سینمای ایران گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
با وجود آنکه موقعیت خانواده قابلیت درام پردازی بالایی دارد و در دورهای فیلمهای پرفروش سینمای ایران از جمله «گلهای داوودی»، «بگذار زندگی کنم»، «آتش بس»، «چهارشنبه سوری» و... قصه خود را در بستر خانوادگی روایت کردهاند اما به نظر میرسد در سالهای اخیر از موضوعیت خانواده فاصله گرفتهایم. چقدر با این نگاه انتقادی به سینما موافق هستید؟
کاملاً موافقم. در سالهای اخیر به مقوله خانواده پرداخته نشده و فراموش کردیم که چقدر این عنصر در جامعه مهم است. این فراموشی آسیبهای زیادی برای جامعه دارد. برخی از سینماگران در راستای بهبود آن تلاشهایی کردهاند اما مشکل اینجاست بین ایدهها و فکرها و خاستگاههایی که مطرح میشود تا مرحله اجرا، فضای گرداب گونهای وجود دارد که ایدهها در آن گم میشود. درباره خانواده و ارزش آن صحبت میشود اما تغییری در راستای ارزشگذاری به خانواده و بهبود این فضا اتفاق نمیافتد. به شخصه بشدت نگران پیامد این بیتوجهی هستم. برای فرهنگ ایرانی که مهمترین جایگاهش خانواده است و همه چیز از دل آن بیرون میآید، نگرانم. سینمای ایران به سمت فیلمهای فردگرا گرایش پیدا کرده، فیلمهایی شبیه به سینمای سرد اروپای شرقی رونق گرفته یا با کثرت کمدیهایی که درونمایهای ندارند و کمکی به فرهنگ ما نمیکنند روبهرو هستیم. امیدوارم زودتر پی به اهمیت خانواده و جامعه ببریم. به خودمان یادآور شویم که فرد به فرد یک خانواده مهم است و تا زمانی که بچهها وجود دارند زندگی ارزشش را دارد. درباره این مسائل زیاد صحبت میشود اما در گردابی تا عمل گم میشود. چند فیلم خانوادگی در دو سه سال اخیر با این محورها میتوانید نام ببرید؟ قریب به اتفاق آثاری هم که هستند فیک است و فقط به خاطر جلب رضایت سفارش دهنده تولید شده است. باید به مقوله خانواده، متعهدانه، عاشقانه و انسانی پرداخت.
آنچه سالهای اخیر در فیلمهای خانوادگی سینمای ما نمود بیشتری دارد رویکرد آسیبشناسانه به خانواده است و کمتر شاهد فیلمی درباره اهمیت خود نهاد خانواده و کارکردهای مثبت آن هستیم. این اتفاق نشأت گرفته از چه مسائلی است؟
بله ما بر آسیبشناسی اجتماعی تمرکز کردیم و به هر حال این آسیبها تهدیدکننده اعضای خانواده هستند اما دیگر سینمای عاشقانه نداریم. من فیلم عاشقانهای نمیبینم که عشق را پرورش دهد و کسی که از سینما بیرون میآید با دیدن آن عاشق شده باشد، نگاهش به همسرش تغییر بهتری کرده باشد یا دختر و پسر جوان با تماشای آن متوجه ارزشمندی ازدواج شوند. میخواهم بگویم این نوع سینما هم لازم است. نیاز جامعه که فقط سینمای روشنفکری و هنری نیست، سینمای عاشقانه هم لازم است؛ سینمای رنگی از خانواده، زیباییهایش، عاشقیهایش، شکستهایش و اینکه در شکستها اعضای یک خانواده تا کجا میتوانند پشت هم بایستند و به هم کمک کنند. من معتقدم بخش قابل توجهی از فیلمهایی که قرار است برای سال پیش رو و پس از آن تولید شود لازم است بر این مقوله تمرکز کند. ضروری است که درباره آن تصمیم جدی بگیریم و با انتخاب درست فیلمسازانی که در این ژانر تجربههای موفق داشتهاند، در این رابطه کارهای تأثیرگذار بسازیم.
سالهاست که مفهوم خانواده در سینمای ایران بیشتر به روابط و مناسبات زناشویی تعبیر پیدا کرده و خود خانواده به عنوان یک نظام عاطفی و اجتماعی مغفول مانده و درباره اهمیت آن کمتر قصه گفته میشود. این اتفاق را نشأت گرفته از تحول در ساختار معیشتی و خانوادگی و مقتضیات زندگی امروز میدانید یا اینکه مسائل دیگری دخیل است؟
چون سینمای ما بیشتر در حوزه آسیبشناسی انفرادی، اخلاقی و اجتماعی متمرکز است وارد مقوله زناشویی میشود و شاید برخی از این روابط را هم نقد و اصلاح کند. نگاه فیلمساز در اکثر این آثار تلخ است و امیدمحور و هدفمند نیست. من هم معتقدم که خانواده چیزی فراتر از زناشویی است. زن و مردی پایهای برای خانواده شدن است اما کامل نیست. قطعاً با آمدن بچه، با حضور پدربزرگها و مادربزرگهاست که یک شاکله کامل شکل میگیرد. خانواده عنصر مقدس و محترم در کالبد جامعه است و باید روی تفسیر این کلمه کار کنیم. در مواجهه با ادبیات غرب همیشه برایم عجیب بود که چرا نسبتهایی مثل دایی و عمو در داستانها محلی از اعراب ندارد و حالا به شکل ملموس آن را درک میکنم. الان با خانوادههایی طرف هستیم که بچه در کانون آن تعریفی ندارد، چه برسد به اینکه خواهر و برادری داشته باشد که نسبت پیدا کند. اینها بخشی از زیباییهای رنگ ایرانی است که نگران از دست رفتن آن هستم اما دست من فیلمساز که به جایی نمیرسد حداکثر یکی دو فیلم در سال، آن هم اگر نوبت به ما برسد، بسازیم مگر چقدر میتواند تأثیرگذار باشد؟
غمخوارانهترین آثاری که در سینمای ایران به مفهوم و منزلت خانواده پرداخته را کدام آثار میدانید و به اعتقاد شما کدام یک از فیلمسازان توانسته ساختار خانواده مطلوب ایرانی را ترسیم کند؟
دو فیلمی که از نگاه خودم میتوانم اشاره کنم «پاییزان» رسول صدرعاملی و «یک حبه قند» رضا میرکریمی است. در میان فیلمسازان هم به نظرم آقای مجید مجیدی در مبحث خانواده خوب کار کرده است. در اوایل دهه 60 و 70 فیلمهای خوبی در این حوزه داشتیم. خانم بنیاعتماد و آقای میرکریمی توانستند ردی ارزشمند در این گونه آثار بگذارند.
چه ضرورتی باعث شد در اولین تجربه بلند سینماییتان سراغ ملودرام اجتماعی درباره خانواده بروید؟
هر فیلمسازی هدف و دورنمایی از سینما برای خودش ترسیم میکند و سینمایی که من دوست دارم به آن برسم اساسش بر پایه خانواده است. اگر روزی کمدی هم بسازم خانواده محوریت دارد؛ چون در باور من خانواده رکن بسیار مهمی است. برخی به دروغ به اهمیت این نکته اذعان دارند برای اینکه سفارشی بگیرند و وقتی خروجی کارشان را میبینید متوجه میشوید که خانواده نه عمق دارد، نه درد و نه درمان. اگر من میگویم سینما را بر محور خانواده میخواهم به خاطر آن است که احساس میکنم تمام داراییام خانواده است. احساس میکنم تمام دارایی پدرم خانواده است و احساس میکنم تمام دارایی ایران و ایرانیها، خانواده است.
در فیلم «آغوش درخت» راه حل حفظ خانواده از عوامل بیرونی نشأت نمیگیرد بلکه پیوند خانواده از طریق دو برادر شکل میگیرد. این نگاه میتواند به طرق مختلف تکثیر شود.
چون کارکرد خانواده نسخهای از سیستم یک بدن سالم و کامل است و میتواند از درون دردش را بفهمد و برای بازسازی آن زخم کار کند. برخی وقتها که خانواده دچار آسیب میشود یک مادر میتواند با جملهای یا رفتار و نگاه منحصربه فردی آن را اصلاح کند، این کار گاهی از رفتار بچهها هم برمیآید. وقتی در درون خانواده عنصری به نام بچه وجود دارد، هرازگاهی میتواند معجزه کند و بر دردی که شاید هزاران روانشناس نمیتوانند اصلاح کنند تأثیر بگذارد و خانواده را از آن بحران پیچیده دربیاورد.
در پوستر فیلم، طه، در آغوش مادر است و در انتهای فیلم نیز این تصویر بین دو کودک داستان و درخت اتفاق میافتد. درباره انتخاب درخت به عنوان نمادی برای تداعی خانواده بیشتر برایمان توضیح دهید؟
به نظرم این نشان دهنده تمامیتی است که یک مادر نسبت به فرزندش دارد. زمانی که به بچهها میرسد انگار تمام جهان را در آغوش میگیرد. انتخاب عنوان «در آغوش درخت»، به این خاطر است که درخت را کانون خانواده دیدم و افراد را در آغوش این کانون. ما وقتی در آغوش خانواده هستیم جایگاه امنتری داریم. یکی از اساتیدم به نام عباس میرعابدی همیشه میگفت هر چیزی را میشود جایگزین کرد بجز خانواده.
در این فیلم جدایی در خانواده بر اثر تبعات زندگی مدرن نیست و در عین حال آنچه در فرایند این جدایی دیده میشود نگاه و رفتار توأم با احترام شخصیتها در سختترین شرایط نسبت به هم است در حالی که در عین حال تصویری غیرواقعی از خانواده نمیبینیم. درباره این کنش شخصیتها توضیح دهید؟
سعی کردم فیلم از دایره اخلاق خارج نشود و امید در طول فیلم جریان داشته باشد تا تمام اعضای یک خانواده با خیال راحت به تماشای «در آغوش درخت» بنشینند. دیگر علت دخیل در این نگاه اقلیم فیلم است. فیلم در اقلیمی ساخته شده که این نوع کنشها بخشی از خرده فرهنگ آنجاست. مردم آذربایجان، آن طوری که من دیدیمشان، در مواجههها همین شکلی هستند؛ آرامش و احترام هم را حفظ میکنند. این بخشی از فرهنگ باشکوه مردم آذربایجان است. در مجموع سعی کردم فیلم را طوری نرم و لطیف بسازم که بیننده پس از دیدنش با حال خوش از سالن سینما خارج شود، دردی به دردهای امروزش اضافه نشود و شاید بخش کوچکی از آن تسکین یابد.