هنر، آینه هنرمند (3)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
پس هنر، آینه هنرمند است. نه اینکه درآن خود را ببیند! بلکه درآن، او را میبینند! در اثر، هنرمند دیده میشود. در آن او را میبینند! اما او در آن خود را مییابد. اثر هنری، لحظهای و جایگاهی است که هنرمند خود را درآن مییابد! پس کجا خود را می بیند؟! در آن رسولی که هنر را برایش ارمغان آورده. او، آینه هنرمند است. خود را در او میبیند. نه اینکه هرچه هست، در او باشد، بلکه او، نهایتش است. خودش حدی از آن نهایت است. فرشته یا شیطان، آینه هنرمند است. آینهای که هنرمند خود را در آن میبیند، اما نه اینکه آن فرشته یا شیطان، به تمامی در اثرش تجلی کند. بلکه لحظهای و گوشهای از او، در اثر هنرمند عیان می شود. همان پیغامی که برایش آورده اند. اثرهنری، پیغامی است که رسولِ هنر، برای هنرمند آورده است! هنرمند، همان را عرضه و ارائه میکند. هرچه گفتهاند، میگوید. هنرناب، همین است. هنری که هنرمند، معبرش است. پیغامی که به وسیله هنرمند، علنی میشود. این پیغام به او ابلاغ و توسط او به بقیه، اعلام واعلان میشود. گاهی هنرمند، خود مبدأ هنر است. این دو وجه دارد: 1- از درونش میجوشد. یعنی فرآورده تجربه، تخصص، مهارت و توانایی اوست.2- او، خود مسیری است که هنر از او و درونش میگذرد و عبورمی کند؛ این جوشش نیست، پویش است. هنر، از درون او میپوید. او را درمی نوردد. مقامی بسیار بالاتر از آنکه از درونش بجوشد. هر دو البته، معنا و تراز هنرِ ناب هستند. اما یکی از درون هنرمند و حدیث نفس و دیگری از طریق هنرمند و حدیث یار! حدیث نفس، صورت کمالی اش، نفس ممتاز و مهذب و مُجلاست. دراین صورت است که حدیث گرانبها و حکیمانهای از آن ظهور میکند. درواقع، نفس مهذب، گاهِ ظهوراست. حکمت از آن ظهورمی کند. خود، منبع ظهورات کمالی است. مانند نفس اوصیاء و اولیاء. نفس ایشان، مظهر ظهورات خیر و بِّر است. چگونه چنین میشود؟! اینگونه که در اثر تهذیب و تکمیل، نفسشان به سرچشمه خیر و بِّر، متصل میشود و بیواسطه، مستقیماً مَجلای آن میشود و دراین اتصال، جز خیر و کمال از آن نمیجوشد!
او (هنرمند)، بیواسطهِ رسول، مستقیماً از منبع دریافت میکند و به دیگران ابلاغ! او، درآن صورت دیگر آینه نمیبیند، بل، صاحب آینه را زیارت میکند! هرچه صاحب میگوید، در نفسش متجلی و ابلاغ میشود و او آن را اعلام میکند. اما تنها کسانی اعلام او را درمییابند که اهل کمال و خیر باشند. این اعلام، برای آنها اعلان است. اعلام هنرمند، اعلان برای اهل و خواص است! و برای بقیه، فقط اعلام است. «تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مُجمل!» این هنر، جوششی است و نه پویشی!
اگرهنرمند، تهذیب نفس نکند، جوشش هنرش، ضلالت است. منبع جوشش درونش، به جای خیر، شرارت است. شر از درون او در قالب هنر، میجوشد! نفسش، متصل به منبع شرارت است و هنر که تبلور زیبایی و مطبوعیت است، شرارت و ضلالت را زیبا و مطبوع مینماید. چرا زشتی، مجذوب میشود؟! از آن روی که در قالب هنر عرضه میشود. هنر، بیان زیبا و آراسته است. محتوایش، خیر و شر است.
هر محتوایی در این قالب، خوش مینماید! شر، ذاتاً زشت و نفرت زاست. اما در لباس هنر، جذاب و خواستنی است، زیرا هنر، یعنی بیان زیبا. هنر، ذاتاً یعنی زیبایی و مطبوعیت. اما اگر محتوایش زیبا نباشد، تنها به ظاهرِ زیبا میانجامد. ظاهر، چشم ربا است. اصلاً عرصه چشم، ظاهر است وهر ظاهر زیبا، چشمرباست. چشمربایی، دلربا میشود! کسی که با ربایش چشم، دل میرباید.
هنر، با چشم ربایی، دلربایی میکند و اینکه در پس مخاطبت با اثرهنری، گرایشِ به کفر و دین معلوم میشود، به محتوایی است که در باطن اثر هنری نهفته است. جایی که عهده دار پیام و مفهوم اثر هنری است. اگر محتوا، خیر و کمالی باشد، مخاطب هنر به خیر و کمال تمایل میکند و اگر نه، به شر و سقوط! چرا هنر، محل نزاع است؟! برای محتوایش! والا ظاهرش که زیباست و زیبایی محل پذیرش و جذابیت است. زیبایی وجذابیت، محل نزاع نیست! اگر نزاعی درهنرهست، برای باطن ومحتوایش است! باطن، چه زیبا و چه زشت، درهنر، به ظاهری زیبا و فاخر میرسد! مهم این است که هنر، باطنش زیبا باشد. باطن زیبا، به غیراز این نیست که در پس مخاطبت با آن، گرایش به خیر و کمال و نیکی ایجاد شود وهنر، ابلاغ کمال کند و آن را اعلام! اعلان درهنر، علنی کردن ارجحیت خیر و ترغیبِ به کمال و پاکی است و این باید از درون هنرمند، بواسطه اتصالش به منبع خیر بجوشد، بتراود و پراکنده شود!