این زن تاب معلولیت را نداشت
برباد رفتن آرزوهای خانم معلم در زهر تصادف
خانم معلم وقتی در تصادف پایش کوتاه شد تمام زندگیاش تحت تاثیر قرار گرفت.
او میگوید: زندگیام از وقتی سیاه شد که در اثر تصادف پایم کوتاه شد و من لنگیدم. از وقتی لنگیدم شوهرم مرا تحویل نگرفت و دست پسرم را گرفت و ترکم کرد.....
زهر تصادف
من معلم بودم و داشتم به زندگی خودم ادامه میدادم، هم درس میخواندم و هم درس میدادم، صبح تا بعدازظهر پای تخته سیاه میایستادم و روزگار شادی با بچهها داشتم، نمیدانم چرا این بلا سرم آمد، آن روز داشتم راه خودم را در مسیر همیشگی میرفتم، اما عجله یک راننده و سبقت بیدلیل او زندگی مرا نابود کرد و تصادف وحشتناکی را پشت سر گذاشتم.
تصمیم سخت شوهر
بعد از یک ماه بستری شدن در بیمارستان و سه ماه خوابیدن روی تخت متوجه شدم دیگر آن آدم قدیمی نیستم، پای راستم کوتاه شده بود و لنگ میزدم، به آن شرایط عادت نداشتم، برای همین خیلی عصبانی و بدخلق شده بودم و صبح تا شب داد و بیداد میکردم. این کارها باعث شد شوهرم دست پسر دوسالهام را بگیرد و برای همیشه ترکم کند، او بزرگترین ضربه را به من زد حتی با من درباره تصمیمش صحبت هم نکرد، انگار نه انگار که پنج سال با هم خوب و خوش زندگی کرده بودیم، به خاطر اینکه پایم میلنگید و حال روحی مناسبی نداشتم نباید مرا ترک میکرد و پسرم را از من میگرفت.
کارم را از دست دادم
کارم را از دست دادم و این موضوع حالم را بدتر کرد، برای همین دنبال یک مرهم بودم، فکر میکردم با سیگار کشیدن حالم بهتر میشود، چند ماه فقط سیگار میکشیدم، اما افسردگیام آنقدر بزرگ بود که حس میکردم باید چیزی باشد تا کاملاً آن را فراموش کنم، من که در ناز و نعمت بزرگ شده بودم، نمیدانستم چطور باید با مشکلاتم بجنگم، مدام از غم دوری فرزندم و پای کوتاهم فرار میکردم و هیچ وقت با آنان رو در رو نمیشدم، یک روز عصا به دست به پارک رفتم و با موادفروشی آشنا شدم. بدین ترتیب طرز استفاده مواد را پرسیدم و چند ماه حشیش مصرف کردم، اما باز هم آرام نشدم، انگار مغزم مسکن قویتری میخواست.
مرده متحرک
وقتی با ساقی مواد موضوع را مطرح کردم، مواد دیگری را پیشنهاد داد و گفت هروئین خوب است و اینکه با مصرف آن دیگر غم سراغت نمیآید و دیگر چشمت به پای کوتاهت نمیافتد حتی خودت را هم فراموش میکنی چه برسد به پسرت! راست میگفت تبدیل به یک مرده متحرک شدم، هرچه برایم مانده بود خرج این مواد لعنتی کردم، بعد از تصادف و رفتن شوهرم ماشینم را فروختم و پولش را در بانک گذاشتم و با سودش زندگی میکردم اما با اعتیاد همه را دود کردم، مجبور شدم خانهام را به معتادان اجاره بدهم تا مکانی برای مصرف مواد داشته باشند و از آنها پول میگرفتم تا این که تزریق را هم از آنها یاد گرفتم.
گریههای پدر
همان روزهای اول اعتیاد با خانوادهام قطع ارتباط کردم، فقط با مادرم تلفنی صحبت میکردم، خانوادهام متوجه شدند. پدرم یک روز کامل گریه میکرد و مادرم خودش را میزد، همه دنبال راه چارهای بودند، من چیزی نمیفهمیدم و میخواستم از آن شرایط خلاص شوم و فقط به فکر مصرف بودم و اینکه از خماری در بیایم، نمیدانم چه شد که شبانه مرا سوار ماشین کردند و یک در بزرگ سبز رنگ را دیدم. مرا به آنجا تحویل دادند و رفتند، من ماندم و روزهایی که هیچ وقت از یاد نمیرود، بعد از پاکی به خانه برگشتم، غم دوری پسرم هنوز در وجودم فریاد میکشد و خیلی آزارم میدهد.
تحلیل کارشناسی
زهرا بیات کارشناس ارشد روانشناسی
بسیاری از معتادان و مصرفکنندگان دچار نوعی مشکل یا اختلال روانی مانند عدم اعتماد به نفس و عزت نفس پایین، افسردگی، اضطراب ، استرس و... هستند و بهدلیل همین اختلال به اعتیاد روی آورده و وابستگی روانی به مواد مخدر در آنان به وجود میآید چون استفاده از مواد مخدر موجب میشود تا حدودی و به طور موقت اختلال روانی آنان فروکش کرده یا به قول خودشان تخدیرشده و درد روانی آنان تسکین یابد اما در صورت عدم دسترسی یا عدم مصرف مواد مخدر اختلال روانی آنان آشکارتر میشود و این همان نکته مهمی است که در درمان بیماران معتاد مورد توجه و نظر روانپزشکان است.
راهکار چیست؟
درباره اعتیاد و مواد اعتیادآور اطلاعات کافی کسب کنید، افزایش مهارتهای تربیتی، تقویت اعتماد به نفس و از چگونگی دوستیابی فرزندان آگاه بودن!
حل تعارضات زناشویی بهصورت اصولی و منطقی، عقاید خود را به زور به همسر و فرزند تحمیل نکردن!
هرگاه مشکلی در درون خود احساس کردید حتماً آن را جدی بگیرید ، در روابط خود با فرزندان و همسر همواره صادق و مهربان باشید.
در انجام فعالیتهای منطقی به فرزند خود استقلال و آزادی عمل بدهید، تفکر انتقادی را که از ویژگیهای دوران بلوغ است در فرزندتان سرکوب نکنید.
بین فرزندان خود تبعیض قائل نشوید
زمان مناسبی را برای گفتوگو با فرزند خود اختصاص دهید، وقت بیشتری را با فرزندتان صرف کنید، از مشاجره و بحثهای بیهوده در فضای خانه جداً پرهیز کنید، در موقعیتهای بحرانی و فشارها و تنشهای روحی راهنما و همراه فرزند خود باشید.