روایت خبرنگار اعزامی «ایران» به کرمان از کنگره شعر مقاومت

جنگ مایه نزدیک شدن ابنای بشر است

کرمان سه روز میزبان جشنواره جهانی شعر مقاومت بود. شاعران ایرانی و غیرایرانی دراین سه روز گردهمایی‌های ادبی داشتند. گزارش «ایران» از حاشیه جشنواره را بخوانید:

محمدصادق علیزاده
روزنامه‌نگار

حالا انگار تازه موتور شاعر سوری روشن شده باشد. از حمص آمده و در دنیای شعرای جهان عرب برای خودش طول و عرضی دارد و عرض و آبرویی. زحمت ترجمه حرف‌هایش افتاده به دوش مرتضی حیدری آل‌کثیر که خودش شاعر عرب است از خوزستان: «کوهی از کشته‌های آنها، کوهی از کشته‌های ما، پرچم آنها بالا می‌رود و پرچم ما هم بالا می‌رود، فریاد پیروزی از سوی آنها و فریاد پیروزی از سوی ما، پس ای صاحب جنگ! به من بگو چه کسی بر حق است؟!» هنوز ترجمه شعرهای حسن بعیتی شاعر سوری تمام نشده که از آن طرف جلسه، محمدکاظم کاظمی شاعر فارسی‌زبان افغانستانی اجازه می‌خواهد برای ورود به بحث.
کاظمی که انگار ترجمه شعرهای شاعر عرب سر ذوقش آورده باشد قصد خواندن یک دوبیتی دارد از یک شاعر دیگر افغانستانی. توضیح می‌دهد که بستر اجتماعی و سیاسی سوریه و فتنه و جنگ داخلی که در این کشور جریان داشته و باعث سرودن ابیات فوق از سوی شاعر سوری شده، به شکل دیگری در کشور او افغانستان هم جریان دارد و یکی از شاعران کشورش، این وضعیت را با این ابیات و این‌چنین توصیف کرده است:
دو رهبر خفته روی دو بستر
دو عسکر خسته بین دو سنگر
دو رهبر پشت میز صلح، خندان
دو بیرق بر سر گور دو عسکر
شاعر سوری، سروده‌اش را با توضیحات بعدی تکمیل می‌کند تا تکلیف خیلی چیزها را همانجا روشن کند: «شعری که من سرودم ناشی از فتنه‌ای بود که در سوریه اتفاق افتاده و خیلی از سوری‌ها روبه‌روی هم ایستادند. مشخص است که این منطق در برابر دشمنی مثل اسرائیل صادق نیست!» همان‌طور که مشغول شنیدن ترجمه صحبت‌های حسن بعیتی از زبان حیدری آل‌کثیر در نشست تخصصی شاعران در کنگره جهانی شعر مقاومت هستم با خودم فکر می‌کنم که چقدر خوب که شاعر در مفهومی به نام «جنگ» یکسره غرق نشده و ایستادن در مقابل دشمن خارجی و ایادی او را با جنگ و فتنه داخلی از هم تفکیک می‌کند.
اولی را از جنس حماسه می‌داند که باید تقدیسش کرد به علت آنچه خودش «دفاع از حرمت انسان» توصیف می‌کند و در برابر اسلحه کشیدن خودی در برابر خودی باید ایستاد و مانع شد. این بخش از صحبت‌هایش به مذاق ابوطالب مظفری و محمدکاظم کاظمی دو شاعر افغانستانی حاضر در جلسه هم عجیب خوش می‌آید. مظفری وارد بحث می‌شود که مشابه این حالت را در افغانستان هم تجربه کرده‌اند و در ادامه هم سال‌های اشغال خاک افغانستان توسط ارتش سرخ را مثال می‌زند که بعد از خروج اشغالگران تبدیل به جنگ و فتنه‌ای داخلی شد که هنوز زخم‌هایش بر پیکره افغانستان تازه است.

علیه فتنه داخلی
با چنین مقیاس و معیاری حتماً سرودن علیه فتنه و جنگ داخلی هرچند در ظاهر ضدجنگ محسوب می‌شود اما چون مانع ریختن آب در آسیاب دشمن است، خود نوعی مقاومت هم محسوب می‌شود و مگر جز این است که دود جنگ داخلی در چشم همان داخلی‌ها می‌رود. از مجرای تاریخ به سال‌های 58 و 59 می‌روم که شبیه این وضعیت را ما هم در ایران تجربه کردیم و اگر حواس‌مان نباشد چه بسا که دوباره به این آفت مبتلا شویم. جلسه‌ای که با دعوی محتوا و فرم شروع شده بود به کجا که نرسید. «جنگ» همیشه از رویدادهایی بوده که سایه سهمگین خودش را روی انسان‌ انداخته. آنقدر سهمگین و سنگین بوده که منشأ جریان‎های مهم ادبی و هنری شود و تکانه‌ای برای تولید و خلق بعضی آثار مهم هنری در ادبیات و سینما.
جنگ بد است یا خوب؟! به زعم من این پدیده اعتبار ذاتی ندارد. برای چه چیز جنگیدن است که جنگ را بد یا خوب می‌کند. جنگ نه بد مطلق است نه خوب مطلق. برای چه چیز می‌جنگیم؟! اگر پاسخ این سؤال را بدانیم آنگاه خوب یا بد بودن جنگ را هم معلوم کرده‌ایم و اصلاً مقاومت مگر چیزی جز جنگیدن علیه پلیدی و شر است؟! اگر جنگ فی‌نفسه بد باشد که مقاومت هم باید بد باشد. جنگیدن علیه پلیدی و شر یک خیر مطلق است و در همه زمان‌ها و مکان‌ها هم ستوده.

سنگ مزار حاج قاسم و فطرت انسانی
این دیگر هنر جنگندگان جبهه خیر است که به چه میزان توانسته باشند این نوع از جنگ را از موانع زبانی و فرهنگی و قومی و نژادی و فرقه‌ای عبور داده و به زبان مشترک فطری بشر نزدیک کنند که اگر این‌گونه شد حتی «جنگ» هم می‌تواند مایه تفاهم ابنای بشر شود.عبدالجبار کاکایی که خودش هم از شاعران جنگ و دفاع مقدس بوده و هم از ترانه‌سرایان پساجنگ منتقد رویکرد غالب سایه انداخته بر ادبیات و دفاع و مقاومت است. به تعبیر او، ادیبان و شاعران و ترانه‌سرایان ما آنقدر که به خود مشغول بوده‌اند از وجه انسانی جنگ که بعضاً می‌تواند پل ارتباطی با دیگر جوامع و مخاطبان در دنیا شود غافل بوده‌اند و همین هم باعث شده با وجود اینکه در مقام مثال جنگ هشت ساله یک دفاع شرافتمندانه بوده اما صدایمان خیلی در دنیا نپیچد.
به یک معنا نقدش را وارد می‌دانم. فطرت و مسأله و درد مشترک است که از پوسته‌های زبانی و ناسیونالیستی و فرهنگی می‌گذرد و فطرت مشترک انسانی را مخاطب قرار می‌دهد. عبارت روی سنگ مزار خود حاج قاسم خودش نمودی از همین منطق است. او روی سنگ مزارش نه حاجی است و نه حتی سردار سرلشکر پاسدار بلکه «فرمانده جبهه ضدتروریستی ملت‌های غرب آسیا»است. فرم و محتوای سلیمانی پاسخی برای همه فطرت‌هایی است که درد مشترکی دارند. فرق هم نمی‌کند که کالبد این فطرت جایی در سواحل شرقی اقیانوس اطلس و اروپای غربی و هلند باشد یا شیعه‌ای دردکشیده که از پاکستان خودش را به کرمان رسانده. این فرم در کنار سیره انسانی و فطری قاسم سلیمانی است که توانسته قلب‌های غیرغرض و غیرمرض‌‌گرفته را تسخیر کند و افرادی از چهار گوشه جهان را به گلزار شهدای کرمان و سنگ مزار سفیدرنگی در یکی از اضلاع این گلزار بکشاند. سلیمانی برای «حرمت انسان» جنگید. انسانی که قرار بوده خلیفه و جانشین خالق هستی روی کره زمین باشد.

نامردان، در بهانه‌جویی ماندند
حال در چنین نگاهی، شعر به تعبیر پروانه نجاتی که در نشست روز نخست کنگره هم با وام گرفتن از عبارتی از امام خمینی(ره) به آن اشاره کرد، زبان روح است. روحی مخاطبِ خطاب پروردگار قرار گرفته. به میزانی که این فرم(زبان) به محتوای خود(روح) نزدیک شود، ترکیب و ثمره‌ای عالی از خلق را بر می‌انگیزد که دیگر دعوای فرم و محتوا در آن یک مسأله فرعی‌ است. رضا شمسی محقق و پژوهشگر کرمانی در همان جلسه به نکته خوبی اشاره کرد که این تفکیک فرم از محتوا مربوط به حوزه نظر و نقد ادبی است وگرنه در عالم واقعیت، شعر یک اتفاق است که در زبان حادث می‌شود و کار خودش را می‌کند و جلو می‌رود چه بخواهیم چه نخواهیم. نکته‌ای که دکتر غلامرضا کافی شاعر و استاد شیرازی ادبیات فارسی هم به آن اشاره کرد.
بعدها که با صابر ساده، شاعر صحبت می‌کردم حداقل در این نقطه تفاهم داشتیم که شعر محصول خلق و آفرینش انسانی است. انسانی که روحی از خالق در او دمیده شده. اگر توانستیم انسان را تعریف کنیم آن‌وقت می‌توانیم شعر و حتی شعر مقاومت را هم تعریف کنیم. با این رویکردها، انسان و واقعیت انسانی مقدم است بر اینها. انسان متخلق به خلق فطری و الهی، راه خود را می‌رود و واقعیت خود را علیه ظلم و ناهنجاری خلق می‌کند و آن‌وقت محصولات خلق بشری از هنر و ادبیات و سینما تا نقاشی و مجسمه‌سازی و حتی تئوری‌ها و نظریه‌های اجتماعی و جامعه‌شناسی‌اند که خود را دوان دوان به این واقعیات خلق شده انسانی می‌رسانند تا به زعم خودشان بتوانند آن را کلاسه‌بندی کنند. به زعم من شعر مقاومت، مدح انسان‌ها و اقدامات انسانی‌ است که واقعیت‌آفرین فطرت واحد انسانی‌اند و کاروان تاریخ بشر را در پی خود می‌کشند. به تعبیر اخگر کرمانی:
مردان، سوی عالم حقیقت راندند
نامردان، در بهانه‌جویی ماندند
یک نکته بگویمت گر از من شنوی
آن بُرد به دوست رَه که او را خواندند

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و بیست و پنج
 - شماره هشت هزار و دویست و بیست و پنج - ۱۵ تیر ۱۴۰۲