صفحات
شماره هشت هزار و دویست و هفت - ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و دویست و هفت - ۲۴ خرداد ۱۴۰۲ - صفحه ۲۳

بررسی زمینه‌ها و ابعاد توسعه روابط فرهنگی در گفت‌وگو با سهیل اسعد

چهار فرصت ویژه در منظومه فرهنگی ایران و امریکای لاتین

فاطمه ترکاشوند
روزنامه‌نگار

سفر رئیس‌جمهور به ونزوئلا در ادامه تبادلات فرهنگی ایران با کشورهای امریکای لاتین در حوزه فرهنگ و هنر، سفری مهم و اثرگذار است که می‌تواند عمق نفوذ ایران را گسترش داده و ارتباط میان ملت ایران با ملت‌های امریکای لاتین را تقویت کند. درباره کم‌وکیف و ابعاد توسعه این روابط با سهیل اسعد، فعال فرهنگی آرژانتینی گفت‌وگو کردیم.

 با توجه به شناخت شما از فضای فرهنگی کشورهای امریکای لاتین، ایران در چه زمینه‌هایی می‌تواند کارهای فرهنگی مشترکی با امریکای لاتین تعریف کند؟
این سؤال وابسته است به تعریفی که ما از فرهنگ، فعالیت فرهنگی و محتوا و قالب و سازمان فرهنگی ارائه می‌دهیم. آن‌طور که من متوجه شدم اختلافاتی میان درک این موضوعات و مفاهیم در امریکای لاتین با سازمان‌های ایرانی که در منطقه فعالیت می‌کنند، وجود دارد. تعریفی که در دنیا از فرهنگ می‌شود این است، منظومه کاملی که در زندگی هر ملت حاکمیت دارد و با عناوینی مثل آداب و رسوم، علوم، ارتباطات، رسانه، هنر، تاریخ و تمدن گاهی معادل یا هم‌خانواده گذاشته می‌شود. یعنی فرهنگ، یک تعریف اعم دارد که در آن بسیاری از مسائل لحاظ می‌شود.
اما چیزی که سازمان‌ها و مهندسین و مجریان فرهنگی ما (ایران) از فرهنگ می‌فهمند، خیلی خلاصه‌تر و محدودتر است. مثلاً اگر وارد مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در منطقه شوید، فقط مسائل مذهبی را به عنوان فعالیت فرهنگی مطرح می‌کنند و در مسائل مذهبی هم بیشتر بعد عبادی را مورد توجه دارند و در این بعد عبادی هم عمدتاً سراغ فضاهای مراسم و مناسک می‌روند.
به نظرم پیش از آنکه از مشترکات حرف بزنیم باید مفهوم فرهنگ را شفاف کنیم. در اسلام، فرهنگ، همه چیز است. وقتی می‌گوییم «فرهنگ اسلامی» در آن فقه وجود دارد که هم عبادات در آن هست و هم معاملات؛ پس خرید و فروش هم در اسلام، یک موضوع فرهنگی است. پس چیزی که از «فرهنگ اسلامی» مراد می‌شود، مربوط است به همه چیز دنیا و همه چیز زندگی انسان! چه چیزی می‌خورید، چه چیزی می‌پوشید، چه جور خانه می‌سازید، چه جوری عطر بزنید، چه جور ورزش کنید و...
بنابراین مشترکات وسیع‌تر از آن چیزی است که در مراکز ایرانی معرفی می‌شود و محور فعالیت است. مثلاً چرا تاکنون ایران در مسأله ورزشی وارد نشده تا با دایر کردن مراکز ورزشی، حوزه فرهنگ را دنبال کند و از ورزشکاران به عنوان سفیران فرهنگی استفاده کند؟ این یک نمونه است. روی این چیزها اصلاً کار نشده و غیر از طلبه‌های حوزه علمیه، من ندیدم در منطقه امریکای لاتین فعالیت دیگری انجام شود.
اولین گام برای فهم مشترکات این است که تعریف فرهنگ را منحصر به چند مراسم مذهبی نکنیم تا از همه ظرفیت‌ها در راستای اسلام استفاده شود. اگر با این نگاه وسیع‌تر فرهنگ را ببینیم آن وقت خواهم گفت که مشترکات ایران با امریکای لاتین زیاد است و در این صورت ساحت کار خیلی بزرگ خواهد شد. اگر من مسئول فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران بودم، در فضای هنر، خصوصاً سینما وارد می‌شدم. در مسأله غذا مشترکات زیاد است مثلاً برنج غذای حاکم در بیشتر کشورهای امریکای لاتین است. همچنین در حوزه موسیقی و سرود و خصوصاً شاخه موسیقی انقلابی و مبارزاتی، مشترکات بسیار است. ولی همان طور که گفتم باید معنای فرهنگ را توسعه داد و گسترده نگاه کرد.
 
 تمایل مردم و دولت‌های امریکای لاتین برای افزایش ارتباط فرهنگی با ایران چقدر و غالباً در چه حوزه‌هایی است؟
البته تمایل مردم و دولت‌ها را در برخی حوزه‌های فرهنگی باید تفکیک کنیم. به ‌هرحال وظایف دولت‌ها اقتضا می‌کند که به علت ملاحظات و سیاست‌های خارجی‌شان، تصمیماتی بگیرند و رویکردهایی داشته باشند. بنابراین برای همه دولت‌ها، این چنین است که میان تمایلات فرهنگی آنها با ملت‌هایشان باید تفاوت‌هایی قائل شد. شاید گاهی فرهنگ دولت‌ها فرهنگ مردم‌شان را نمایندگی نکند. بنابراین اگر فعلاً در این بحث، فرهنگ دولتی را کنار بگذاریم، آن چیزی که به عنوان کار فرهنگی باید مبنای ارتباط قرار گیرد این است که ببینیم تمایل و اراده ملت‌ها چیست و بعد دولت بیاید برای آن تمایل و اراده برنامه‌ریزی کند و نه برعکس. اشتباهی که گاهی می‌کنیم این است، به جای توجه به تمایل مردم کشور مقابل، سراغ تمایل دولت می‌رویم. در روابط بین‌المللی این روش جواب نمی‌دهد چون در مسائل فرهنگی، ملت نباید محکوم برنامه‌های دولت باشد بلکه باید دولت پایبند و پیگیر اراده ملتش باشد؛ البته غیر از عناصر نامطلوب و نامقبول فرهنگی که طبیعتاً حذف می‌شود.
شما فرهنگ اسلامی را هم در نظر بگیرید دقیقاً همین اتفاق افتاده است. یعنی مؤلفه‌هایی در میان مردم وجود و رواج داشته و اسلام در بدو ورود، آنها را امضا و تأیید کرده و برایشان برنامه داده است. مثلاً بسیاری از احکام فقهی که متعلق به پیش از اسلام بودند و اسلام آنها را امضا کرد. پس باید بپردازیم به تمایل ملت‌ها.
ملت‌های امریکای لاتین هم تاریخچه مبارزاتی گسترده‌ای دارند که تمایل آنها را نشان می‌دهد چه با استعمار کهن، چه با استعمار جدید، چه با استکبار داخلی، چه با شرکت‌های چندملیتی، چه با تبعیض نژادی و دیگر موارد از این دست. بنابراین یکی از محورهای اراده و تمایل امریکای لاتین همین است که این فضای استضعاف را در حوزه فرهنگ بازتاب دهند و متجلی کنند. یعنی فرهنگ را صدای مظلومیت و استضعاف ملت خوب می‌خواهند. این موضوع بسیار در امریکای لاتین خواهان دارد.
در بحث دوم هم هنرهای زنده و هنرهایی که در آنها روح و انرژی و حرکت زیاد است، در امریکای لاتین هواداران زیادی دارد. فضای فرهنگی امریکای لاتین خیلی پرانرژی است و حیات و روح در آن جریان دارد و طبیعتاً به چنین هنرهایی تمایل بیشتری دارند.
 
 به نظر شما بخش خصوصی در هر دو طرف ایران و کشورهای امریکای لاتین چقدر امکانات ورود به عرصه تبادلات فرهنگی را دارد و تاکنون چقدر وارد شده است؟
معمولاً بخش خصوصی فعال‌تر، باانگیزه‌تر و ذی‌نفوذتر است. چون بخش خصوصی در امریکای لاتین هم امکانات خوبی دارد و هم از جهت مدیریت راحت‌تر و قوی‌تر است.
متأسفانه بخش دولتی در هر دو طرف با مشکل جدی بوروکراسی روبه‌روست؛ یعنی هم ایران و هم امریکای لاتین. اما چون کار فرهنگی نیاز دارد به یک حرکت مستمر با یک ریتم سریع و یک فکر فعالی که هر روز باید کار کند، این بوروکراسی علیه ماست. بنابراین بخش خصوصی بیشتر جا دارد فعال شود. متأسفانه تا امروز خیلی کار نشده است.
نکته مهم این است که دولت‌ها اجازه دهند و کمک و پشتیبانی کنند که بخش خصوصی وارد شود. یعنی اجرا و فکر و برنامه‌ریزی و مدیریت در بخش خصوصی انجام شود و دولت به آنها امکانات دهد. وقتی می‌بینند یک مجموعه یا فعالانی موفق هستند، دولت به آنها کمک کند تا بشود یک حرکت مردمی در بخش خصوصی اما با پشتیبانی دولتی. این بهترین نسخه برای تعامل و ترکیب بخش خصوصی و دولتی در عرصه فرهنگی است؛ یعنی اعتماد به ملت و خلاقیت و شیوه‌های اجرایی آحاد مردم اما با امکانات دولتی که درواقع متعلق به خود آن مردم است و باید در راستای منافع خودشان آن را به کار گیرند. ما هم البته تجربیات و فعالیت‌هایی شبیه این نسخه و نزدیک به آن داشته‌ایم که اتفاقاً موفق بوده و جواب داده است.
 
 آثار و تبعات این ارتباط دوسویه چه چیزهایی می‌تواند باشد؟
به نظر من کار باید به صورت تدریجی شکل بگیرد. باید امتحان کنیم. در فضای فرهنگی هیچ نسخه مشخصی نیست که بگوییم موفقیت با آن قطعی است. به این خاطر که کشور به کشور و ملت به ملت و زمان به زمان فرق می‌کند. پس باید امتحان کنیم. مثلاً در حوزه نشر کتاب تجربه کردیم و جز مواردی مثل چند کتاب اخیر رهبری که ترجمه شد، چندان موفق نبودیم.
در مقابل در حوزه سینما بسیار موفق بودیم و فیلم‌هایی مثل مریم مقدس، اصحاب کهف و یوسف پیامبر بسیار موفق بودند. طبق تجربه خود من، تئاتر در بعضی جاها بسیار جواب داده است. در برخی موارد، موسیقی البته موسیقی حلال، بسیار مؤثر بوده است. بنابراین باید برویم به سمت قالب‌های سمعی -بصری فرهنگی، یعنی فیلم مستند و داستانی و برنامه تلویزیونی. اما این مهم است که در امریکای لاتین قالب سمعی-بصری است که جواب داده است.
نکته دیگر اینکه ابتدا باید از افراد مؤثر، موفق و صاحب نفوذ شروع کنیم. طبق تجربه من، ما معمولاً از آدم‌های خیلی عادی برای شروع استفاده می‌کنیم مثلاً از طلبه‌های بسیار عادی که کمی زبان بلد هستند، استفاده می‌کنیم. اشتباه بزرگ ما این بوده که از چهره‌های شاخص و افراد مؤثر بهره نبرده‌ایم.بر این اساس ارزیابی من از مجموعه فعالیت‌های فرهنگی‌مان در منطقه منفی است چون نیروهایی که ما از آنها برای کار استفاده کرده‌ایم، اغلب بسیار ضعیف یا متوسط بوده‌اند. اما برای ورود و در مرحله آشنایی، باید از شخصیت‌های بزرگ استفاده کرد و این برنامه‌ای است که رقبای ما، آن را پیاده می‌کنند و خیلی هم موفق هستند.
 
 تجربه‌های معدود در عرصه تولید مشترک سینمایی (که عمدتاً کمدی بوده‌اند) و همچنین تبادلات اندک در حوزه نشر و همچنین وجود شبکه هیسپان تی‌وی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا در ایجاد بستر ارتباط موفق بوده‌اند؟
البته نگاه من به همه اینها نسبی است یعنی نمی‌شود گفت کلاً موفق یا کلاً ناموفق بوده‌ایم. در بعضی زمان‌ها یا بعضی جاها یا با بعضی افراد یا بعضی سازمان‌ها موفق بوده‌ایم و بعضی هم نبوده‌ایم. بنابراین ارزیابی قطعی نمی‌شود داد و سخت است چون بالاخره این یک تاریخ 45 ساله است و نیاز به مطالعه و پژوهش دارد و این طور نیست که بتوانیم به این سادگی قضاوت کنیم. اما بر اساس مشاهدات محدود شخصی نسبت به تمام این زمان و تمام این ابعاد، تصور من این است که به نسبت امکاناتی که همیشه گذاشته‌ایم، نتیجه‌ای که گرفته‌ایم خیلی کمتر از توقع‌مان بوده است. یعنی دیگران با امکانات خیلی کمتر نتایج عظیم‌تری می‌گیرند. لذا حتی اگر حرکت خوبی انجام شد و تأثیر عمیقی گذاشتیم و نفوذ پیدا کردیم، باز هم به نسبت برنامه‌ریزی و افق و هدف خودمان، کمتر بوده است.
 
 تفاوت‌های فرهنگی میان ایران و امریکای لاتین، تا چه اندازه توانسته است بستری برای مراوده اندیشمندان دو طرف و ایجاد دیالوگ میان آنها باشد؟ به نظر شما از چه طریق می‌توان ظرفیت ایجاد ادبیات و دیالوگ میان اندیشمندان و اهالی فرهنگ و هنر و دانشگاهیان دو طرف را افزایش داد؟
این تفاوت‌ها بشدت در زیباتر کردن فضای فرهنگ و هنر اثرگذار است. با این تفاوت‌ها می‌توانید استفاده صحیحی از تنوع فرهنگی داشته باشید، اما این مسأله نیازمند درک تفاوت‌هاست. وقتی این درک اتفاق افتاد، تازه بستری برای شناساندن خودت به دیگران ایجاد می‌شود چون به طور طبیعی زمانی که تفاوتی را در فرهنگ مشاهده می‌کنید، نسبت به شناخت آن کنجکاو می‌شوید. بنابراین اساس ارتباط هم مبتنی بر تفاوت است. یعنی ما چیزهای متفاوتی داریم که می‌خواهیم مرتبط باشیم و این تفاوت‌ها را با هم مبادله کنیم.
در مسائل فرهنگی و هنری هم زیبایی مهم است و تنوع و تفاوت دقیقاً عامل مقوم همین زیبایی است، چرا که چیزی که من دارم با چیزی که شما دارید، مکمل هم و به صورت ترکیبی زیبا در کنار هم قرار می‌گیرند. به علاوه وجود تفاوت، حس کنجکاوی را هم تحریک می‌کند و خود تبدیل به عامل محرک آشنایی و ارتباط می‌شود. اساساً ارتباط بین‌المللی فرهنگی را هم باید در همین بافت نگاه کرد. «بین‌الملل» یعنی ارتباط میان ملت‌ها که تفاوت در آن لحاظ شده است.

 

ملت‌های امریکای لاتین هم تاریخچه مبارزاتی گسترده‌ای دارند که تمایل آنها را نشان می‌دهد چه با استعمار کهن، چه با استعمار جدید، چه با استکبار داخلی، چه با شرکت‌های چندملیتی، چه با تبعیض نژادی و دیگر موارد از این دست. بنابراین یکی از محورهای اراده و تمایل امریکای لاتین همین است که این فضای استضعاف را در حوزه فرهنگ بازتاب دهند و متجلی کنند. یعنی فرهنگ را صدای مظلومیت و استضعاف ملت خوب می‌خواهند. این موضوع بسیار در امریکای لاتین خواهان دارد

جستجو
آرشیو تاریخی